در
کتابخانه
بازدید : 887508تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
جلد ششم
مقدمه
Expand حرف شحرف ش
Expand حرف صحرف ص
Expand حرف طحرف ط
Expand حرف ظحرف ظ
Expand حرف عحرف ع
Expand حرف غحرف غ
Expand حرف فحرف ف
Expand حرف قحرف ق
Collapse حرف كحرف ك
كار و تربیت، كار و اشتغال علمی
كار و شغل و شرافت آن
كار و فكر
كار
كار و آثار آن
كار هر نوع كاری باشد، از بیكاری و احتیاج به مردم بهتر است
كار در اسلام
یادداشت كتاب سوزی اسكندریه
كتابخانه ی اسكندریه- مدارك
كتابخانه ی اسكندریه- شبلی نعمان
كتاب و كتاب سوزی
ادله ی كتاب سوزی در ایران
كتاب سوزی های جهان- مدارك
ایران قبل از اسلام- كتابها
كتاب سوزی ایران
كتاب در قرن اول هجری
اسلام و كتابت
كتاب سوزی اسكندریه و یا ایران
اولین كتاب سوزی
كتاب سوزی
اوستا- آیا اسكندر اوستا را سوخت؟
كتابت و كتاب سوزی در ایران ساسانی
كتابهای ایرانی قدیم كه به عربی برگردانده شد
كتابت در صدر اسلام
كتاب و كتاب خواندن
كتابت در اسلام
كتاب
كتابها
كتاب
كذّابین و وضّاعین، طبقات و انگیزه های آنها
كذّابین و وضّاعین- مدارك
كذّابین و وضّاعین حدیث
كذّابین و وضّاعین
كرامت نفس، محور اصلی اخلاق اسلامی
كرامت نفس
كرامت- آزادگی
كرامت نفس و تواضع
كرامت نفس
كرامت نفس- ملاك اخلاق و ملاك انسانیت
كرامت نفس- احساس شخصیت یا ایمان به خود
كعبه- عدم جواز بیع و اجاره ی خانه های مكه
كعبه
كعبه- مركزیت در اجتماع
كعبه و نقش اجتماعی آن
كلاه شرعی
كلمه لوگوس
كمال و نقص
كمونیسم
كواكبی- عبدالرحمن
Expand حرف گحرف گ
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. در دفتر 90 گفتیم كه از جمله یبعثت لاتمم مكارم الاخلاقچند مطلب فهمیده می شود:

الف. بعثت رسول اكرم هدفی حكیمانه و اجتماعی دارد كه مربوط به زندگی مردم است و بیرون از زندگی و یا منافی با زندگی نیست.

ب. این هدف در قسمت روحیه و اخلاق و تربیت افراد است، نه در قسمتهای دیگر علمی یا فنی و غیره.

ج. اینكه مبنا و اساس و محور این اخلاق اسلامی یعنی نقطه ی اتكاء پرورشهای اخلاقی، بزرگواری و كرامت نفس است.

برخلاف اخلاق سقراطی كه براساس فضیلت و حكم عقل است و فقط جنبه ی عقلانی دارد نه جنبه ی عاطفی و احساساتی و تحریكی و لهذا خشك و جامد و ساكن است، اما اخلاق اسلامی جنبه ی عاطفی و تحریكی دارد.
جلد ششم . ج6، ص: 479
و برخلاف اخلاق بودایی كه فقط جنبه ی زجر نفس و فنا و نیستی و نفس كُشی و گم كردن شخصیت و شكستن خودی دارد و اما اخلاق اسلامی جنبه ی گم كردن شخصیت خودپرستی و بازیافتن شخصیت انسانی دارد، یك نوع تولد از نشئه ای به نشئه ی دیگر است(لن یلج ملكوت السماء من لم یولد مرتین)و مردن از یك خودی و زنده شدن به خودی دیگر است. لهذا در اخلاق اسلامی در عین اینكه خود را فراموش كردن از یك نظر ممدوح است [1](و اذكر ربك اذا نسیت)از نظر دیگر مذموم است [2](و لاتكونوا كالذین نسوا اللّه فانسیهم انفسهم)؛ در عین اینكه ذلت نفس از یك نظر خوب است همان طوری [كه ] علی علیه السلام [فرمود] : طوبی لمن ذل فی نفسه [3]یا فرمود: موتوا قبل ان تموتوا، از نظر دیگر عزت و كرامت نفس ممدوح است كه رسول اكرم فرمود: اطلبوا الحوائج بعزة الانفس. و باز برخلاف اخلاق مادی كه اساسش بر منفعت و تنازع بقاست، در عین اینكه جنبه ی تنازع بقایش در محیطی اوسع از منافع شخصی یعنی در دایره ی اصول و مبانی محفوظ است، جنبه ی تعاون بقا و ایثار و گذشت و شهادت زیاد دارد: تعاونوا علی البر و التقوی، ان اللّه یأمر بالعدل و الاحسان و ایتائ ذی القربی. ایضاً در سوره ی نساء، آیه ی 36- 38:

جلد ششم . ج6، ص: 480
و اعبدوا اللّه و لاتشركوا به شیئاً و بالوالدین احساناً و بذی القربی و الیتامی و المساكین و الجار ذی القربی و الجار الجنب و الصاحب بالجنب و ابن السبیل و ما ملكت ایمانكم ان اللّه لایحب من كان مختالا فخوراً. الذین یبخلون و یأمرون الناس بالبخل و یكتمون ما اتیهم اللّه من فضله و اعتدنا للكافرین عذاباً مهیناً. و الذین ینفقون اموالهم رئاء الناس و لایؤمنون باللّه و لا بالیوم الاخر و من یكن الشیطان له قریناً فساء قریناً.

به هر حال اخلاق اسلامی جنبه ی تعاون بقا دارد. رجوع شود به ورقه های عاطفه ی اجتماعی.

و باز برخلاف اخلاق اپیكوری كه براساس لذت و عیش شخصی است اعم از آنكه اختصاص بدهیم به لذتهای مادی و شهوات فردی و هوا و هوس ها و یا تعمیم بدهیم به لذات صافی تر از قبیل علم و جمال و گل پروری و غیره، به هرحال براساس منفعت شخصی و جلب خیر برای فرد است، ولی اخلاق اسلامی در عین اینكه عنصر لذت در او هست اعم است از جلب خیر فردی و هم اعم است از دنیوی و اخروی و بعلاوه جنبه ی الهی دارد.

