در
کتابخانه
بازدید : 2836525تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این سوره كه از سوره های مدنی است، مانند سیزده سوره ی دیگر در قرآن با حروف مقطّعه آغاز گردیده است. حروف مقطّعه یعنی حروف الفبا در حالی كه با یكدیگر تركیب نشده اند.
این گونه سوره ها بعضی با یك حرف آغاز می شود مثل سوره ی ن و القلم یا ق، و بعضی با دو حرف مثل یس، طه، طس و بعضی با سه حرف مثل طسم یا الم و بعضی با چهار حرف مثل المر و بعضی با پنج حرف مثل حمعسق یا كهیعص.
این مطلب از مختصات قرآن است، یعنی كتاب دیگری چه از كتب آسمانی و چه غیر آسمانی نداریم كه فصلهایش با حروف مقطّعه آغاز شده باشد. منظور از این حروف چیست؟
این سؤال از همان صدر اسلام برانگیخته شده است و نظریات زیادی در این باره اظهار گردیده و می توان گفت نظر قاطعی هنوز پیدا نشده است.
ما اینك به بعضی از آنها اشاره می كنیم:
بعضی را عقیده بر آن است كه اینها یك سلسله رموزی است میان گوینده و شنونده؛ یعنی بین خدا و پیغمبر مطالبی و معارفی بوده كه از سطح فكر عامه ی مردم فراتر بوده است و به علت اینكه مردم ظرفیت شنیدن آن را نداشتند به طور صریح بیان نگردیده و به صورت رمز رد و بدل شده است؛ چنان كه این مطلب در میان دو فرد انسان نیز رایج است؛ هنگامی كه شخصی نمی خواهد مطلب را همه بفهمند با رمز با شنونده ی مورد نظر خودش گفتگو می كند.
نظریه ی دیگر این است كه اینها اسمهای قرآن و یا نامهای سوره هایی است كه در اول آنها آمده اند، یعنی نام سوره ی بقره كه الم در اول آن آمده همان الم است و نام سوره ی طه همان طه است.
نظر دیگر این است كه اینها سوگند است. قرآن همچنان كه به سایر مظاهر خلقت سوگند یاد كرده است (به خورشید، به ماه، به ستارگان، به روز، به شب، به نفس انسانی) همچنین به حروف الفبا نیز سوگند خورده است. پس معنی الم این است كه به الف و لام و میم سوگند.
انسان هنگامی كه به چیزی سوگند می خورد، در حقیقت امر مورد احترامی را كه برای خودش محترم است و مخاطب هم می داند كه آن چیز مورد علاقه ی اوست و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 117
حاضر نیست آن را خوار و زبون سازد، پشتوانه ی صحت و درستی سخنش قرار می دهد. لهذا علمای ادب می گویند سوگند تأكید و تأیید راستی سخن حق است.

ولی گاهی انسان سوگند یاد می كند نه برای این منظور بلكه برای افاده ی امری كه لازمه ی سوگند است، یعنی برای افاده ی اینكه طرف بداند گوینده برای آن چیز احترام قائل است. وقتی كه كسی می خواهد به مردم بفهماند كه برای فلان شخص احترام قائلم، به سر او و به جان او قسم می خورد. در این گونه قسمها هدف متوجه مُقسَمٌ بِه (چیزی كه به او قسم خورده شده) است نه مُقسَمٌ علیه (مطلبی كه در مورد او قسم یاد شده است) .
سوگندهای قرآن از نوع دوم است. قرآن اگر به ماه و خورشید و زیتون و انجیر و روز و شب سوگند یاد می كند می خواهد بشر را متوجه اهمیت این امور كند.
یكی از مهمترین اموری كه نقش اساسی در تمدن و فرهنگ انسانیت داشته حروف الفباست. این حروف و این اصوات كه به صورت حروف در می آید، نقش مهمی در زندگی اجتماعی انسان دارد. حیوانات نیز صوت و آواز دارند ولی نمی توانند از آنها حروف بسازند. اگر انسان هم نمی توانست اصوات را به صورت حروف درآورد (مانند آدمهای لال) ، قدرت تكلم نداشت و نمی توانست مقاصدش را به دیگران برساند، هیچ گونه علم و تمدن و صنعتی به وجود نمی آمد. حتی نوشتن و خط كه خود نعمتی بسیار بزرگ است و قرآن در جای خود به آن نیز سوگند می خورد، در مرحله ی بعد از تكلم پدید آمده است؛ یعنی اینكه ما می توانیم الف، لام، دال، جیم را جدا جدا بنویسیم در اثر آن است كه می توانیم جدا تلفظ كنیم و اگر این حروف نبودند ما بایستی برای رساندن مطالب اشكال آنها را بكشیم، مثلاً برای فهماندن خانه شكل خانه را و برای فهماندن اتومبیل شكل آن را بكشیم. ولی ناگفته پیداست كه همه چیز كه شكل ندارد تا بتوان با كشیدن آن تفهیم نمود.
