در
کتابخانه
بازدید : 72522تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حسین علیه السلام در شب عاشورا و روز عاشورا دو تا دلخوشی دارد؛ دلخوشی بزرگش به اهل بیتش است كه می بیند قدم به قدمش دارند می آیند، از آن طفل كوچكش گرفته تا فرد بزرگش.
دلخوشی دیگرش بر اصحاب باوفایش هست كه می بیند كوچكترین نقطه ی ضعفی ندارند. فردا كه روز عاشورا می شود، یك نفر از اینها فرار نكرد، یك نفر از اینها به دشمن ملحق نشد، ولی از دشمن افرادی را به خود جذب كردند؛ هم در شب عاشورا افرادی به آنها ملحق شدند و هم در روز عاشورا دشمن را مجذوب خودشان كردند، كه حرّ بن یزید ریاحی یكی از آنهاست؛ سی نفر در شب عاشورا آمدند ملحق شدند. اینها مایه های دلخوشی اباعبداللّه بود.
یك یك شروع كردند به جواب دادن به آن حضرت: آقا! ما را مرخص می فرمایید؟ ! ما برویم و شما را تنها بگذاریم؟ ! نه به خدا قسم.
یك جان كه قابل شما نیست؛ یك جان كه در راه شما ارزش ندارد.
یكی گفت: من دلم می خواهد كه من را می كشتند، جنازه ی من را می سوختند، خاكسترم را به باد می دادند، باز دومرتبه من زنده می شدم، باز در راه تو كشته می شدم، تا هفتاد بار تكرار می شد، یك بار كه چیزی نیست.
دیگری گفت: من دوست داشتم هزار بار مرا پشت سر یكدیگر می كشتند، من هزار جان می داشتم و قربان تو می كردم.
اول كسی كه این را گفت، كه دیگران دنبال سخن او را گرفتند، برادرش ابوالفضل بود. «بَدَئَهُمْ بِذلِكَ اَخوهُ الْعَبّاسُ بْنُ عَلیِّ بْنِ اَبی طالِبٍ علیه السلام» یعنی اول كسی كه به سخن آمد و این اظهارات را به زبان آورد، برادر رشیدش ابوالفضل العباس بود.
پشت سر آن حضرت، دیگران شبیه آن جمله ها را تكرار كردند.
این آخرین آزمایش بود كه اینها می بایست بشوند، و آزمایش شدند.
بعد از اینكه صد در صد تصمیم خودشان را اعلان كردند، آن وقت اباعبداللّه پرده از روی حقایق فردا برداشت و فرمود: پس به شما بگویم همه ی شما فردا شهید خواهید شد.
همه گفتند: اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین خدا را شكر كه ما فردا در راه فرزند پیغمبر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 480
خودمان شهید می شویم، خدا را شكر!
اینجا یك حساب است؛ اگر منطق، منطق شهید نبود، این منطق می آمد كه خوب حالا كه حسین بن علی به هر حال كشته می شود، ماندن این همه افراد چه تأثیری دارد جز اینكه اینها هم كشته بشوند، پس اینها دیگر چرا ماندند؟ ! اباعبداللّه چرا اجازه داد كه اینها بمانند؟ چرا اینها را مجبور نكرد كه بروند؟ چرا نگفت چون كسی به شما كار ندارد و ماندن شما هم به حال ما كوچكترین فایده ای ندارد، تنها اثرش این است كه شما هم جان خود را از دست بدهید، پس باید بروید، رفتن واجب است و ماندن حرام؟ اگر فردی مانند ما به جای امام حسین می بود و بر مسند شرع نشسته بود قلم برمی داشت و می نوشت: «حَكَمْتُ به این كه ماندن شما از این به بعد حرام و رفتن شما واجب است و اگر بمانید از این ساعت سفر شما معصیت است و نماز خود را باید تمام بخوانید نه قصر. »
اما امام حسین این كار را نكرد. چرا این كار را نكرد و برعكس، اعلام آمادگی آنها را برای شهادت تقدیس و تكریم كرد؟ معلوم می شود منطق، منطق دیگری است. شهید احیاناً برای حماسه آفرینی، برای تزریق خون به جامعه، برای نوربخشی به جامعه، برای حیات دادن به جامعه باید شهید شود. این مورد از آن موارد بود.
شهادت تنها برای این نیست كه دشمن مغلوب بشود؛ در شهادت حماسه آفرینی هم هست. اگر آنها در آن روز شهید نمی شدند، این یك دنیا حماسه كی به وجود می آمد؟ ! اگرچه هسته ی مركزی، شهادت شخص اباعبداللّه است، اما اصحاب به شهادت اباعبداللّه جلال و شكوه بیشتری دادند. اگر آنها ضمیمه نشده بودند، شهادت حسین بن علی این عظمت و اهمیت و شكوه را پیدا نمی كرد كه دهها و صدها و بلكه هزارها سال زنده بماند، مردم بیایند و گوش كنند و درس بیاموزند و روح بگیرند و به حركت آیند.
وَ سَیَعْلَمُ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ [1]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 483

[1] . شعراء / 227.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است