در
کتابخانه
بازدید : 2831648تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
نكته ی جالبی كه در اینجا- كه مرحله ی توحید عملی و مرحله ی «شدن» انسان است- وجود دارد این است كه در كلمه ی نَعْبُدُ ضمیر جمع آورده شده و به صورت مفرد یعنی اَعْبُدُ گفته نشده است. گفته نشده: «من تنها تو را می پرستم» بلكه گفته شده «ما تنها تو را می پرستیم» . آن نكته در این مقام كه مقام ساخته شدن انسان است این است كه انسان همان طور كه در پرتو شناخت خدا و توجه به او ساخته می شود نه در صورت غفلت از او و بی خبری از او، همان طور كه در عمل و فعالیت ساخته می شود نه با نظر و اندیشه ی محض، همچنین انسان در ضمنِ عمل اجتماعی و همراه و هماهنگ با جامعه ی توحیدی ساخته می شود نه منفصل و جدا از قافله ی اهل توحید.

انسان موجودی است فكری، الهی، عملی، اجتماعی. انسانِ بدون اندیشه و شناخت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 107
انسان حقیقی نیست. انسانِ بریده از خدا و غافل از خدا انسان نیست. انسان اندیشنده ی الهی بریده از عمل نیز انسان حقیقی نیست، انسان كاستی گرفته است.

همین طور انسان اندیشنده ی خداشناس عملی بریده از جامعه ی توحیدی نیز انسان ناقص است. پس در حقیقت معنی اِیّاكَ نَعْبُدُ این است:
خدایا ما مردم جامعه ی توحیدی در حركتی هماهنگ، همه با هم به سوی تو و گوش به فرمان تو روانیم.
اِیّاكَ نَسْتَعینُ. تنها از تو كمك می خواهیم؛ از غیر تو كمك نمی خواهیم و استعانت نمی جوییم.
این جمله، مفیدِ توحید در استعانت است. توحید در استعانت، یعنی تنها از او كمك خواستن و تنها از او استمداد كردن و تنها به او اعتماد كردن. ممكن است در اینجا سؤالی مطرح شود و می توان این سؤال را به دو گونه مطرح كرد: یكی از نظر اصل استمداد و استعانت. از نظر علمای تعلیم و تربیت و علمای اخلاق، انسان باید اعتماد به نفس داشته باشد. اعتماد به غیر و استعانت و استمداد از غیر، انسان را موجودی اتّكالی و ضعیف می سازد؛ برخلاف اعتماد به نفس كه قوا و نیروهای انسان را بیدار و زنده می كند.
طبق این اصل باید به خود تكیه داشت نه به غیر، اعم از اینكه آن غیر خدا باشد یا غیر خدا. به همین دلیل علمای امروز «توكل» را كه اعتماد به خداست و موجب سلب اعتماد از خود است نفی می كنند و غیر اخلاقی می شمارند.
ممكن است این سؤال به صورت دیگری مطرح شود و آن اینكه چرا نباید از غیر خدا استعانت و استمداد جست؟ اینكه غیر خدا را نباید عبادت كرد منطقی است و اما اینكه از غیر خدا نباید استعانت و استمداد جست چه منطقی دارد؟ خداوند، عالم را عالم اسباب قرار داده و ما انسانها را به انسانهای دیگر و به اشیاء دیگر نیازمند ساخته است و ما ناچار برای رفع نیازهای خود باید از اشیاء دیگر و از انسانهای دیگر در زندگی كمك بگیریم و استمداد كنیم.
در پاسخ این سؤال باید بگوییم كه مطلب چیز دیگری است. این طور نیست كه هرگونه كمك گیری از غیر و اعتماد به غیر قبیح باشد، بلكه خداوند اصولاً انسان را موجودی نیازمند به غیر خلق كرده؛ یعنی جامعه ی انسانها این طور است كه هركس به دیگری محتاج است و اینكه می بینیم در سفارشات اسلامی دائماً امر به تعاون
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 108
می كنند نمایانگر همین حقیقت است. در قرآن مجید می فرماید:
تَعاوَنوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی [1].
