در
کتابخانه
بازدید : 97282تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
از خصوصیات برجسته ی سید جمال این است كه در اثر آشنایی نزدیك با جامعه ی شیعه و با جامعه سنی، تفاوت و دوگانگی وضع روحانیت شیعه را با روحانیت سنی به خوبی درك كرده بود. او می دانست كه روحانیت سنی یك نهاد مستقل ملی نیست و در مقابل قدرتهای استبدادی و استعماری قدرتی به شمار نمی رود.

روحانیت سنی وابسته به حكومتهایی است كه خود قرنها آن را به عنوان «اولی الامر» به جامعه معرفی كرده است. لهذا در جامعه ی تسنن به سراغ علما نمی رفت، مستقیماً به سراغ خود مردم می رفت. از نظر او علمای دینی سنی از جهت اینكه بشود به عنوان پایگاه ضد استبداد و ضد استعمار از آنها بهره جست، امتیاز خاصی ندارند، مانند سایر طبقاتند.
ولی روحانیت شیعه چنین نیست. روحانیت شیعه یك نهاد مستقل است، یك قدرت ملی است، همواره در كنار مردم و در برابر حكمرانان بوده است. از این رو سید جمال در جامعه ی شیعه، اول به سراغ طبقه ی علما رفت و به آگاه سازی آنها
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 32
پرداخت، این طبقه را بهترین پایگاه برای مبارزه با استبداد و استعمار تشخیص داد.

از مضمون و محتوای نامه هایی كه سید به علمای شیعه، خصوصاً نامه اش به زعیم بزرگ مرحوم حاج میرزا حسن شیرازی (اعلی اللّه مقامه) و نامه ی دیگرش كه صورت بخشنامه دارد به سران علمای معروف و برجسته ی شیعه در عتبات و در تهران و مشهد و اصفهان و تبریز و شیراز و غیره نوشته است، این مدعا كاملاً پیداست. سید جمال تشخیص داده بود كه در روحانیت شیعه اگر احیاناً افرادی رابطه ی نزدیك با مستبدان زمان خود داشته اند، وابستگی خود را با روحانیت و مردم و دین حفظ كرده اند و از آن اصل كه در فقه مطرح است یعنی «استفاده از پایگاه دشمن به سود مردم» پیروی كرده اند، و اگر احیاناً افرادی هم بوده اند- كه البته بوده اند- كه واقعاً وابسته بوده اند، جنبه ی استثنایی داشته اند و لهذا مردم شیعه پیوند محكم خود را با روحانیت شیعه در طول تاریخ نگسسته اند [1].
روش سید جمال در قبال روحانیت شیعه، تأثیر فراوانی داشت هم در جنبش تنباكو كه منحصراً وسیله ی علما صورت گرفت و مشتی آهنین بود بر دهان استبداد داخلی و استعمار خارجی، و هم در نهضت مشروطیت ایران كه به رهبری و تأیید علما صورت گرفت. در تاریخ سید جمال به عنوان یك شخصیت مسلمان انقلابی آگاه هرگز دیده نشده است كه روحانیت شیعه را بكوبد یا تضعیف نماید، با آنكه شخصاً در اثر برخی ناآگاهیها صدمات و آزارهایی هم دیده است.
آقای محیط طباطبایی می نویسند:
سید در سفر اول خود به اروپا كه «عروة الوثقی» را انتشار می داد، متوجه اهمیت نفوذ روحانیان برای انجام اصلاحات شده بود و در نامه ای كه همان اوان در اروپا به یكی از ایرانیان مقیم مصر (كه او هم برای نجات از دست مأمورین ایران، خود را «داغستانی» نامیده بود) نوشته است، صریحاً می گوید كه علمای ایران در انجام وظایف خود كوتاهی نكرده اند و این مأمورین دولت ایران بوده اند كه همواره اسباب زحمت و درماندگی و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 33
عقب افتادگی مردم و كشور را فراهم كرده اند.