نظریه ی دیگر آن است كه این حروف اشاره به اعجاز قرآن است، به این بیان كه:
حروف الفبا كه مجموعاً در زبان عربی 28 حرف است و در بعضی زبانها بیشتر و احیاناً شنیده ام كه بعضی زبانها در حدود 300 حرف الفبایی دارند، در هر حال حروف الفبا كه به منزله ی ماده های اولیه ی بافتمان سخن است در اختیار همه هست ولی آیا همه می توانند سخن عالی بگویند؟ خیر. اینها درست مانند نخ و پودی است كه در دست همه ی بافنده هاست ولی آیا از نظر هنری همه یك طور بافته تحویل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 118
می دهند؟ خیر.
قدرتها و هنرهای سخنوری از تركیب همین حروف پدید می آید. كتابها، مقاله ها، قصیده ها و غزلها همه بافته شده ی این حروفند، در حالی كه از نظر مراتب و درجات، تفاوت از زمین تا آسمان است.
در چند آیه بعد خواهیم خواند كه قرآن مجید تحدّی می فرماید یعنی مردم را دعوت به مبارزه می كند، می گوید شما تمام قدرتمندان سخن را جمع كنید ببینید آیا می توانید مانند قرآن بیاورید؟
قرآن با ذكر این حروف به عنوان حروف نمونه ی الفبا، در حقیقت می خواهد مواد اولیه ی آیات قرآن را عرضه بدارد كه ایها الناس! قرآن از ماده ی دیگری ساخته نشده كه بگویید اگر ما هم آنها را در اختیار داشتیم مثل قرآن را می ساختیم؛ همین حروف است كه به طرز بدیعی تألیف و تركیب شده؛ شما هم بیایید از اینها مانند قرآن بسازید.
این، محصول یك كارخانه نیست كه بگویید ابزارش در دست ما نیست؛ بلكه هم ابزارش و هم مواد خام آن، همه در دسترس شماست. و این خود بیانگر اعجاز عظیم قرآن است كه به وسیله ی یك شخص درس نخوانده و مدرسه نرفته، بافتی و سخنی به وجود آورد كه هیچ كس قادر به مبارزه به مثل نباشد.
مطلب دیگری هم درباره ی حروف مقطّعه ی قرآن در چند سال قبل مطرح شد كه خبر روز شد و روزنامه ها نوشتند و آن این بود كه مردی مصری كه دانشمند كامپیوتر بود، روی چهارده سوره ای كه با این حروف آغاز شده محاسبه ی دقیقی كرد و به این نتیجه رسید كه در هریك از این سوره ها این حروف نسبت به حروفی كه در تمام آن به كار رفته است نقش بیشتری دارند. مثلاً الف، لام، میم در سوره ی بقره نسبت به همه ی حروف دیگر در بافت آن نقش بیشتری دارند و این نسبت به قدری دقیق است كه مغز بشری نمی تواند حساب كند چون گاهی كسرها به جایی می رسند كه جز با كامپیوتر نمی توان به حساب درآورد.
در خاتمه ی این بحث، احتمال دیگری را هم مطرح كنم و آن این است:
بحثی از قدیم تا به حال مطرح است كه در نظام هستی، اول چه بوده است؟ یعنی مقدّم چیست و مؤخّر كدام است؟ كه به طور كلی در جواب این سؤال دو نظر ابراز گردیده؛ برخی می گویند اول كلمه و سخن بوده و مقصودشان این است كه اول
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 119
اندیشه و فهم و درك بوده است، زیرا كلمه و سخن نمایانگر اندیشه هستند، و سپس ماده پیدا شده. و نظر دوم عقیده ی كسانی است كه به تقدم ماده قائلند یعنی می گویند اول ماده و طبیعت پدید آمده است و پس از تكامل ماده تدریجاً فهم و شعور و درك پیدا شده و سپس كلمه و سخن.
