در
کتابخانه
بازدید : 2836035تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
جواب این سؤال تا حدودی در بخش قبل روشن شد؛ یعنی اینكه معجزه ممكن است یا محال، بستگی دارد به تعریف معجزه و اینكه ما آن را چگونه توجیه نماییم.
اگر بگوییم معجزه یعنی آنچه كه بدون علت پدید می آید، بدیهی است كه محال است. و نیز اگر بگوییم معجزه نقض قانون علیت است یعنی همان كه علتی به جای علت حقیقی و واقعی امر بنشیند، باز هم ممكن نیست.
اما اگر به معنای سوم در نظر گرفتیم یعنی خارج شدن طبیعت از جریان عادی خودش، در این صورت معجزه ممكن است نه محال؛ و در اینجا ما ناچاریم توضیح بیشتری بدهیم:
«هگل» فیلسوف معروف اروپایی كلامی دارد كه بر اساس آن در فلسفه ی خود مسائل زیادی را بنیان نهاده است.
او می گوید: یك سلسله مسائل است كه از ضرورتهای عقل محسوب گردیده و عقل اجازه ی خلاف آن را هیچ گاه نمی دهد یعنی اصلاً خلاف آن امكان ندارد. مثل قضایایی كه در ریاضیات به كار می رود و او نامش را «قضایای تحلیلی» می گذارد.
شما در ریاضی می گویید مجموع زوایای یك مثلث 180 درجه است و یا مساوی با دو قائمه است. این حكم ضرورت عقل است؛ یعنی اگر عقل مثلث را درك بكند كه مثلث یعنی چه، بلافاصله حكم می كند كه ضرورت ایجاب می كند كه مجموع زوایای مثلث 180 درجه باشد و غیر آن محال است و حتی نیم درجه كم و زیاد نمی تواند باشد.
قضایایی كه در فلسفه و منطق جزء قضایای ضروریه محسوب می گردند همه از همین قبیل اند، مثل امتناع اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین.
ولی یك سلسله مسائل داریم كه مسائل تجربی است، یعنی آنهایی كه ما عقلاً
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 183
هیچ گونه ضرورتی در آن درك نكرده ایم بلكه به حكم آنكه آن طور دریافته ایم می گوییم آن طور است.
مثالی كه هگل برای این نوع مسائل ذكر می كند این است كه می گوید: ما تا به حال هرچه در عالم تجربه كرده ایم این طور یافته ایم كه آب در اثر حرارت صد درجه مثلاً، بخار می شود، بعد اسم آن را «علیت» می گذاریم و می گوییم حرارت علت بخار شدن آب است، و یا اگر می بینیم آب در سرمای زیر صفر منجمد می گردد می گوییم سرما علت انجماد آب است.
وی می گوید: برای عقل انسانی هیچ كدام ضرورت ندارد؛ ما چون این طور دیده ایم این گونه حكم كرده ایم، در حالی كه اگر از اول كه متولد شده بودیم خلافش را مشاهده كرده بودیم یعنی حرارت را موجب انجماد و سرما را باعث بخار شدن آب می یافتیم، از نظر عقل ما هیچ تفاوتی نمی كرد.
یعنی انجماد در اثر برودت و تبخیر در اثر حرارت را ضرورت عقلی ایجاب نمی كند بلكه صرفاً یك قضیه ی وجودیه است. در عالم تا به حال این طور بوده بدون آنكه خلاف آن هم محال باشد.
این كلام تا اینجا كلام بسیار درستی است و حتی امثال بوعلی هم كه گویا به همین مطلب پی برده بوده اند در كلماتشان طرح شده كه برای علوم طبیعی كه همیشه بر تجربه استوار است و تجربه هم «ضرورت» به دست نمی دهد چه فكری باید كرد؟ با توجه به این نكته، علوم و قوانین طبیعی چه نحو اعتباری می تواند داشته باشد؟ آیا می توان قوانین تجربی را تحت ضابطه ی علیت فلسفی درآورد؟
در این زمینه می گویند در مواردی كه تجربه رابطه ای را نشان می دهد مثل اینكه حرارت موجب تبخیر می شود و برودت انجماد می آورد، در واقع یك علیتی وجود دارد و بدون علیت نمی تواند باشد و آن علت واقعی محال است جای خود را به دیگری بدهد. ولی اینكه آن علت همین باشد كه ما آن را با حواس خودمان به وسیله ی تجربه و آزمایش كشف كرده ایم مشكوك است. و لذا علوم تجربی روز به روز تغییر می كند، یك قانونش نسخ می شود و قانون دیگری جایگزین قانون قبلی می گردد.
مثلاً یك روز وقتی می دیدند سنگ را كه از بالا رها می كنیم به زمین می افتد، می گفتند كشش در خود سنگ وجود دارد كه مایل است خود را به مركز زمین
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 184
برساند؛ و این حكمی بود كه بر اثر تجربیات مكرر، همه بر آن متفق بودند. ولی پس از ظهور نیوتن مطلب عوض شد و گفتند: خیر، این سنگ نیست كه میل به پایین آمدن دارد بلكه جاذبه در زمین است كه سنگ را می كشد. و پس از آن هم نظریه ی نسبیت مطرح شد و در نظریه ی قبل تجدید نظر گردید.
بنابراین، این مقدار ثابت و متیقّن است كه رویدادها بدون علت نیستند، ولی آیا علم به آن علتها خواهد رسید یا نه، معلوم نیست و اینكه ما به مجرد آنكه رابطه ای را كشف می كنیم نام آن را «علت» می گذاریم خطاست؛ خیر، اینها علتهای حقیقی نیستند؛ نه حرارت علت تبخیر است، نه برودت علت انجماد و نه جاذبه علت پایین آمدن سنگ؛ و لذا این گونه روابط چه بسا تبدیل و تحول می یابد.
اینجا فرق میان «ناموس طبیعت» و «قانون علیت» به خوبی روشن می شود.