موقعی كه در تهران 42می زیست به هیچ وجه تظاهری مخالف مذاق روحانیون از او سر نزد، بلكه برعكس پیوسته می كوشید با علما حسن تفاهم داشته باشد. رساله ی
نیچریه ی او كه هنگام ورود به ایران تازه در بیروت به عربی ترجمه شده و انتشار یافته بود، نسخه هایی از آن به دست آورده و به طلاب و فضلا اهدا می كرد و در مجلس ملاقات با مدرسین معقول و منقول سعی می كرد سخنی كه از آن حس غرور و خودپسندی شنیده بشود گفته نشود. چنانچه شنیده ام به مرحوم جلوه در ملاقات اول كه از سید پرسیده بود: شنیدم شما در مصر كلمات شیخ را تدریس می كرده اید، برای اینكه خفض جناحی كرده باشد، جواب مناسبی داده بود كه مرحوم جلوه را بر ضد خود نینگیزد [2].
و هم ایشان می گویند:
سید جمال الدین با تیغ زبان و نوك قلم خود زمینه سازی كرد و شالوده ی اصلی قبول حكومت مشروطه ی جدید را در ذهن علمای روحانی مملكت فراهم آورد. در روزی كه علمای بزرگ تهران و عتبات در صدر نهضت مشروطه قرار گرفته بودند، معلوم شد حسن ظن و حدس صائب سید جمال الدین درباره ی عنصر مشروطه ساز ایران به خطا نرفته بود و از حركت تمرّد تنباكو تا مهاجرت به قم و پشتیبانی علما از مشروطه خواهان در برابر كودتای باغشاه همه جا روح او راهنمای كسانی بود كه هریك در مقام مقتدی الانامی قرار دارند [3].
امتیاز دیگر سید جمال این است كه با اینكه به اصطلاح مردی تجددگرا بود و مسلمانان را به علوم و فنون جدیده و اقتباس تمدن غربی می خواند و با بی سوادی و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 34
بی خبری و عجز فنی و صنعتی مسلمانان به پیكار برخاسته بود، متوجه خطرهای تجددگرایی های افراطی بود. او می خواست مسلمانان علوم و صنایع غربی را فراگیرند، اما با اینكه اصول تفكر مسلمانان یعنی جهان بینی آنها جهان بینی غربی گردد و جهان را با همان عینك ببینند كه غرب می بیند مخالف بود. او مسلمانان را دعوت می كرد كه علوم غربی را بگیرند اما از اینكه به مكتبهای غربی بپیوندند آنها را برحذر می داشت. سید جمال همان گونه كه با استعمار سیاسی غرب پیكار می كرد با استعمار فرهنگی نیز در ستیزه بود. با متجددانی كه جهان را و احیاناً قرآن و مفاهیم اسلامی را می خواستند از دیدگاه غربی تفسیر كنند مبارزه می كرد. توجیه و تأویل مفاهیم ماوراءالطبیعی قرآن و تطبیق آنها را به امور حسی و مادی جایز نمی شمرد.
سید جمال هنگامی كه از مصر به هند رفت و با افكار سِر سید احمدخان هندی - كه زمانی قهرمان اسلامی اصلاح در هند به شمار می رفت- آشنا شد و دید او سعی دارد مسائل ماوراءالطبیعی را به نام و بهانه ی علم، توجیه طبیعی كند، غیب و معقول را تعبیر محسوس و مشهود نماید، معجزات را كه در قرآن نصّ و صریح است به شكلی رنگ عادی و طبیعی دهد، مفاهیم آسمانی قرآن را زمینی كند، سخت ایستادگی كرد.

یكی از نویسندگان معاصر در مورد سفر سید به هند و موضعش در برابر سید احمدخان می نویسد:
اگر سید احمد از اصلاح دین سخن می گفت، سید جمال مسلمانان را از فریبكاری برخی مصلحان و خطرات افراط در اصلاح برحذر می داشت.