و برخلاف اخلاق ماكیاولی كه جنبه ی سیادت و آمریت یگانه مقصد است و اخلاق از قبیل صداقت و مروت و وفای به عهد و دوستی، همه وسیله های بی ارزش می باشند و هدف وسیله را مباح می كند، در اخلاق اسلامی كرامت نفس اصالت دارد و بلكه مقدم است بر آمریت و سیادت. اساساً آمریت و سیادت برای حفظ كرامت و شخصیت است نه آنكه شخصیت روحی و معنوی مقدمه ی سیادت و آمریت و قدرت است. در اخلاق اسلامی سیادت مطلوب است اما برای آنكه كرامت و شخصیت معنوی به واسطه ی زیردست واقع شدن
جلد ششم . ج6، ص: 481
شكسته نشود كه: الحیاة فی موتكم قاهرین و الموت فی حیاتكم مقهورین.
تن مرده و گریه ی دوستان
به از زنده و طعنه ی دشمنان
مرا عار آید از این زندگی
كه سالار باشم كنم بندگی
و باز برخلاف اخلاق نیچه ای كه براساس زور و قدرت و «الحق لمن غلب» است و خوب آن است كه منشأ غلبه و پیروزی و پامال كردن باشد، اسلام برای حق، قطع نظر از زور و قدرت، حقیقت قائل است. زور را برای حفظ حق می داند(كونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً) نه اینكه قدرت را اصل می داند و حق را همان قدرت می داند و می گوید حق در آن طرف است كه زور می چربد و شما به همان جانب بروید كه زور می چربد.

كرامت، احساس نفاست نفس است:

2. كرامت و عزت و بزرگواری نفس چیزی جز احساس عظمت و پرهیز از حقارت و مهانت نفس نیست و عظمت جویی امری است فطری هر آدمی، الاّ اینكه تشخیص عظمت واقعی احتیاج به هادی و معلم دارد. یك وقت انسان عظمت نسبی می خواهد كه نامش برتری جویی است، یعنی خود را در برابر دیگران می گذارد و می خواهد از دیگران بالاتر باشد و بالادست آنها قرار بگیرد، در صحنه ی تنازع بقا می خواهد غالب و قاهر باشد، در مسابقه ی زندگی می خواهد مصلّی و پیشتاز باشد، و یك وقت هست كه عظمت ذاتی و غیر نسبی برای نفس خود می خواهد، قطع نظر از سایر اشخاص برای خود یك شخصیت و یك مقام و لیاقت احساس می كند كه آن را شایسته ی صفات رذیله نمی داند، مثل كسی كه یك تابلوی عالی نقاشی و یا یك كتیبه ی عالی و یا یك معماری عالی می بیند و بعد می بیند كثیف و آلوده شده و حیف می آید او را كه همچو چیز نفیسی این طور خوار و زبون باشد. كرامت نفس احساس نفیس بودن شخصیت انسانی فی حد ذاته و ذی قیمت بودن نفس [4]فی حد ذاته و قطع نظر از
جلد ششم . ج6، ص: 482
آثار عملی و قطع نظر از جمیل بودن صفت خلقی می باشد. شأن این گوهر نفیس [5]و شایسته ی او راستی و درستی و امانت و شجاعت و مهربانی و دوری از خودپرستی و خودخواهی است.

فرق كرامت و تكبر:

این گونه بازیافتن شخصیت هیچ گاه با سایر شخصیتها تزاحم و تنازع و اصطكاك ندارد، برخلاف تكبر كه شخصیت غیر انسانی است.

این گونه احساس شخصیت با خدمت و تواضع و مهربانی از بین نمی رود، بلكه اینها لازمه ی او هستند [6] 3. معمولاً حدیثانما بعثت لاتمم مكارم الاخلاقرا این طور ترجمه می كنند: من مبعوث شده ام كه اخلاق نیكو را تكمیل كنم. اگر تعبیر حدیث «محاسن الاخلاق» بود این ترجمه صحیح بود ولی تعبیر حدیث «مكارم الاخلاق» است. حسن و نیكویی از معانی نسبی است. بسیاری از امور است كه از نظر یك روش اخلاقی، نیكو و ممدوح و پسندیده است و از نظر یك روش دیگر محكوم و ناپسند است و این [از] مقایسه ی روشها و مكاتب اخلاقی به دست می آید ولی جمله ی رسول اكرم ملاك حسن و نیكویی را از نظر اسلام ذكر می كند كه مكرمت است.

شعارهای حسینی:

4. زندگی و حیات امام حسین علیه السلام و مخصوصاً نهضت مقدس آن حضرت پر است از شعار كرامت نفس:

الف. جمله یالا ترون الی الحق لایعمل به و الی الباطل لایتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء اللّه حقاً، انی لا اری الموت الاّ سعادة و الحیوة مع الظالمین الاّ برماًخود شعار كرامت و بزرگواری است.