از این دو نظریه، گویا قرآن اوّلی را پذیرفته زیرا وقتی می خواهد داستان خلقت را بیان كند می فرماید: اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَیْئاً اَنْ یَقولَ لَهُ كُنْ فَیَكونُ [1] فرمان او چنین است كه وقتی اراده كند چیزی را، همین كه بگوید باش، او می باشد. یعنی اول قول است و سپس سایر مخلوقات.
و البته ناگفته پیداست كه «قول» در اینجا تنها به معنای لفظ، هوا و صوت نیست، بلكه معنای جامعتر و كاملتری دارد.
به نظر می رسد كه خداوند با این حروف مقطّعه نحوه ی شروع كار خودش را بیان می فرماید؛ یعنی قول، سخن و اندیشه بر ماده، جسم و طبیعت تقدم دارد.
ولی بالاخره حروف مقطّعه از متشابهات قرآن است، بخصوص اگر نظر اول را بپذیریم و بگوییم كه اینها رموزی است بین خدا و پیغمبر.
ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فیهِ. آن كتاب. ملاحظه می كنید كه نمی گوید این كتاب، بلكه می گوید آن كتاب، و این نكته اش تعظیم است؛ زیرا در زبان عربی چیزی را كه می خواهند با عظمت یاد كنند با ضمیر دور می آورند به معنای اینكه آن چیز با ما و شما بسیار فاصله دارد.
لا رَیْبَ فیهِ شك در آن نیست.
یعنی چه؟ چگونه شكی در قرآن نیست؟ با اینكه ما می دانیم كه واقعاً مردمی هستند كه درباره ی اصالت قرآن شك دارند و این خود قرآن است كه در همین سوره می گوید:
وَ اِنْ كُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتوا بِسورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ [2].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 120
اگر شك دارید، سوره ای مانند قرآن بیاورید؛ و نمی گوید شما شك ندارید.
در پاسخ باید بگوییم كه شما وقتی كتابی را می بینید كه قضایایی در آن نوشته شده است، بعد از مطالعه ی آن با خودتان فكر می كنید كه آیا این وقایع راست است یا آنكه حقیقتی ندارد؟ مردد و شاك هستید. برای اینكه بخواهید حقیقت بودن و نبودن آنها برایتان ثابت گردد می بایست به اسناد و مداركی كه در آن ارائه شده مراجعه كنید و تحقیق نمایید.
آری، در این گونه كتابها مطلب از این قرار است و اصولاً در خبرها، گزارشها و ادعاهایی كه مطرح می شود نوعاً همین طور است كه اثبات آن احتیاج به دلیل و برهان دارد.
ولی گاهی مطلب به صورت ملموس و محسوس برای انسان ثابت می گردد كه نیازی به هیچ گونه شاهد و برهان ندارد.
مثلاً اگر كسی را كه شما نمی شناسید و تا به حال با او نشست و برخاستی نداشته اید مدعی شدند كه وی عادل است، در اینجا شما شاك هستید و برای اثبات آن به سراغ بیّنه و شاهد می روید، به این ترتیب كه اگر دو نفر عادلی كه شما به عدالت آنها معترف هستید شهادت بر عدالت او دادند قبول می كنید وگرنه قبول نخواهید كرد.
اما در مورد شخصی كه شما خودتان از نزدیك با او مأنوس بوده اید و در سفر و حضر كردار و رفتار او را مورد مطالعه قرار داده اید و بدین وسیله تقوا و عدالت او برایتان محرز شده است، آیا دیگر احتیاج به دلیل و شاهد و بیّنه دارید؟ خیر.
در مسائل علمی و نظری نیز چنین است. گاهی بعضی مسائل اثباتش محتاج به برهان است ولی در برخی از موارد اگر انسان اصل مسئله برایش روشن گردد دیگر نیازی به اثبات ندارد، بلكه طرحش مساوی با اثبات نیز هست.
قرآن نیز چنین است. ممكن است كسی در اصالت قرآن شك بكند ولی تا هنگامی كه دور است، و همین كه با خود قرآن نزدیك شد دیگر شك نخواهد داشت.
ولی البته باید توجه داشت كه نزدیك شدن به قرآن دوگونه است: یكی اینكه انسان قرآن را بخواند و بفهمد و به تفسیر آیاتش مراجعه نماید؛ دوم اینكه به آن عمل كند.
قرآن از آنجا كه یك كتاب نظری صرف نیست، نظر و عمل در آن توأم است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 121
پس این آیه می خواهد بفرماید: ای مردمی كه در قرآن شك دارید، و حق دارید شك داشته باشید زیرا نه در قرآن نظر نموده و از نزدیك آن را مطالعه كرده اید و نه در مرحله ی عمل آزمایش نموده اید، اگر شما با قرآن نزدیك شوید و آن را لمس نمایید، دیگر در اصالت آن تردیدی نخواهید داشت.