اگر سید احمد ضرورت فرا گرفتن اندیشه های نو را برای مسلمانان تأكید می كرد، سید جمال بر این موضوع اصرار داشت كه اعتقادات دینی بیش از هر عامل دیگر افراد انسان را به رفتار درست رهنمون می شود، و اگر سید احمد مسلمانان را به پیروی از شیوه های نو در تربیت تشویق می كرد، سید جمال این شیوه ها را طبعاً برای دین و قومیّت مردم هند زیان آور می دانست. بدین سان سید جمال كه تا آن زمان به جانبداری از اندیشه ها و دانشهای نو نامبردار شده بود، به هنگام اقامت در هند، در برابر متفكر نوخواهی چون سید احمد ناگزیر به پاسداری از عقاید و سنن قدیمی مسلمانان شهرت یافت. با این وصف در این دوره نیز از رأی پیشین خود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 35
درباره ی ضرورت تحرك فكر دینی روی برنتافت [4].
دردهایی كه سید جمال در جامعه ی اسلامی تشخیص داد عبارت بود از:
1. استبداد حكّام
2. جهالت و بی خبری توده ی مسلمان و عقب ماندن آنها از كاروان علم و تمدن
3. نفوذ عقاید خرافی در اندیشه ی مسلمانان و دورافتادن آنها از اسلام نخستین
4. جدایی و تفرقه میان مسلمانان، به عناوین مذهبی و غیرمذهبی
5. نفوذ استعمار غربی
سید برای چاره ی این دردها و بدبختیها از همه ی وسایل ممكن: مسافرتها، تماسها، سخنرانیها، نشر كتاب، مجله، تشكیل حزب و جمعیت، حتی ورود و خدمت در ارتش بهره جست. در عمر شصت ساله ی خود [5] ازدواج نكرد و تشكیل عائله نداد، زیرا با وضع غیرثابتی كه داشت- كه هرچندی در كشوری بسر می برد و گاهی در تحصن یا تبعید یا تحت نظر بود- نمی توانست مسئولیت تشكیل خانواده را برعهده گیرد.
سید چاره ی دردهایی كه تشخیص داده بود در امور ذیل می دانست:
1. مبارزه با خودكامگی مستبدان. این مبارزه را چه كسی باید انجام دهد؟ مردم. مردم را چگونه باید وارد میدان مبارزه كرد؟ آیا از این راه كه به حقوق پامال شده شان آگاه گردند؟ بدون شك این كار لازم است اما كافی نیست. پس چه باید كرد؟
كار اساسی این است كه مردم ایمان پیدا كنند كه مبارزه ی سیاسی یك وظیفه ی شرعی و مذهبی است. تنها در این صورت است كه تا رسیدن به هدف از پای نخواهند نشست. مردم در غفلتند كه از نظر اسلام، سیاست از دین و دین از سیاست جدا نیست. پس همبستگی دین و سیاست را باید به مردم تفهیم كرد.
اعلام همبستگی دین و سیاست و اعلام ضرورت شرعی آگاهی سیاسی برای فرد مسلمان و ضرورت دخالت او در سرنوشت سیاسی كشور خودش و جامعه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 36
اسلامی، یكی از طرحهای سید برای چاره جویی دردهای موجود بود. خود سید عملاً با مستبدان زمان درگیری داشت، مریدان خود را به مبارزه تحریك می كرد، تا آنجا كه قتل ناصرالدین شاه به تحریك او منتسب شد.
2. مجهز شدن به علوم و فنون جدید. ظاهراً سید در این زمینه هیچ اقدام عملی از قبیل تأسیس و تشكیل مدرسه یا انجمنهای علمی انجام نداده، همان بوده كه در خطابه ها و نوشته های خود مردم را می خوانده است.