ب. و همچنین جمله یان لم یكن لكم دین و لاتخافون المعاد فكونوا احراراً فی دنیاكم. ج. و همچنین جمله ی:
الموت خیر من ركوب العار
و العار اولی من دخول النار
جلد ششم . ج6، ص: 483
د. و اشعار:
سأمضی و ما فی الموت عار علی الفتی
اذا ما نوی حقاً و جاهد مسلما
و واسی الرجال الصالحین بنفسه
و فارق مثبوراً و خالف مجرما
فان عشت لم اندم و ان متّ لم الم
كفی بك ذلاً ان تعیش و ترغما
هـ. و همچنین جمله یموت فی عزّ خیر من حیوة فی ذلّ [7] و. و جمله ی معروفالا و ان الدعی بن الدعی قد ركز بین اثنتینالی اخره تا آنجا كه: من ان نؤثر طاعة اللئام علی مصارع الكرام [8] ز. و همچنین جمله یواللّه لااعطیكم بیدی اعطاء الذلیل و لا اقر اقرار العبید. ح. و همچنین جمله یالا حر یدع هذه اللماظة لاهلها. ط. و همچنین عمل آن حضرت كه همه اظهار استغناست حتی از برادران، و در شب عاشورا در خطبه ی معروف آن شب فرمود: و هذا اللیل قد عشیكم فاتخذوه جملاً. ی. و همچنین به ابوذر فرمود: . . . فاسئل اللّه الصبر و النصر و استعذ به من الجشع و الجزع فان الصبر من الدین و الكرم. . . یا. و همچنین به اصحاب خود در صبح عاشورا فرمود: صبراً بنی الكرام فما الموت الاّ قنطرة تعبر بكم عن البؤس و الضراء الی الجنان الواسعة. . . یب. ایضاً فرمود: الصدق عز و الكذب عجز و الشح فقر و السخاء غنی. 5. كرامت نفس، خود را بزرگتر دیدن است اما نه بزرگتر دیدن از اشخاص و اشیاء بلكه از یك سلسله حالات و صفات كه در حقیقت
جلد ششم . ج6، ص: 484
نقائص و اَعدامند؛ خود را بزرگتر دیدن از كذب كه: الكاذب علی شفا مهواة و مهانة و الكذب عجزو از غیبت كه: الغیبة جهد العاجزو از غلامی كه: لاتكن عبد غیرك و قد جعلك اللّه حرّاًو از بخل كه: الشح فقر و السخاء غنیو از زنا كه: ما زنی غیور قطوقدر الرجل علی قدر همته و شجاعته علی قدر مروئته و عفته علی قدر غیرتهو ایضاً طمع جایز نیست به خاطر اینكهازری نفسه من استشعر الطمعو همچنین سؤال حرام است برخلاف اخلاق صوفیانه، و از مهانت و پستی و حلاّف بودن كه:

و لاتطع كل حلاّف مهین. همّاز مشّاء بنمیم. منّاع للخیر معتد اثیم. عتلّ بعد ذلك زنیم [9]و همچنین از گدایی و سؤال: لیكن طلبك للمعیشة. . . ترفع نفسك عن منزلة الواهن الضعیف(ص 86117) [10] 6. اخلاق صوفیانه ی اسلامی در عین اینكه از منابع اسلامی خیلی سرچشمه گرفته، تحت تأثیر اخلاق بودایی هند و اخلاق كلبی یونان و اخلاق مانوی ایران واقع شده و در نفی «خود» افراط كرده است.

داستان ابراهیم ادهم (86128) و شعر سعدی:
من آن مورم كه در پایم بمالند
نه زنبورم كه از نیشم بنالند
. . . و همچنین داستان «دَعا انسان بعض مشاهیر الصوفیة» (86132) و همچنین سخن جنید: «لایكون العارف عارفاً حتی یكون كالارض یطائه البر و الفاجر» و لهذا روش ملامتی در تصوف پیدا شد.

7. اقبال پاكستانی فلسفه ای دارد به نام فلسفه ی خودی كه تا حدود زیادی با فلسفه ی كرامت اخلاقی ما تطبیق می كند.

8. عطف به نمره ی 2، كرامت نفس به معنای خود را محترم شمردن است. این محترم شمردن با عجب و تكبر و خودخواهی فرق می كند، براساسِ خود را به یاد داشتن است و [اینكه ] خود را فراموش كردن مذموم است: قل ان الخاسرین الذین خسروا انفسهم. در وصیت به امام حسن است:

جلد ششم . ج6، ص: 485
اكرم نفسك عن كل دنیة و ان ساقتك الی الرغائب فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضاً، و لاتكن عبد غیرك و قد جعلك اللّه حرّاً [11] ایضاً حضرت صادق علیه السلام:
اثامن بالنفس النفیسة ربها
و لیس لها فی الخلق كلهم ثمن
ایضاً حضرت صادق (تحف العقول، ص 304) :

و لاتكن فظاً غلیظاً یكره الناس قربك و لاتكن واهناً یحقرك من عرفك [12] ایضاً نهج البلاغه، حكمت 2:

ازری بنفسه من استشعر الطمع و رضی بالذل من كشف عن ضره و هانت علیه نفسه من امرّ علیها لسانه.

ایضاً نهج البلاغه، حكمت 396:

المنیة و لا الدنیة و التقلل و لا التوسل.

9. از كلمات سیدالشهداست:

جلد ششم . ج6، ص: 486
من البلاء علی هذه الامة انا اذا دعوناهم لم یجیبونا و اذا تركناهم لم یهتدوا بغیرنا.

محورها:

10. خلاصه ی مطالب آنكه هر مكتب و روش اخلاقی یك محور و یك اصل اوّلی دارد كه دستورهای اخلاقی آن مكتب بر گرد آن محور می چرخد و از آن اصل- كه به منزله ی مادر است- منشعب می شود.

شاید بتوان گفت كه محور اخلاق سقراطی فضیلت عقلانی و محور اخلاق كلبی بی نیازی از وسایل زندگی و محور اخلاق مانوی خلاصی از رنج زندگی و محور اخلاق بودایی آزادی و رهایی از خواهشها و میلهای نفسانی و محور اخلاق عرفانی اسلامی كه تحت تأثیر اخلاق اسلامی و سقراطی و مانوی و كلبی و بودایی بوده فنا و نیستی و شكستن خودی است و محور اخلاق اپیكوری لذت و محور اخلاق ماركسیستی منافع مادی و تنازع بقا و محور اخلاق ماكیاولی سیادت و آمریت و محور اخلاق نیچه ای زور و قدرت است و اما محور اخلاق اسلامی مكرمت و بزرگواری و احساس شخصیت انسانی مافوق یك سلسله صفات است. چند مطلب دیگر به طور خلاصه در اینجا هست:

خودت را بشناس:

الف. تعریف مكرمت و بزرگواری و اینكه این یك نوع توجه به خود و حفظ خودیت است كه از نوع خودخواهی های مذموم و عجب و تكبرها نیست، مشمول «دگر آنكه در نفس خودبین مباش» نمی باشد. و همین تشابه ظاهری بین این دو نوع خودی سبب شده كه این نوع خودی ناشناخته بماند كه در صفحه ی 481 و صفحه ی 483 و صفحه ی 484 نمره ی 8 بیان شد.