مثلاً به حسب ناموس طبیعی، ما تا به حال هر چه دیده ایم یك انسان اگر بخواهد متولد شود یك راه بیشتر ندارد، حتماً باید جنس مذكر و جنس مؤنث هر دو باشند و نطفه ی آنان با یكدیگر تركیب شود تا انسانی پدید آید.
اما آیا قانون اصیل علیت در اینجا حكمفرماست؟ یعنی آیا غیر این محال است و نمی شود یك وقت سلولی كه در رحم زن تكوین می یابد چنان استعدادی را دارا گردد كه هم كار سلول زن را انجام دهد و هم كار سلول مرد را؟
عقل در اینجا نفی نمی كند بلكه می گوید: ما تا به حال این طور دیده ایم و به این شكل یافته ایم، ولی ممكن است به شكل دیگری كه ما هنوز به رازش آگاه نشده ایم با «دمیدن» ، اوول زن استعداد اسپرم مرد را نیز پیدا كند و اگر چنین بشود، قانون علیت نقض نشده بلكه ناموس طبیعت نقض گردیده است؛ و این است معنای معجزه.
یعنی معجزه خرق نوامیس طبیعت است. و با این معنی، معجزه ممكن خواهد بود.
حال برمی گردیم به كلام «هگل» . اگر در دنیا شخصی مدعی پیغمبری گردد و بگوید معجزه ی من این است كه من می توانم مثلثی ترسیم كنم كه زوایایش 190 درجه باشد، بلافاصله باید او را تكذیب كرد چون چنین عملی محال عقلی است و معجزه- طبق بیانات گذشته- محال عقلی را ممكن نمی نماید، و خود این ادعا دلیل بر كذب مدعای اوست.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 185
و یا اگر مدعی نبوت ادعا كند كه من می توانم كاری بدون علت انجام دهم باز دلیل بر كذب مدعای اوست چون خلاف ضرورت عقل است.
ولی اگر كسی مدعی گردد كه من می توانم خلاف ناموس طبیعت كاری را انجام دهم، یعنی از همان قبیل كارهایی كه به قول هگل ما هیچ دلیلی بر اعتبارش نداریم جز اینكه تا حالا این طور دیده ایم، ما آن ادعا را قبول می كنیم.
و به تعبیر دیگر قوانین عقلی مطلق است نه مشروط، یعنی «اگر» ندارد، ولی قوانین طبیعی مشروط است؛ یعنی وقتی می گوییم مجموع زوایای مثلث برابر با دو قائمه است نمی شود گفت: اگر مانعی پیدا نشود. ولی در قوانین طبیعی می توان گفت:

قانون جاذبه اقتضا می كند كه جسم بزرگتر جسم كوچكتر را به طرف خود جذب كند، اگر مانعی جلو آن را نگیرد؛ یعنی اگر شما دستتان را جلو آن قرار دادید و مانع افتادن سنگ شدید قانون جذب كار خود را نمی كند.
خلاصه آنكه كشف علتهای واقعی در قدرت بشر نیست و بر او مكتوم است و بشر تنها به یك سلسله روابط می تواند دسترسی یابد و خداست كه بر تمام علتها آگاه است.
در سوره ی طلاق می فرماید: وَ مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ هركس به خدا توكل كند خداوند او را كفایت می كند، یعنی به هیچ سببی از سببهای ظاهری احتیاجی نیست. و سپس می گوید: اِنَّ اللّهَ بالِغُ اَمْرِهِ یعنی خدا فرمان خودش را به نتیجه و به واقعیت می رساند.
ولی برای آنكه مردم خیال نكنند حساب علت و معلول و اندازه گیری در كار عالم نیست و احیاناً خداوند كاری را بدون رابطه ی علت و معلول انجام می دهد، بلافاصله می فرماید: قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِكُلِّ شَیْ ءٍ قَدْراً [1] یعنی برای هر چیزی حد و اندازه ای و رابطه ای قرار داده است ولی آن رابطه را تنها خدا می داند.
اینكه هر وقت خدا اراده كند كاری را انجام می دهد كه هیچ یك از اسبابی كه بشر می شناسد دخالت ندارد از این جهت است كه اینها پوششها هستند و اسباب واقعی نیستند و خدا خودش می داند كه سبب واقعی چیست.
خداوند هرگاه اراده كند، اشخاصی را به رازهای علت و معلول آشنا می سازد و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 186
اگر كسی از ناحیه ی پروردگار به این رازها آشنا شد می تواند هرگونه تصرفی در كار عالم بكند بدون آنكه امری برخلاف نظام علت و معلول انجام داده باشد.
این است معنای آنچه كه در روایت آمده است كه بنده ی خدا آنقدر به پروردگارش نزدیك می شود كه خدا چشم او می شود كه با آن می بیند و گوش او كه با آن می شنود و دست او كه با آن كار می كند.

[1] . طلاق / 3.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است