رمضان 90 در حسینیه ی ارشاد از شب 21 تا 25 رمضان
1. بحثی درباره ی كلمه ی احیاء كه به معنی زنده كردن است. زنده
كردن شب یعنی چه؟ آیا زمان، زندگی و مردگی دارد؟
آری، زمان زندگی و مردگی دارد. زمان هركس مخصوص خود
اوست و خارج از وجود او نیست. زندگی و مردگی شب هركسی
عبارت است از زندگی و مردگی خود او در آن شب. دل و روح انسان
حیاتی دارد از یاد خدا:
ان اللّه تعالی جعل الذكر جلاء للقلوب. . .
حدیثی است در مصباح الشریعه (بحثی درباره ی این كتاب و
درباره ی فضیل بن عیاض) كه:
العبودیة جوهرة كنهها الربوبیة. مقصود این
نیست كه ظاهر عبودیت بندگی است و كنه و باطنش خدایی است،
مقصود این است كه نهایتش خداوندگاری است.
این خداوندگاری و تسلط و قدرت مراتب و مراحلی دارد.
اولین مرحله ی تسلط، تسلط اخلاقی در حد نیازهای اجتماعی است.
عبادت به حكم آنكه روحش تذكر است، شعور و آگاهی نفس را
نسبت به ذات حق به عنوان چشمی بینا و ناظر و مراقبی حاضر بیدار
می كند، همان طور كه علی علیه السلام به مالك اشتر فرمود:
فانك فوقهم و
والی الامر علیك فوقك و اللّه فوق من ولاّك.
فلسفه ی عبادت این است كه همواره انسان در یادش باشد كه بنده
است و مكلّف است و چشم بینایی در فوق وجود دارد، و از این نظر
جلد ششم . ج6، ص: 187
تجدید عهد است با خدا و مقام ربوبیت او و انسان و عبودیت انسان.
بوعلی در عبارت معروف خود در اشارات همین مطلب و همین
مرحله را می گوید، آنجا كه می گوید:
و مع المعرفة سبب حافظ للمعرفة ففرضت علیهم العبادة
المذكرة للمعبود. . . لیستحفظ العدل المقیم لحیوة النوع.
دومین مرحله ی این خداوندگاری و ربوبیت، تسلط بر جهان
غرایز و تمایلات و شهوات است كه در نتیجه زبان و چشم و گوش و
دست و پا در اختیار انسان قرار می گیرد، به اصطلاح معروف مالك
نفس امّاره می شود. مفاد «
ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنكر» و «
كتب
علیكم الصیام كما كتب علی الذین من قبلكم لعلكم تتقون» همین است
ولی مفاد
استعینوا بالصبر و الصلوةاعم است، بلكه عدالت و تقوا در
این مرحله پیدا می شود كه انسان با قدرت قاهره ای بر شهوات نفس
خود حكومت می كند.
مرحله ی سوم كه از این خیلی مهمتر است ربوبیت و تسلط بر
خاطرات ذهن است، قوه ی خیال تحت تسخیر انسان قرار می گیرد.
عبارت بوعلی در اشارات كه می گوید:
و العبادة عند العارف ریاضة ما لهممه و قوا نفسه المتوهمه و
المتخیلة لیجرها بالتعوید عن جناب الغرور الی جناب الحق
فتصیر مسالمة للسر الباطن حین ما یستجلی الحق لاتنازعه
فیخلص السر الی الشروق الساطع. . .
[اشاره به این مرحله دارد. ] برای چنین اشخاصی قوه ی تمركز پیدا
می شود و حضور قلب. اصلاً حضور قلب نقطه ی مقابل غیاب قلب است
[كه ] نوعی بی دلی است، دلی هوسباز كه در اختیار انسان نیست.
پیغمبر اكرم در زمینه ی همین قلبها فرمود:
جلد ششم . ج6، ص: 188
مثل هذا القلب مثل ریشة فی الفلاة تعلّقت فی اصل شجرة یقلّبها
الریح ظهراً لبطن.