ب. در اخلاق اسلامی دو روش جریان پیدا كرد: یكی روش سقراطی و یكی روش صوفیانه. در كتب علمی غالباً روش سقراطی به كار می رود، مثل كتاب طهارة الاعراق ابن مسكویه و كتاب ذریعه راغب و اخلاق ناصری وغیره ولی در عمل اخلاق صوفیانه رایج است. سبب این است كه اخلاق سقراطی چون بیشتر جنبه ی عقلانی
جلد ششم . ج6، ص: 487
دارد بهتر به قالب علمی و كتابی در می آید و رنگ فلسفه به خود می گیرد ولی خشك و خالی از تحریك است و اما اخلاق صوفیانه عاطفی و تحریكی است و بهتر به زبان شعر و ادب در می آید، برخلاف اخلاق سقراطی كه زبانش زبان فلسفه و استدلال و تعقل است. لهذا اخلاق عرفانی مقبولیت عمومی بیشتری پیدا كرده است و به همین دلیل احیاء العلوم از طهارة الاعراق مثلاً بیشتر رایج شد، چون نمك عرفان و تصوف دارد و به عبارت دیگر جنبه ی عاطفی و ذوقی و تحریكی دارد.

ج. معنایبعثت لاتمم مكارم الاخلاقاین نیست كه مبعوث شدم اخلاق نیك را تكمیل كنم، به همان دلیل كه قبلاً در صفحه ی 482 گفته شد.

د. گفتیم كه اصل كرامت نفس مبنا و محور و اصل اول و امّ القضایای دستورها و توصیه های اخلاق اسلامی است. این اصل برخلاف اخلاق سقراطی جنبه ی عاطفی و تحریكی دارد.

هـ. اصل كرامت نفس كه گفتیم محور دستورهای اسلامی است، نه تنها به دلیل جمله یبعثت لاتمم مكارم الاخلاق، بلكه دلیلهای دیگری هم دارد. بعضی از آنها به صورت كلی و عمومی ذكر شده، مثل: من كرمت علیه نفسه هانت علیه شهواتهو یا جمله یمن هانت علیه نفسه. . . و بعضی از آنها به صورت خصوصی ذكر شده، مثل اینكه مثلاً گفته شده:

الصدق عز و الكذب عجزیا: ازری بنفسه من استشعر الطمعیا: الغیبة جهد العاجزیا: قدر الرجل علی قدر همته. . . و عفته علی قدر غیرتهیا: ترفع نفسك عن منزلة الواهن الضعیفیا: لاتكن فظاً غلیظاً یكره الناس قربك و لاتكن واهناً یحقرك من عرفكیا: موت فی عز خیر من حیاة فی ذلكه در مورد راستی و دروغ و طمع و غیبت و عفت و كسب و منع از اتكالی بودن و تواضع به قدر اعتدال و زیر بار زور نرفتن و امثال اینها وارد شده كه در صفحه ی 483 گذشت.

و. در اخلاق صوفیانه این اصل بكلی پامال شده، زیرا تصور
جلد ششم . ج6، ص: 488
نكرده اند كه یك نوع بازیافتن خود [13]و شخصیت است كه با آنچه آنها او را مذموم می دانند فرق می كند و شكستن خودی برای محو خودی مطلق نیست، بلكه برای مردن از یك خودی و زنده شدن به خودی دیگر است، و به همین جهت در شكست خودی آنقدر افراط شده كه كرامت نفس را گاهی بكلی از بین می برد، مثل اینكه جنید گفته: «لایكون العارف عارفاً حتی یكون كالارض یطائه البر و الفاجر» و امثال اینها كه در صفحه ی 485 گذشت.

ز. امام حسین علیه السلام تجسم این اصل و مظهر عالی این اصل اسلامی است. سراسر زندگی آن حضرت عملاً و قولاً پر است از شعارهای مكرمت كه در صفحه ی 482 و 483 گذشت.

11. معنای جمله ی علی علیه السلام كه فرمود: من كرمت علیه نفسه هانت علیه شهواتهاین است كه هركس به بزرگواری و كرامت خود پی ببرد دیگر شهوات و هوا و هوس ها در نظرش كوچك می گردد و نسبت به آنها بی اعتنا می شود. شهوات آلودگیهای روح و نفس است و از نظر دیگر نفس فروشی است و نفس باختگی است. بدیهی است كه كسی كه یك كتاب عالی یا یك شاهكار نقاشی را نمی شناسد، نه از آلودگی آن باك دارد و نه از باختن آن. در تعبیر قرآن است:

قل ان الخاسرین الذین خسروا انفسهم.

علی فرمود:

اكرم نفسك عن كل دنیة. . . فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضاً.

جلد ششم . ج6، ص: 489
پس عمده یكی این است كه انسان عالی بودن و زیبا بودن روح را تشخیص بدهد [14]كه آن را آلوده نكند و به تعبیر دیگر و از نظر دیگر ارزش فوق العاده ی بی مانند آن را تشخیص بدهد و بفهمد چیزی جای آن را نمی گیرد كه: اثامن بالنفس النفیسة ربها- و لیس لها فی الخلق كلهم ثمن. مثل اینكه در یك كشور نفایسی پیدا می شود كه با هستی آن كشور مساوی است و غیر قابل فروش است. آیا كشور ایران هرگز حاضر خواهد شد كه مثلاً كوه نور یا دریای نور را بفروشد و چیز دیگر به جای آن بگذارد؟ البته نه. كوه نور یا دریای نور را ممكن است از ایران بدزدند ولی ممكن نیست كه ایرانی آن را به بهای چیزی بفروشد، زیرا مصداقانك لن تعتاض به عوضاًاست. همچنین است فرزند هركس برای خود او كه قابل معاوضه نیست. هركس برای خودش كوه نور و دریای نور است، گوهری است غیرقابل عوض و هیچ بهایی و عوضی نمی تواند جای آن را پر كند.

12. قرآن كریم می فرماید:

و لاتكونوا كالذین نسوا اللّه فانسیهم انفسهم.

