معنی ممدوح عزلت این است كه آدمی می خواهد كار عملی و
فكری مهم و شاهكاری به وجود بیاورد، ناچار است كه از
معاشرتهای زاید و رفت و آمد با بطّالین و هرهر خنده و شكم چرانی و
پریدن به سر و كول یكدیگر و انجام مراسم تشریفاتی صرف نظر كند.
این كارها با عقل و خرد جور در نمی آید، زیرا عمر را بیهوده صرف
می كند و هدر می دهد و در اصطلاح قرآن «لغو» نامیده می شود. پس
نوعی از عزلت است كه احتراز از لغو است. شاید اگر جامعه ای برپایه ی
درست قرار بگیرد و كارها بر مدار خود بچرخد و اشخاص طفیلی و
قفیلی از بین بروند، احتیاجی به این نوع عزلت هم نباشد. ولی در
جامعه هایی كه كار لغو و آدم بیكاره و لغوگو و لغوكن زیاد است
چاره ای از اعتزال و انعزال نیست. پس اینكه دیده می شود احیاناً
اشخاص حكیمی عزلت را مدح كرده اند و خودشان عزلت اختیار
كرده اند مربوط به وضع خاص جامعه شان بوده است، گذشته از اینكه
- همان طوری كه گفته شد- مردمان لایق كه می توانند اثری به وجود
بیاورند ناچارند كه فقط به خودشان و كارشان بپردازند و از غیر آنها
جلد ششم . ج6، ص: 307
احتراز جویند.
ناصرخسرو به نقل كتاب سبك شعر پارسی- سبك خراسان-
می گوید:
مرمرا گویی: چون هیچ برون نایی؟
چه نكوهیم؟ كه از دیو گریزانم
چونكه با گاو و خرم صحبت فرمایی
گر
[1]تو دانی كه نه گوبان و نه خربانم
با گروهی كه بخندند و بخندانند
چون كنم چون نه بخندم نه بخندانم
از غم آنكه دی از بهرچه خندیدم
خود من امروز، به دل خسته و گریانم
خنده از بی خردی خیزد و من چون خندم
چون خرد سخت گرفته است گریبانم
نروم نیز
[2]به كام تن بی دانش
چون روم نیز
[3]چو از رفته پشیمانم
رجوع شود به ورقه ی عزت نفس، اشعار منقول از المستطرف.
در زمان ما كه گفته می شود فلان كس معاشرتی است یا نیست،
مقصود همین معاشرتهای لغو و بیهوده است. رجوع شود به ورقه ی
معاشرت و اجتناب از همنشین نالایق.
[1] گفته شده كه در اشعار قدما «اگر» به معنی «آیا» استعمال شده.