در كارهای نیك یكدیگر را مدد برسانید.
كلمه ی «تعاون» از ماده ی «عون» است. اگر استعانت از غیر در هیچ حدی جایز نبود پروردگار سفارش به تعاون نمی كرد، بلكه می رساند: شما به یكدیگر محتاج هستید و لذا بایستی یكدیگر را مدد و یاری كنید.
شخصی در حضور حضرت امیر به این تعبیر دعا كرد: خدایا مرا محتاج خلق خودت نگردان! حضرت فرمود: دیگر این طور نگو. عرض كرد: پس چه بگویم؟ فرمود: بگو خدایا مرا محتاج بَدان خلق خودت قرار نده. و منظور این است كه جمله ی اول نشدنی است زیرا نحوه ی خلقت انسان این طور است كه همواره در پیشبرد زندگی دنیایی خودش به دیگران نیازمند است.
پس در جمله ی اِیّاكَ نَسْتَعینُ نمی گوید كه انسان نباید استمداد از دیگران بجوید.

پس مطلب چیست؟
آنچه این آیه ی شریفه می رساند این است كه: آن اعتماد نهایی و آن تكیه گاه قلب انسان یعنی آنچه كه در واقع و نفس الامر انسان به آن تكیه دارد بایستی خدا باشد و آنچه را كه از آن در دنیا استمداد می جوید به عنوان وسیله بداند، و بداند كه حتی خود انسان، قوای وجودی او، نیروی بازوی او، نیروی مغزی او، همه و همه وسائلی هستند كه خداوند آفریده و در اختیار او نهاده است و سر رشته در دست اوست. و لذا چقدر انسان در دنیا به وسائلی اعتماد می كند ولی بعد می بیند كه برخلاف انتظارش آن وسیله كمكی كه باید بكند انجام نداد. گاهی می شود كه به قوای خویش اعتماد می كند و می بیند كه حتی آنها نیز تخلف می ورزند. تنها قدرتی كه اگر انسان به او تكیه كند و برنامه اش را با او تنظیم كند هیچ نگرانی نخواهد داشت خداست.
نوشته اند كه در یكی از جنگها رسول اكرم از لشكر كناره گرفت و در روی تپه ای در حدود اردوگاه خودش استراحت كرد و به خواب رفت. اتفاقاً یكی از افراد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 109
شجاع دشمن در حالی كه مسلح بود و گردش می كرد نگاهش به رسول اللّه افتاد و او را شناخت. بسیار خوشحال شد از اینكه او را تنها یافته و الآن او را خواهد كشت.
در حالی كه رسول اللّه خوابیده بود وی بالای سرش ایستاد و فریاد كشید:

محمّد تو هستی؟ حضرت نگاهی كرد و فرمود: آری من هستم. گفت: چه كسی می تواند تو را از دست من نجات دهد؟ رسول اللّه بدون درنگ فرمود: خدا.
آن مرد كه چنین انتظاری نداشت گفت الآن به تو نشان خواهم داد، و یك قدم عقب رفت تا ضربت خود را قویتر بزند. ناگهان پایش به سنگی اصابت نمود و محكم به زمین خورد. حضرت به سرعت از جای برخاست و بالای سرش ایستاد و فرمود: چه كسی تو را از دست من می تواند نجات بدهد؟ اینجا بود كه آن مرد از روی فطانت پاسخ داد: كرم تو، و رسول اللّه او را عفو فرمود.
غرض این است كه معنی این جمله نه آن است كه انسان در جهان به هیچ وسیله ای نباید دست استمداد دراز كند؛ بلكه بایستی در عین استمداد، مسبّب الاسباب را نیز بشناسد و بداند كه سر رشته ی وسائل و اسباب در دست او قرار دارد.
اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ. خدایا ما را به شاهراه استوار هدایت فرما.
برای اینكه صراط مستقیم كاملاً روشن گردد بایستی چند مطلب را بیان كنیم:
1. همه ی موجودات در یك سیر تكوینی و غیر اختیاری كه لازمه ی ناموس هستی است به سوی خداوند در حركت و صیرورتند: اَلا اِلَی اللّهِ تَصیرُ الْاُمورُ [2]. وَ اَنَّ اِلی رَبِّكَ الْمُنْتَهی [3]. انسان به عنوان یكی از موجودات و مخلوقات محكوم به این حكم است.
یا اَیُّهَا الْاِنْسانُ اِنَّكَ كادِحٌ اِلی رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقیهِ [4].
2. در میان راهها یك راه است كه راه مستقیم و شاهراه است و راه سعادت و راه اختیاری، یعنی راهی است كه انسان باید آن را برگزیند.
3. به دلیل اینكه انسان آنچه برمی گزیند از نوع راه است، پس انسان نوعی حركت و طی طریق به سوی مقصدی را برمی گزیند و به عبارت دیگر به سوی كمال خود می خواهد حركت كند. پس انسان یك موجود تكامل یابنده است و معنی اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ این است كه خدایا ما را به راه راست تكامل هدایت فرما.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 110
4. راه تكامل كشف كردنی است نه اختراع كردنی؛ برخلاف نظریه ی اگزیستانسیالیسم كه مدعی است هیچ راهی و هیچ مقصدی وجود ندارد و انسان خود برای خود مقصد و ارزش می آفریند و راه می آفریند و انسان، آفریننده ی مقصد و آفریننده ی راه و آفریننده ی كمال یعنی آفریننده ی كمال بودن كمال و ارزش بودن ارزشهای خود است. از نظر قرآن، مقصد و راه و كمال بودن مقصد و ارزش بودن ارزشها در متن خلقت و آفرینش هستی تعین پیدا كرده و انسان باید آنها را كشف كند و مقصد را بجوید و راه را بپیماید.
5. راه مستقیم راهی است كه از اول جهت مشخص دارد؛ برخلاف راههای غیر مستقیم از قبیل راه منحنی یا راه پیچ در پیچ و روی خطوط منكسر كه فرضاً در نهایت امر انسان را به مقصد برساند، با تغییر جهت های متعدد یا مداوم است. پس راه انسان به سوی كمال، از نوع عبور از میان اضداد و نوسان از ضدی به ضد دیگر نیست آنچنان كه معمولاً دیالكتیسین ها می گویند.
6. اینكه راه تكامل كشف شدنی است نه خلق كردنی و ابداع كردنی، به معنی این نیست كه مانند راههای مكانی قبلاً در خارج از وجود راه رونده جاده ای كشیده شده است و او باید در آن جاده قدم بگذارد؛ بلكه به معنی این است كه در متن وجود راه رونده راهی به سوی كمال حقیقی او كه رسیدن به بارگاه قرب حق است وجود دارد، یعنی در متن وجود انسان استعداد فطری برای رسیدن به كمال حقیقی وجود دارد آنچنان كه مثلاً در هسته ی خرما استعداد درخت شدن وجود دارد.
7. انسان در عین اینكه مجهز به استعداد فطری است، نیازمند به راهنما و هادی است؛ زیرا انسان با همه ی موجودات دیگر كه استعدادی طبیعی برای كمالات خود دارند یك تفاوت اساسی دارد و آن این است كه موجودات دیگر همه راهشان در طبیعت مشخص شده و هركدام بیش از یك راه نمی توانند داشته باشند ولی انسان این طور نیست. و به اصطلاح فلسفی امروزی می گویند: هر موجودی واجد طبیعت است مگر انسان كه فاقد طبیعت است.