در این آیه ی كریمه فراموشی خدا را سبب یاد رفتن و از دست دادن شخصیت انسانی و كرامت نفس ذكر می كند و بالاشاره یاد داشتن خدا و توجه به حق را موجب یاد خود بودن و احساس كرامت و شخصیت ذكر می كند. در حقیقت این آیه ی كریمه می خواهد بگوید این اصل اخلاقی كه محور دستورهای اخلاقی اسلامی است مولود جهان بینی الهی مخصوص اسلامی است، زیرا همه ی روشها و مكتبهای اخلاقی جهان مولود نحوه ی خاص جهان بینی فلسفی آنهاست. این نوع احساس كرامت برای نفس و روح و این اندازه اصالت برای معنی
جلد ششم . ج6، ص: 490
دانستن و روح را در ذات خود برتر از همه چیز شمردن و اینكه روح هركس برای او دریای نور و كوه نور خود اوست، مولود آن طرز تفكر الهی مخصوص اسلامی است كه روح را جوهری مستقل از بدن و دارای كمال و جمال و جلالی مخصوص به خود و خداوند را برتر و جمیل تر و ارزنده تر و كاملتر و بَهی تر و جلیل تر از همه چیز می داند، كه: اللّهم انی اسئلك من بهائك. . . پس آن كس می تواند اصل كرامت را به عنوان اصل اول وامّ القضایای اخلاقی بپذیرد كه اصل توحید اسلامی را درك كرده باشد و جهان بینی اسلامی داشته باشد.

13. معنای جمله یالغیبة جهد العاجزاین است: غیبت منتها هنر مردمان زبون است. نظیر این در مورد نفاق و غدر و حیله گری است.

چرا علی غدر نمی كرد و معاویه غدر می كرد؟ زیرا علی از اصل كرامت نفس پیروی می كرد و معاویه از اصل ماكیاولی. و اساساً نفاق و حیله گری و مكاری و فریبكاری و حریف را از راه اغفال و مانع شدن از اینكه از نیروی خود استفاده كند [از صحنه بدر كردن ] از ضعف و ناتوانی و عدم احساس كرامت و قدرت و شخصیت است. در حیوانات نیز شیر كه چنگال قوی و دندان تیز دارد خود را برتر می شمارد از اینكه غدر به كار ببرد، برخلاف روباه. پس می توان گفت كه احساس كرامت در عین اینكه احساس یك نوع علوّ و شموخ و جمال است، احساس یك نوع قوّت هم هست.

14. در اسلام آبرو موضوعیت دارد، ماء الوجه واجب است كه مصون و محفوظ بماند. چیزهایی كه موجب ریختن آبرو و حیثیت است حرام است برخلاف اخلاق صوفیانه، و این خود مابه الامتیاز اخلاق اسلامی- كه مبنی بر كرامت نفس است- با اخلاق صوفیانه می باشد. رجوع شود به ورقه های آبرو.

15. تقلید ملتی از ملت دیگر و فردی از فرد دیگر از فقدان احساس كرامت قومی است. البته ما دو نوع تقلید داریم. یكی به معنای تبعیت از عرف و عادت قومی و سنن آبائی و اجدادی و بقا بر روش قدیمی است كه در قرآن از آن زیاد یاد شده و تنقید شده.
جلد ششم . ج6، ص: 491
این گونه تقلید مولود از دست دادن تعقل و بیدار نبودن و اسیر بودن و محكوم بودن و غیر مستقل بودن عقل است. و یك نوع تقلید است كه مولود ضعف نفس و عدم كرامت و شخصیت است و آن همان است كه فردی از فرد دیگر در راه رفتن یا سخن گفتن یا لباس پوشیدن تقلید می كند، یا ملتی آداب ملت دیگر را بی دلیل قبول می كند در لباس یا معاشرت و حتی در اسم گذاشتن روی افراد و یا تابلو به خط فرنگی از طرف یك نفر ایرانی نوشتن و در تعبیرات دائماً كلمات فرنگی به كار بردن بدون [اینكه ] آن كلمات زبان ملی یا دینی آنها باشد و امثال آنها كه الان در ایران زیاد شایع شده، مثلاً در رادیو وقتی می خواهد در مسابقات بگوید آفرین می گوید: براوو.

یك تقلید آن است كه درباره اش گفته شده: اولو كان اباؤهم لایعقلون شیئاً و لایهتدونو یكی آن است كه درباره اش گفته شده: قل ان الخاسرین الذین خسروا انفسهم، و این دو گونه تقلید است و دو منشأ دارد و باید از این جهت مورد توجه قرار گیرد.

16. رجوع شود به دفتر 89: اقسام آزادی و اینكه در همه ی آنها محفوظ ماندن كرامت و عزت شرط است و فرق بین آزادی و افسارگسیختگی و بی بند و باری مذموم همین است، یعنی كرامت نفس است. پس در حقیقت باید كرامت نفس لطمه نخورد و مقید نباشد.

17. در دعای ابوحمزه برخلاف گفته ی جنید كه گفته: لایكون العارف عارفاً حتی یكون كالارض یطائه البر و الفاجر، می فرماید:

الحمد للّه الذی وكلنی الی نفسه فاكرمنی و لم یكلنی الی الناس فیهینونی- رجوع شود.

18. می گویند: فیثاغورس شاگرد خویش را اندرز می دهد كه همیشه خویشتن را محترم بدار، زیرا هركس چنین كرد عقل و بدنش را از رذایل و پستیها محفوظ داشته است.

شیخ الرئیس در نمط نهم اشارات می گوید:
جلد ششم . ج6، ص: 492
الزهد عند غیرالعارف معاملة ما كأنه یشتری بمتاع الدنیا متاع الآخرة و عند العارف تنزه ما عما یشغل سرّه عن الحق و تكبر علی كل شی ء غیر الحق.

19. كرامت انسان همان ارزش ذاتی اوست و چنانكه در ورقه های درد انسان و دوای او در خود اوست گفتیم، موضوع ارزش انسان، هم در شرق و هم در غرب مورد توجه واقع شده. چیزی كه هست در شرق از جنبه ی آسمانی و در غرب از جنبه ی زمینی مورد توجه واقع شده. در شرق به مسئله ی جام جم بودن و «سالها دل طلب جام جم از ما می كرد- وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می كرد» منتهی شده و در غرب به اعلامیه ی حقوق بشر كه محور همه ی موادش ارزش ذاتی انسان است. رجوع شود به آن ورقه ها.

20. تكلیف از نظر عامه كلفت و مشقت است ولی از نظر یك عارف روشن بین تكریم و تشریف و مصداق «و لقد كرمنا بنی ادم» است. سید بن طاوس روز بلوغ خود را جشن می گرفت به عنوان اینكه روزی است كه به من این تشریف شده و اجازه ی رسمی مناجات و نماز و دعا داده شده است. علیهذا در نظر آن مرد بزرگ، تكلیف تشریف بوده است.