گفت پیغمبر كه دل همچون پری است
در بیابانی به دست صرصری است
درباره ی قلبهای متمركز است كه حدیث
ینام عینی و لاینام قلبی
آمده است و مولوی شرح داده است:
گفت پیغمبر كه عینای تنام
لاینام القلب عن رب الانام
چشم من خفته دلم بیدار دان
شكل بیكار مرا بر كار دان
چشم تو بیدار و دل رفته به خواب
چشم من خفته دلم در فتح باب
حاكم اندیشه ام محكوم نی
چون كه بنّا حاكم آمد بر بنی
جمله خلقان سخره ی اندیشه اند
زین سبب خسته دل و غم پیشه اند
من چو مرغ اوجم اندیشه مگس
كی بود بر من مگس را دسترس
چون ملالم گیرد از سفلی صفات
بر پرم همچو طیور الصافات
پرّ من رسته است هم از ذات خویش
برنچسبانم دو پر من از سریش
در جای دیگر می گوید:
چون به حق بیدار نبود جان ما
هست بیداری چو دربندان ما
جان همه روز از لگدكوب خیال
وز زیان و سود و از خوف زوال
نی صفا می ماندش نی لطف و فر
نی به سوی آسمان راه سفر
نماز و عبادت همان اندازه قبول است كه حضور قلب یعنی
جلد ششم . ج6، ص: 189
تمركز ذهن و توجه به سوی خدا باشد، یعنی همان اندازه روح دارد
و مؤثر است كه چنین باشد. علت و سبب نافله، جبران ترك حضور
قلب است.
مرحله ی چهارم این است كه روح انسان نوعی استقلال از
استخدام بدن پیدا می كند و در همان حالی كه بدن به او تعلق دارد
یعنی موت طبیعی پیدا نشده است، روح استقلال پیدا می كند. این
همان حالتی است كه از آن به انخلاع یا خلع بدن تعبیر می كنند. یكی
از حكما گفته است: ما حكیم را حكیم نمی دانیم مگر آنكه به این
مرحله رسیده باشد. میرداماد كه در عین حال كه حكیم است سالك
است، می گوید: ما حكیم را حكیم نمی دانیم مگر اینكه این حالت
برای او ملكه شده باشد.
مرحله ی پنجم این است كه بدن تابع فرمان روح می شود، به طوری
كه به اراده ی خود می تواند قلب یا ریه را متوقف كند، بیماری را از او
راهی كند و هم می تواند طی الارض نماید.
این پنج مرحله مراحل تسلط و ربوبیت بر خود است.
مرحله ی ششم این است كه تسلط بر جهان و تكوین پیدا می كند
كه در حدیث است:
لایزال العبد یتقرب الیّ بالنوافل حتی اذا احببته، فاذا احببته
كنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده الذی
یبطش بها.
كرامتها و اعجازها مربوط به این مرحله است.
2. در باب عبادت و عبودیت مسائل ذیل باید طرح شود:
الف. معنی قرب كه در حدیث بالا آمده است كه آیا مفهومی
مجازی است یا حقیقی؟ البته حقیقی است و اثر این نزدیكی به كانون
لایتناهی هستی مزید علم و قدرت و حیات و اراده است، بلكه این
جلد ششم . ج6، ص: 190
مزید عین قرب است
[1]
ب. شرایط پیدایش و تمرین از خلوت
[2](از نظر مكان) و فراغ
قلب (از نظر خلوت دل) و انتخاب سحرها (از نظر زمان) و نوافل لیل
در وقتی كه چشمها خوابند كه
: الصابرین و الصادقین. . . و المستغفرین
بالاسحار، ایضاً:
التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون
الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر.
ج. مسئله ی صاحب درد بودن و احساس جدایی كردن و احساس
تنهایی كردن، احساس میل به بازگشت به سوی حق- رجوع شود به
ورقه های درد داشتن و ورقه های انسان و غربت او در این جهان.
[1] رجوع شود به بحث ولایت تكوینی در كتاب
خلافت و ولایت در قرآن و
سنت. [2] ر. ك: ورقه های عبادت، ذكر خدا، خلوت برای بازیافتن خود