هُدیً لِلْمُتَّقینَ. اولین چیزی كه در شناخت قرآن و نزدیك شدن به آن مطرح است این است كه بدانیم اصولاً قرآن برای چه نازل شده و ماهیت آن چیست تا در اصالت آن دچار شك و تردید نشویم، زیرا هر كتابی كه انسان نداند برای چه نوشته شده و هدف آن چیست، به هیچ وجه نمی تواند روی آن اظهار نظر كند.
حال ببینیم واقعاً قرآن چه كتابی است و برای چیست؟ آیا كتاب طب است؟ فلسفه است؟ تاریخ است؟ ریاضی است؟ هیچ كدام، پس چیست؟ كتاب هدایت است: هُدیً.
چه كسانی را این كتاب هدایت می كند؟ آیا همه را؟ یعنی پس از آمدن قرآن، دیگر گمراهی باقی نمی ماند و همه به طور جبر هدایت می شوند؟ خیر، بلكه نه تنها همه را هدایت نمی كند بلكه عده ای به وسیله ی آن گمراه خواهند شد؛ چنان كه در آیه ی 26 همین سوره می خوانیم: یُضِلُّ بِهِ كَثیراً وَ یَهدی بِهِ كَثیراً خدا به وسیله ی قرآن گروه زیادی را هدایت و گروه زیادی را گمراه خواهد نمود. ولی البته «وَ مایُضِلُّ بِهِ اِلَّا الْفاسِقینَ» [3] خدا گمراه نمی كند به وسیله ی قرآن مگر فاسقها را. فاسقها یعنی خارج شده های از مسیر فطرت انسانی [4].
مولوی می گوید وقتی نكته ها خیلی دقیق و لطیف باشد اشخاص لایق را بالا می برد ولی در مقابل، افراد نالایق را گمراه می كند:
از خدا می خواه تا زین نكته ها
درنلغزیّ و رسی در منتها
و سپس اشاره به همین آیه می كند و می گوید:
زانكه از قرآن بسی گمره شدند
زین رسن قومی درون چَه شدند
كلمه ی «رسن» كه به معنای ریسمان و طناب است از خود قرآن استفاده شده است آنجا كه تعبیر حَبْلُ اللّه فرموده، یعنی قرآن ریسمان خداست.

مر رسن را نیست جرمی ای عنود
چون تو را سودای سر بالا نبود
می گوید: با ریسمان قرآن عده ای به درون چاه رفتند؛ در حالی كه ریسمان ریسمان است، هم می توان به وسیله ی آن بالا رفت و هم پایین؛ ریسمان گناهی ندارد.
هُدیً لِلْمُتَّقینَ این كتاب، هدایت كننده ی متقین و پاكان است.
مراد از كلمه ی متقین (پاكان) در اینجا همانهایی هستند كه به فطرت پاك اولیه باقی مانده اند؛ و ما راجع به مسئله ی فطرت در قرآن در جای خود بحث كرده ایم و خواهیم كرد. اجمالاً نظر قرآن بر آن است كه: هر انسانی پاك و پاكیزه به دنیا می آید یعنی مجهز به یك تقوای ذاتی است. ولی ممكن است كه به تدریج در اثر آلودگیهای محیط از مسیر فطرت خارج شده تا آنجا كه بكلی مسخ گردد.
قرآن در اینجا می فرماید اگر كسی به فطرت اولیه باقی باشد این كتاب او را به سر منزل مقصود راهنمایی می كند و تمام استعدادها و كمالهایی را كه به صورت بالقوّه در او وجود دارد به فعلیت می رساند.
اَ لَّذینَ یُؤْمِنونَ بِالْغَیْبِ. اولین هدایت قرآن این است كه به انسان ایمان به غیب می دهد. غیب و شهادت، دو واژه از اصطلاحات قرآن است.
در جهان بینی قرآن، عالم هستی منحصر به آنچه كه برای ما محسوس است نیست، بلكه محسوسات یك قشر نازكی از عالم است و قسمت عظیمتر در ماورای آن است. آنچه محسوس است «شهادت» و آنچه نامحسوس است «غیب» نامیده شده است.
آنچه فلاسفه عالم طبیعت می نامند: درختها، گلها، دریاها، صحراها، كهكشانها، ستارگان و بالاخره آنچه كه انسان می بیند و می بوید و می شنود و به طور كلی احساس می كند و یا به تعبیر قرآن شهود می نماید، اینها مربوط به بخش «شهادت» است.