21. امروز اصطلاحی است كه می گویند: زندگی باید حماسه ای داشته باشد، زندگی بی حماسه خشك و بی روح است. كلمه ی «حماسه» در لغت به معنی شدت یا شجاعت است. تحمیس به معنی تفاخر است. اشعار حماسی در مقابل اشعار غنایی اشعاری است كه نوعی غرور و احساس شخصیت در انسان ایجاد كند، نوعی منیّت است. شعر فردوسی كه می گوید:
مرا عار آید از این زندگی
كه سالار باشم كنم بندگی
تن مرده و گریه ی دوستان
به از زنده و خنده ی دشمنان
نوعی حماسه است و حماسه ی ممدوح است، زیرا از لحاظ اینكه انسانی است و حرّ آفریده شده احساس شخصیت می كند. اما
جلد ششم . ج6، ص: 493
بسیاری از حماسه هاست كه خوب نیست، تعصب و جهالت است، مانند حماسه های نژادی و قومی از قبیل «العزة للعرب» و امثال اینها.

این نوع حماسه است كه علی علیه السلام در خطبه ی قاصعه (190) می فرماید:

و لقد نظرت فما وجدت احداً من العالمین یتعصب لشی ء من الاشیاء الاّ عن علة تحتمل تمویه الجهلاء او حجة تلیط بعقول السفهاء غیركم فانكم تتعصبون لامر لایعرف له سبب و لا علة، اما ابلیس فتعصب علی ادم لاصله و طعن علیه فی خلقته فقال:

انا ناریّ و انت طینی. و اما الاغنیاء من مترفة الامم فتعصبوا لاثار مواقع النعم فقالوا: نحن اكثر اموالاً و اولاداً و ما نحن بمعذبین. فان كان لابد من العصبیة فلیكن تعصبكم لمكارم الخصال و محامد الافعال و محاسن الامور التی تفاضلت فیها المجداء و النجداء من بیوتات العرب و یعاسیب القبائل.

پس حماسه احساس شخصیت است. چیزی كه [هست ] منشأ احساس شخصیت متفاوت است. یكی از آن جهت در خود احساس شخصیت می كند كه جزء قومی است و آن قوم افتخاراتی دارند از مجد و عظمت (كه گاهی در واقع آن مجدها اسباب ننگ است) یعنی قومی به تاریخ خود می بالد، یكی به پست و مقام خود، یكی به مال و ثروت خود، یكی به كرامت نفس خود. از این رو شاید بشود گفت كه حماسه عبارت است از نوعی بالندگی. رجوع شود به ورقه ی حماسه ی سیدالشهداء.

مسئله ی مشكل در مورد كرامت نفس، تفكیك میان آن و میان خودبینی است كه ریشه ی اعجاب و تكبر است. از طرفی ما تعبیراتی می بینیم از قبیل كرامت نفس، عزت نفس، احترام نفس كه بدانها توجه داده شده است و از طرفی تعبیراتی از قبیل جهاد با نفس، مخالفت با
جلد ششم . ج6، ص: 494
نفس، اماته ی نفس و امثال اینها [15]. آیا این تناقض است یا دو نفس و دو خود است كه یكی باید محترم و دیگری خوار، یكی مكرّم و دیگری تحقیر، یكی احیاء و دیگری اماته، یكی تقویت و دیگری تضعیف شود، به سوی یكی باید رفت و از دیگری باید هجرت كرد؟ مسلماً در انسان دو خودِ مجزا نیست، انسان دو شخص نیست.

بعلاوه یك شخص مأمور این كار است نه دو شخص. خود یعنی من.

انسان دارای دو من نیست. پس یكی از این دو خود، خود واقعی است و دیگری بیگانه و به جای خود و خیالی [16]، یعنی غیر خود را خود پنداشتن [17]. به عبارت دیگر یكی خود است و یكی ناخود، و یا دو درجه از خود است: یكی عالی و [یكی ] سافل، و خود عالی در خود بودن اقوی و اولی است.

اكنون ببینیم كدام خود واقعی است و كدام ناخود. آیا اسلام خود را می خواهد فدای ناخود كند یا ناخود را فدای خود؟ ما در ورقه های روح به دلایلی از جمله از قول روان شناسان و به كمك یك آزمایش ساده ثابت كرده ایم كه خود انسان این میلها و هواها كه متعلق به بدن و شكم و دامن و غیره است نیست، خود واقعی انسان اراده ی اخلاقی اوست و عقل اوست.

پس اسلام می خواهد ناخود را بشكند تا خود را از زیر خرابه های آن سالم بیرون بكشد.

مسئله ی دیگر این است كه تفاوت این دو خود در چیست و از كجا تشخیص دهیم؟ جواب این است كه انسان از آن جهت كه انسان است و روحی و جوهری ملكوتی دارد حقیقتی است و از آن جهت كه دارای تعینات خاص است كه در مقابل جز من قرار می گیرد، چیز
جلد ششم . ج6، ص: 495
دیگری است [18]. عجب و تكبر و خودبینی عبارت است از بینش من به عنوان یك فرد در مقابل افراد دیگر. عجب، خود را از دیگران بهتر دیدن است و یا خود فردی و اكتسابی را خوب دیدن و پسندیدن است و تكبر، خود فردی را برتر از دیگران و خود دیگران را حقیر شمردن است. اما احساس كرامت نفس یعنی خود انسانی را به عنوان گوهری شریف برتر از عجز، دنائت، حقارت دیدن است.

در اینجا خود به عنوان یك معنی نه به عنوان یك تن و یك شخص و یك فرد، در مقابل یك سلسله معانی برتر و بالاتر دیده می شود. این خود همان روح الهی است كه: نفخت فیه من روحی. این خودبینی چیزی از نوع مكاشفه ی جوهر نفس است با زیباییهای معنوی اش، چیزی از نوع شهود یك موجود ملكوتی است، از نوع شهود موجودی است كه از عالم قدرت است، از عالم مافوق ماده است، دارای نوعی جمال و بهاء و زیبایی است. این احساس نوعی ادراك ارزش واقعی گوهر ذات است به عنوان ذاتی برتر.

همان طور كه در ورقه های روح، خود واقعی و خود خیالی خواهیم گفت- ان شاء اللّه- شهود این خود همان چیزی است كه در حال عبادت تجلی می كند و همان چیزی است كه در پرتو ذكر خدا مشهود می شود و غفلت از خدا موجب غفلت از احساس این خود می شود.