اگزیستانسیا لیستها روی این قضیه اصرار دارند، می گویند انسان یك موجود بی ماهیت و بی طبیعت است. و البته ما این مطلب را در جای خود مفصل بحث كرده ایم و ثابت نموده ایم كه مطلب به آن شكلی كه آنان می گویند صحیح نیست.
انسان دارای طبیعتهای متضاد و مختلف است و راه خودش را از میان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 111
طبیعتهای عِلوی و سِفلی باید انتخاب كند. حیوانات دیگر، انتخاب به عهده ی آنان گذاشته نشده است بلكه اسب، گوسفند، گربه، سگ و. . . هركدام با غرایزی آفریده شده اند كه آن غرایز راه آنان را مشخص كرده است و لذا می بینیم هركدام از آنها در سراسر تاریخ جهان دارای خلق و خوی مخصوص به خود هستند و همه یك جور اعمال و رفتار دارند؛ زنبور عسل ها یا مورچگان در طول تاریخ در تهیه ی خانه و غذا مانند هم اند و تغییر و تحولی در كار آنها دیده نمی شود.
ولی انسان صدها راه در مقابل او نهاده شده كه می تواند هركدام از آنها را انتخاب كند.
در سوره ی «واللّیل» می فرماید: اِنَّ سَعْیَكُمْ لَشَتّی [5] شما بنی آدم كوششهایتان مختلف و متفرق است. و البته این مطلب از كمال انسان است نه ضعف انسان.
حال ببینیم این مطلب آیا مستلزم آن است كه بگوییم انسان بكلی بی راه است؟
اگر مادیین بخصوص اگزیستانسیا لیستها چنین می پندارند ولی قرآن آن را قبول ندارد. آنچه كه قرآن می فرماید این است كه: خط سیری از انسان تا خدا كشیده شده كه آن، راه مشخص كمال انسان است، نهایت اینكه در برابر انسان مثلاً هزار راه نهاده شده كه تنها یكی از آنها راه مستقیم یعنی همان شاهراهی است كه به سوی خدا می رود و به خدا منتهی می گردد. ولی انسان در انتخاب هركدام از این راهها مختار است و اگر آن راه را انتخاب كند درست است وگرنه راههای دیگر همگی نادرست و غلط است.
و این است معنای حدیث معروفی كه روزی رسول اكرم در جایی نشسته بودند و گروهی در گرد ایشان بودند؛ حضرت شروع كردند خطوطی بر روی زمین ترسیم كردن. یكی از آن خطوط مستقیم بود و خطوط دیگر كج و معوج و غیر مستقیم.

سپس فرمودند: این یك راه، راه من است و باقی دیگر هیچ كدام راه من نیستند.
راز اینكه در قرآن همواره ظلمت به صورت جمع آمده و نور به صورت مفرد (اَللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ امَنوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النّورِ) [6] نیز همین است كه راه گمراهی گوناگون است ولی راه حق تنها یكی است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 112
در اینجاست كه نیاز به هدایت انبیا روشن می گردد، زیرا آن راه مستقیمی كه بشر را به كمال نهایی می رساند انسان نمی تواند بدون هدایت آنان تشخیص دهد بلكه بایستی فرستادگان الهی او را رهنمون گردند.
در اینجا نكته ای است كه در تفسیر المیزان بیان شده است. می گویند: در قرآن كلمه ی «سبیل» نیز به معنی راه به كار برده شده ولی معنای آن با «صراط» تفاوت دارد و لذا سبیل احیاناً به صورت جمع استعمال شده ولی صراط همیشه مفرد است.

معنای سبیل آن راههای فرعی است كه به راه اصلی منتهی می گردد و معنای صراط همان راه اصلی است.
ممكن است برای رفتن به نقطه ای، یك راه اصلی بیشتر نباشد ولی راههای فرعی كه از اطراف و اكناف می آید متعدد باشند و بالاخره همه به آن راه منتهی گردند.