اگر هستی فقط همین بخش بود، آنگاه جهان بینی انسان یك جهان بینی خاصی بود، زیرا مثلاً می دید كه آدمی متولد می گردد و مدتی در این دنیا زندگی می كند و بعد هم می میرد و فانی می گردد. می پنداشت كه انسان همین است و دیگر به آغاز و انجام او كاری نداشت و در اندیشه اش خطور نمی كرد كه این انسان از كجا پیدا شده و به كجا خواهد رفت.
ولی رسالت قرآن مجید این است كه انسان را از این دیدگاه تنگ بیرون آورد و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 123
او را آگاه و مؤمن سازد كه آنچه به صورت شهادت احساس می كند قشر نازكی از هستی است و در ماورای آن، دریای عظیم و بی نهایت هستی است.
بهترین نمونه ی غیب برای انسان، خود وجود انسان است. بدن و تن ما برای خودمان محسوس است و ما بر روان خود نیز آگاه هستیم و این دو قسمت برای ما شهادت است. ولی نسبت به دیگران، روان آنها برای ما محسوس نیست بلكه غیب است، زیرا اگر یك عمر هم با كسی زندگی كنیم جز اینكه صدای او را بشنویم و رنگ رخسار او را ببینیم و بدن او را لمس كنیم چیز دیگری نیست و روان او برای همیشه بر ما مخفی است و اگر بر ضمائر قلبی او آگاه می گردیم به خاطر آن است كه با ما حرف می زند، و هیچ گاه ما نمی توانیم به طور مستقیم بر قلب و دل او واقف شویم.
جالب این است كه در روان شناسی امروز مطرح است كه انسان غیب دیگری دارد كه حتی بر خودش نیز مخفی است و نام آن را «روان ناخودآگاه» می گذارند.
می گویند ما یك روان خودآگاه داریم كه همان است كه ما می گوییم من این طور فكر می كنم، احساس می كنم، فلان چیز را دوست دارم و به فلانی كینه می ورزم، و یك روان ناخودآگاه داریم كه حتی قسمت اعظم وجود ما را تشكیل می دهد. این انسان است كه قسمت عمده ی آن غیب است و تنها قسمت ناچیزی از آن مشهود است.
قرآن این مطلب را راجع به كل عالم می گوید و جهان بینی تازه ای به انسان می بخشد. ملائكه، لوح محفوظ، عرش، كرسی، اینها مربوط به غیب و باطن این عالم اند كه به صرف آنكه از حواس ما مخفی است نمی توان آنها را نفی كرد بلكه باید معتقد بود كه عالم، غیبی دارد كه حواس ما از احساس آن عاجز است و تنها بخش شهود است كه بر ما مشهود است.
وَ یُقیمونَ الصَّلوةَ. اصل دومی كه قرآن بعد از ایمان به غیب برشمرده است بپا داشتن نماز است. می توان گفت اصل اول، یعنی ایمان به غیب، به نظام فكری و اعتقادی یك فرد مسلمان مربوط است و اصل دوم با خودسازی و اصل سوم یعنی اصل انفاق- كه بعداً بررسی خواهیم كرد- با جامعه سازی ارتباط دارد.
از اینجا به اهمیت نماز پی می بریم زیرا چنان كه ملاحظه می كنید یكی از پایه های دین شمرده شده است و اگر هر مكتبی یك نوع طرح برای ساختن افراد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 124
خودش دارد، عبادت در سرلوحه ی برنامه ی پرورشی و تربیتی اسلامی قرار گرفته است و در رأس همه ی عبادتها نماز است.
ولی البته باید توجه داشت كه قرآن مجید نمی گوید نماز می خوانند، بلكه می فرماید: «نماز را بپا می دارند» و فرق است میان نماز خواندن و نماز را بپا داشتن؛ و اصولاً مواردی كه در قرآن «نماز خواندن» تعبیر شده است، در مقام مذمّت است؛ یعنی سخن از كسانی بوده كه نمازهایشان ایراد داشته است.

[1] . یس / 82.
[2] . بقره / 23.
[3] بقره / 26.
[4] . كلمه ی «فسق» از «فسقت التمره» گرفته شده. وقتی خرما را فشار می دهند و هسته ی آن بیرون می آید می گویند: «فسقت التمره» یعنی خرما شكافته شد و هسته ی آن بیرون آمد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است