در حقیقت این نوع شهود نفس، نوعی خدابینی است. نفس در این شهود، پرتو حق است. نوعی معرفة النفس است و معرفة النفس، خود كافی است برای تشخیص ملائمات و منافرات آن. آگاهی و معرفت به نفس به عنوان چنین گوهری، خود الهام بخش فجور و
جلد ششم . ج6، ص: 496
تقواست [19] چون نفس از سنخ وجود و هستی و حقیقت است با هرچه بر ضد حقیقت باشد و از نوع باطل و پوچی و عدم باشد مغایر است، چون از سنخ قدرت و ملكوت است با عجز و ضعف و مهانت و هرچه از این سنخ است مخالف است، چون از نوع قداست است با هرچه آلودگی به ماده و طبیعت و اخلاد الی الارض و خاكی شدن و دنیازدگی است مغایر است، چون از نوع حریت است و عین اختیار و آزادی است بر ضد مملوكیت و اسارت و محدودیت است (اعم از اسارت داخلی یا خارجی) و چون از نوع علم است بر ضد جهل است، چون از نوع نور است بر ضد ظلمت است، چون از نوع حیات است بر ضد موت و مردگی و جمود و انجماد است، چون از نوع رحمت است بر ضد امساك و انقباض است، و چون از نوع عظمت است بر ضد حقارت است.

انسان بالفطره در مقابل تجلیات الهی انسان- هرچند آنها را در غیر مشاهده كند- خاضع است، چنانكه می بینیم قهرمانهای علم، قدرت، عظمت و غیرها را انسان فطرتاً محترم می شمارد و آنها را مافوق امور پست مادی فانی می شمارد. انسان وقتی كه به گوهر ذات درونی خود پی ببرد، همان احترام را برای خود قائل می گردد.

تعبیراتی كه در اسلام در زمینه ی كرامت و عزت نفس آمده است مختلف است و جامع همه «مكارم الاخلاق» است:

الف. عزت نفس، مانند: و للّه العزة و لرسوله و للمؤمنین. ایضاً حدیث نبوی: اطلبوا الحوائج بعزة الانفس. ایضاً: ان الحیاة فی موتكم قاهرین و الموت فی حیاتكم مقهورین(نهج البلاغه) . ایضاً: موت فی عز خیر من حیاة فی ذل(بلاغة الحسین، نقل از 17 بحار) . ایضاً: هیهات منّا الذلة.
جلد ششم . ج6، ص: 497
لااقرّ اقرار العبید. الصدق عز و الكذب عجز(بلاغة الحسین) .

نهج البلاغه، حكمت 2:

ازری بنفسه من استشعر الطمع و رضی بالذل من كشف عن ضره و هانت علیه نفسه من امرّ علیها لسانه.

ایضاً حكمت 396:

المنیة و لا الدنیة و التقلل و لا التوسل.

امام صادق (تحف العقول، ص 304) :

و لاتكن فظّاً غلیظاً یكره الناس قربك و لاتكن واهناً یحقرك من عرفك [20] ایضاً وسائل، جلد 2، صفحه ی 203:

عن ابی عبداللّه علیه السلام: كان امیرالمؤمنین علیه السلام یقول: لیجتمع فی قلبك الافتقار الی الناس و الاستغناء عنهم، یكون افتقارك الیهم فی لین كلامك و حسن سیرتك و یكون استغناؤك عنهم فی نزاهة عرضك و بقاء عزك.

تحف العقول، صفحه ی 279 از امام سجاد علیه السلام:

طلب الحوائج الی الناس مذلة للحیاة و مذهبة للحیاء و استخاف بالوقار و هو الفقر الحاضر، و قلة طلب الحوائج الی الناس هو
جلد ششم . ج6، ص: 498
الغنی الحاضر.

رجوع شود به وسائل، جلد 2، باب امر به معروف، صفحه ی 414، بابی تحت عنوان كراهت ذلّ و اینكه عزت مثل مال نیست كه در اختیار انسان باشد، و این خود فلسفه ای عظیم دارد كه گویی مال بشریت است نه مال فرد.

نهج البلاغه، حكمت 406:

ما احسن تواضع الاغنیاء للفقراء طلباً لما عند اللّه و احسن منه تیه الفقراء علی الاغنیاء اتكالاً علی اللّه [21] حكمت 3:

البخل عار و الجبن منقصة و الفقر یخرس الفطن عن حجته و المقلّ غریب فی بلدته و العجز آفة و الصبر شجاعة و الزهد ثروة و الورع جُنة.

ب. علوّ نفس: و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنین. ج. قوّت: الكذب عجز، الغیبة جهد العاجز، لیكن طلبك للمعیشة فوق. . . ترفع نفسك عن منزلة الواهن الضعیف. این بیان بر ضد آن است كه در ورقه های مبانی اخلاق اسلامی از مشاهیر صوفیه نقل كردیم- رجوع شود. ایضاً دعای ابوحمزه ضد روش صوفیانه است: الحمد للّه الذی وكلنی الی نفسه فاكرمنی و لم یكلنی الی الناس فیهینونی. د. نفاست: اثامن بالنفس النفیسة ربها- و لیس لها فی الخلق كلهم ثمن.
جلد ششم . ج6، ص: 499
تحف العقول، صفحه ی 278، امام سجاد علیه السلام:

قیل له: من اعظم الناس خطراً؟ قال: من لم یر الدنیا خطراً لنفسه.

علی علیه السلام، نهج البلاغه (نامه به امام حسن) :

اكرم نفسك عن كل دنیة فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضاً.