همه ی ما انسانها همچون كاروانی می مانیم كه در مسیر كمال در راه هستیم ولی باید برای رسیدن به كمال نهایی از شاهراه اصلی عبور كنیم اما ممكن است هركدام از ما از یك طریق فرعی، خودمان را به آن راه اصلی برسانیم. اگر هركس در هر پست و مقامی كه قرار دارد به وظیفه ی انسانی، اخلاقی و شرعی خود عمل كند، در حقیقت راهی را انتخاب كرده كه سرانجام او را به راه اصلی می رساند گرچه راهها با یكدیگر در ابتدای امر تفاوت كند؛ یعنی یكی مثلاً طبیب است، دیگری كارگر، دیگری بازرگان و. . . اینها همه سبیل هایی هستند كه انسان می تواند با طی آنها خود را به صراط مستقیم نزدیك گرداند.
صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَاالضّالِّینَ. انسانها از این نظر كه در مقام عبودیت چه چیزی به دست بیاورند و در انتخاب راه چه راهی را انتخاب كنند به سه نوع تقسیم می شوند:
یك دسته انسانهایی هستند كه راه عبودیت را طی می كنند و به طوری كه در ذیل كلمه ی اَلرَّحیم گفتیم مشمول رحمت خاصه ی پروردگار هستند و انعام بعد از انعام علی الدوام شامل حالشان می گردد و گویی احساس می كنند كه دستی از غیب آنها را می كشاند. این دسته همان مقرّبان درگاه الهی می باشند كه در درجه ی اول، انبیا و اولیا و سپس افراد كامل انسانها هستند و انسان باید همیشه آنها را جلو راه قرار دهد و به دنبال آنان قدم بردارد. در جمله ی اول، انسان راه آنان را از خداوند طلب می كند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 113
دسته ی دوم در مقابل دسته ی اول اند و به جای خدا غیر خدا را پرستش كرده اند و خدا را عصیان نموده اند. اینان نیز آثار اعمالشان یكی بعد از دیگری در وجودشان ظهور كرده و همچون دستی آنان را از راه راست دائماً دورتر می سازد و به جای آنكه مانند گروه اول به سوی خداوند بالا روند و مورد انعامهای پی درپی پروردگار قرار گیرند مورد خشم و غضب الهی قرار گرفته و بكلی راه كمال از دستشان در رفته و به دره ی هولناك شقاوت سقوط می كنند (وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبی فَقَدْ هَوی ) [7]. اینها در حقیقت انسانهایی هستند كه به جای اینكه راه انسانیت را طی كنند، به راههای حیوانی می روند؛ انسانیتشان مسخ گردیده و به جای آنكه پیش بروند عقبگرد می كنند. قرآن از اینها به اَلْمَغْضوبِ عَلَیْهِمْ تعبیر می كند.
در این میان گروه سومی هستند مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِكَ لا اِلی هؤُلاءِ وَ لا اِلی هؤُلاءِ [8] راه معین و مشخصی در پیش ندارند، متحیر و سرگردان اند، هرلحظه راهی را پیش گرفته و به جایی نمی رسند. قرآن از اینها به «اَلضّالّین» یاد می كند.
ما كه می گوییم: اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ. صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَاالضّالّینَ، یعنی:
بار خدایا! راه راستت را به ما بنمای، آن راهی كه راه اولیا و راستان و پاكان درگاه توست، آنان كه همواره مشمول انعامهای پی درپی تو هستند، نه راه بندگانی مسخ شده و از انسانیت بیگانه گشته كه مورد غضب تو قرار دارند، و نه راه مردمی كه حیران و سرگردان اند و هر لحظه به شكلی درآمده و با گروهی درمی آمیزند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 114
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 115

[1] . مائده / 2.
[2] . شوری / 53.
[3] . نجم / 42.
[4] . انشقاق / 6.
[5] . لیل / 4.
[6] . بقره / 257.
[7] . طه / 81.
[8] . نساء / 143.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است