در
کتابخانه
بازدید : 80678تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اینجا بود كه چهره ی جنگ تغییر كرد و به آن یك مرد و یك نفر تیراندازی و سنگ پرانی می كردند. امام كه حمله می كرد، تمامشان فرار می كردند و حتی یك صف در مقابل امام، یك مرد پنجاه و شش ساله، نمی ایستاد. نوشته اند آن طور كه بز از جلو شیر فرار كند این جمعیت فرار می كرد. ولی حضرت مقداری كه دور می شد، می آمد در نقطه ای كه انتخاب كرده بود می ایستاد، نقطه ای كه به خیام حرم نزدیك بود، چون ضمناً دلش هم به طرف خیام حرم بود كه آنها مطمئن باشند حسین هنوز زنده است. صدای مبارك بلند می شد: لاحولَ و لا قوّةَ الّا باللّه العلیِّ العَظیم شعار توحید: خدایا قوّت بازوی حسین هم از توست، تو این نعمت را به حسین داده ای.

این را می گفت تا زینب دلش آرام بگیرد كه هنوز برادرم حسین زنده است، تا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 397
بچه های حسین مطمئن باشند هنوز حسین زنده است. و در خلال همین جریانها بود كه حضرت فوق العاده خسته شده بودند. ایستاده بودند، یكی از اینها آمد و سنگی به پیشانی مبارك امام زد، پیشانی مباركش شكست، خون جاری شد. لباسها را بالا زد كه خون را از جلو چشم و پیشانیش پاك كند. تیری به سینه ی مقدسش آمد كه از روی اسب به زمین افتاد. این اسب كه یك حیوان تربیت شده برای میدان جنگ بود در همین خلالها- یا بعد از بریدن سر مقدسش- آمد یالهای خودش را به خون اباعبداللّه خونین كرد و به مقر اصلی خودش برگشت.
بعضی حرفهایی كه گاهی می شنوید اساس ندارد كه اطفال اباعبداللّه فریاد العطش العطش می زدند. چنین حرفی نبوده، من در یك مقتل پیدا نكردم. آنها عزت و كرامت و شرافتشان بالاتر از این حرفها بوده، بعلاوه در هیچ مقتل معتبری وجود ندارد. حضرت فرموده بود شما از خیمه تان بیرون نیایید و هرگز بیرون نمی آمدند، در خیمه بودند.
حضرت چند بار برای وداع تشریف آوردند. دو بار مسلّم بود كه برای وداع آمدند. این بار سوم كه صدای شیهه ی اسب بلند شد بچه ها خیال كردند آقا آمده اند كه بار دیگر خداحافظی كنند ولی وقتی بیرون آمدند اسب پدر را دیدند در حالی كه یالش غرق در خون است و زینش واژگون. اینجا بود كه این بچه ها دور این اسب را گرفتند و مانند هر مصیبت زده ای شروع كردند به ناله كردن و فریاد كردن. اباعبداللّه دختر عزیزی دارد كه او را خیلی دوست می دارد و آن دختر هم پدر را فوق العاده دوست می دارد. این دخترك وقتی كه آمد جمله هایی با خودش می گفت. گویی كه این اسب را خطاب كرده است. یك دختری كه خیلی پدرش را دوست دارد و خودش را فراموش می كند (آنها به یاد تشنگی خودشان نبودند ولی به یاد تشنگی اباعبداللّه بودند) به اسب می گوید: یا جَوادَ اَبی هَلْ سُقِیَ اَبی اَمْ قُتِلَ اَبی عَطْشاناً من می دانم پدرم با لب تشنه بود، من نمی دانم پدرم را با لب تشنه كشتند یا سیرابش كردند وَ اَسْرَعَ فَرَسُكَ شارِداً مُحَمْحِماً باكِیاً، فَلَمّا رَأَیْنَ النِّساءُ. . . امام زمان صلوات اللّه علیه همین منظره را مرثیه خوانی می كند، می گوید: جد بزرگوار! آن وقتی كه اسب تو آمد در حالی كه فریاد می كشید و همین كه زن و بچه ی تو اسب تو را به این حال دیدند روانه ی قتلگاه شدند. خَرَجْنَ حَواسِرَ مُسَلَّباتٍ حافیاتٍ باكیاتٍ. آمدند ببینند آقا در چه حالی است. می دانید وقتی آمدند آقا را در چه حالی دیدند؟ در حالی دیدند كه شمر روی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 398
سینه ی اباعبداللّه نشسته بود.
و لا حول و لا قوة الّا باللّه العلیّ العظیم و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطاهرین.
نسئلك اللّهم و ندعوك باسمك العظیم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاكرم یا اللّه. . .
خدایا عاقبت امر همه ی ما را ختم به خیر بفرما، ما را به حقایق دین مقدس اسلام آشنا كن، شعارهای اسلامی را در میان ما زنده نگه دار، به ما لیاقت احیا و زنده نگه داشتن شعائر اسلامی را عنایت بفرما.
خدایا گرفتاریهای مسلمین را در هرجای عالم هستند به لطف و كرم خودت مرتفع بفرما، دشمنانشان را ذلیل و سركوب و منكوب بفرما.
خدایا اموات همه ی ما را در این روز غریق رحمت خودت بفرما.
رحم اللّه من قرأ الفاتحة مع الصلوات
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 399
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 400
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 401
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است