ایضاً:

لا دین لمن لا مروة له و لا مروة لمن لا عقل له و ان اعظم الناس قدراً من لایری الدنیا لنفسه خطراً. (تحف العقول، حدیث عقل و جهل، ص 389) هـ. غیرت: ما زنی غیور قط. قدر الرجل علی قدر همته و شجاعته علی قدر مروئته و عفته علی قدر غیرته. (نهج البلاغه، حكمت 47) و. حریت: كونوا احراراً فی دنیاكم، الموت اولی من ركوب العار، سأمضی و ما فی الموت عیب علی الفتی. . . كفی بك ذلاً ان تعیش و ترغما [22] لاتكن عبد غیرك و قد جعلك اللّه حراً، قوم عبدوا اللّه طمعاً. . . و قوم عبدوا اللّه خوفاً. . . و قوم عبدوا اللّه شكراً فتلك عبادة الاحرار. ز. كرامت: من كرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته. (نهج البلاغه،
جلد ششم . ج6، ص: 500
حكمت 449) من هانت علیه نفسه فلاتأمن شره. (امام هادی علیه السلام) من كرمت علیه نفسه هانت علیه الدنیا (تحف العقول، صفحه ی 278 از امام سجاد علیه السلام) نهج البلاغه، خطبه ی 84، صفحه ی 181: الصادق علی شفا منجاة و كرامة و الكاذب علی شرف مهواة و مهانة. در دفتر 89 گفتیم كهو لقد كرمنا بنی ادمارجاع به كرامت ذاتی انسان و احساس حیثیت ذاتی الهی عقلانی مجرد انسان است. امروز تناقضی كه وجود دارد در این است كه دم از حیثیت ذاتی و ارزشهای عالی انسانی می زنند در حالی كه انسان را یك ماشین منتها پیچیده تر می دانند.

قرآن كریم: و لاتطع كل حلاّف مهین. هماز مشاء بنمیم.

این بحث در بحث «فعل طبیعی و فعل اخلاقی» كه ملاك فعل اخلاقی از نظر اسلام چیست، مفید است، می تواند مبنای مستقلی شمرده شود و هم ضامن اجرایی مفیدی. پس معیار فعل اخلاقی آن است كه از احساس كرامت و عزت و حریت نفس ناشی شود و فعل طبیعی آن است كه ناشی از یك سلسله حاجتهای طبیعی باشد.

این بحث پس از بحثی كه در مسجد ارگ (دهه ی دوم محرم 95) درباره ی فلسفه ی اخلاق كردیم و نظریه ها درباره ی اینكه اخلاق از مقوله ی محبت است یا از مقوله ی دانش است و یا از مقوله ی اراده و یا وجدان و یا زیبایی و یا پرستش و بالاخره مقوله ی پرستش را انتخاب كردیم، مناسب است. در آنجا گفتیم كه انسان با عمل اخلاقی، ناآگاهانه خدا را پرستش می كند. همچنان كه شناخت فطری خدا شناختی ناآگاهانه است یعنی علم به علم نیست، شناخت قوانین خدا (اسلام فطری) نیز ناآگاهانه است و با نوعی شامه ی روحی صورت می گیرد- رجوع شود.
[1] رجوع شود به ورقه های اخلاق و مسئله ی خودی.
[2] [توجه به خود] از این نظر كه ممدوح است مربوط است به شناختن نفس و روح و كمال و جمال و جلال آن و چیزهایی كه به نفس رونق و جلا و صفا می بخشد، و از [آن ] نظر كه مذموم است عنوان خودی یعنی تنها خود را دیدن و خود را محور قرار دادن است و دیواری و مرزی بین خود و غیر كشیدن و [] فقط داخل مرز فعالیت كردن است. لازمه ی كرامت نفس یكی نفع رساندن به غیر است كه ضد خودپرستی است. به عبارت دیگر آن خود كه كرامت دارد خود فردی نیست، جمال و كمال شخص به عنوان من در مقابل تو نیست، آن من منِ انسانی است كه در مقابل تو و او قرار نمی گیرد، در مقابل آن صفت و آن معنی قرار نمی گیرد. این خود نوعی غیرت است، حماسه است.
[3] نهج البلاغه، ج 3، ص 1143
[4] به اصطلاح امروز احساس ارزش، ولی ارزش ذات نه صرف ارزش صفات كه ارزش صفات و افعال بدون ارزش ذات بی معنی است.
[5] و حضرت صادق فرمود: اثامن بالنفس النفیسة ربها.
[6] رجوع شود به نمره ی 8.
[7] بلاغة الحسین، صفحه ی 84، نقل از 17بحار
[8] خطبه ی روز عاشورا
[9] عتلّ الاكول المنوع، زنیم المنتسب الی القوم و لیس منهم (طفیلی) - مفردات راغب
[10] [یعنی دفتر 86، صفحه ی 117]
[11] نهج البلاغه، نامه ی 31
[12] برعكس روش صوفیانه كه حكایت ابراهیم ادهم نماینده ی آن است و همچنین حكایت «دعا انسان بعض مشاهیر الصوفیة الی ضیافته. . . » و ایضاً جنید گفته:

لایكون العارف عارفاً حتی یكون كالارض یطائه البر و الفاجر.
[13] آیا این دو خودی در طول یكدیگرند؟ یا آنچنان است كه اخیراً برخی فلاسفه ی اروپا می گویند كه یكی خودی فردی و شخصی است و دیگری خودی نوعی و كلی! ! !
[14] در حقیقت اصل كرامت نفس جز با معرفت النفس و استقلال روح نسبت به بدن و اینكه روح در ذات خود كمال و جمال و جلالی دارد، حاصل نمی شود. این خود به نوبه ی خود یكی از ادله ی اصالت روح است از نظر اسلام.
[15] و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی. . . ان النفس لامّارة بالسوء. . . بل سوّلت لكم انفسكم. . . قد افلح من زكّیها.
[16] رجوع شود به صفحه ی 488.
[17] رجوع شود به ورقه های یادداشت روح، خود واقعی و خود خیالی.
[18] این مطلب با آنچه فلاسفه ی جدید اروپا در باب «كلی» گفته اند كه خیال كرده اند در انسان دو «من» وجود دارد: من فردی و من نوعی، و من نوعی مساوی «ما» است اشتباه نشود. كلی با فرد خود در خارج به هیچ وجه اثنینیت ندارد. این مطلب مبنی بر اصل ذی مراتب بودن انسان در وجود خارجی است.
[19] به عبارت دیگر، این توجه و شناخت همان توجه به حقیقتنفخت فیه من روحی» است كه از سنخ ملكوت است.
[20] برعكس روش ابراهیم ادهم كه در ورقه های مبانی اخلاق اسلامی نقل كردیم.
[21] بوعلی می گوید: . . . تكبر علی كل شی ء الاّ الحق.
[22] این مربوط است به عزت نه به حریت، گو اینكه ریشه ی همه به یك جا برمی گردد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است