3. بازگشت به اسلام نخستین و دور ریختن خرافات و پیرایه ها و ساز و برگهایی كه به اسلام در طول تاریخ بسته شده است. بازگشت مسلمانان به اسلام نخستین از نظر سید به معنی بازگشت به قرآن و سنت معتبر و سیره ی سلف صالح است. سید در بازگشت به اسلام تنها بازگشت به قرآن را مطرح نكرده است، زیرا او به خوبی می دانست كه خود قرآن رجوع به سنت را لازم شمرده و بعلاوه او به خطرات «حَسْبُنا كِتابُ اللّه» كه در هر عصر و زمانی به شكلی بهانه برای مسخ اسلام شده است كاملاً پی برده بود.
4. ایمان و اعتماد به مكتب. سید در نشریات و خطابه های خود كوشش داشت مسلمانان را عمیقاً مؤمن سازد كه اسلام قادر است به عنوان یك مكتب و یك ایدئولوژی، مسلمانان را نجات و رهایی بخشد و به استبداد داخلی و استعمار خارجی پایان دهد و بالاخره به مسلمانان عزت و سعادت ارزانی دارد. مسلمانان باید مطمئن باشند كه برای تأمین سعادت خود نیاز به مكتب دیگر ندارند و نباید به جانب مكتب دیگر دست دراز كنند.
از این رو در آثار و نوشته های خود به ذكر مزایای اسلام می پرداخت از قبیل اعتبار دادن به عقل و برهان و استدلال، و از قبیل اینكه تعلیمات اسلام بر اساس شرافت فرد انسانی و قابلیت او برای رسیدن به هر تعالی به استثنای نبوت است، و از قبیل اینكه اسلام دین علم است، دین عمل و سختكوشی است، دین جهاد و مبارزه است، دین اصلاح و مبارزه با فساد و امر به معروف و نهی از منكر است، دین عزت و عدم قبول ذلت است، دین مسئولیت است و. . .
سید مخصوصاً روی توحید اسلامی و اینكه اسلام توحید را جز بر مبنای یقین برهانی پذیرفته نمی داند و اینكه توحید برهانی و استدلالی ریشه سوز همه ی عقاید باطله است، تكیه ی فراوان داشت و معتقد بود جامعه ای كه معتقد باشد اساسی ترین
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 37
معتقداتش را باید با نیروی برهان و یقین، نه ظنّ و تخمین و نه تعبّد و تقلید، به دست آورد كافی است كه زیر بار خرافه و اوهام نرود. پس باید مردم را به توحید برهانی دعوت كرد تا احترام و اعتبار عقل از نظر دینی برای آنها مسلّم و مسجّل گردد.
به همین جهت سید برای فلسفه ی الهی اسلامی ارزش قائل بود. فلسفه تدریس می كرد و پیروان خویش را به آموختن حكمت الهی اسلامی تشویق می كرد. شاگرد وفادارش محمد عبده را به مطالعه ی فلسفه وادار نمود. گویند عبده دو دستنویس از اشارات بوعلی به خط خود نوشته و یكی را به ستایش از سید پایان داده است.

ظاهراً در اثر همین تشویق سید بود كه عبده به چاپ و نشر برخی كتب فلسفی پرداخت، نجات بوعلی و همچنین البصائر النصیریه ابن سهلان ساوجی و علی الظاهر قسمتی از منطق المشرقیین بوعلی را برای اولین بار چاپ و نشر كرد. احمد امین در كتاب ظُهر الاسلام [6] می گوید: فلسفه با فكر شیعی سازگارتر است تا فكر سنی. بعد اینچنین دلیل می آورد:
در زمان فاطمیان كه شیعه بودند و بر مصر حكومت می كردند، فلسفه در مصر رواج داشت. با رفتن فاطمیان و حلول روح سنی، فلسفه از مصر رخت بربست. در عصر اخیر سید جمال كه گرایش شیعی داشت به مصر آمد، بار دیگر فلسفه در مصر رواج یافت.
و باز به دنبال همین برنامه كه می خواست اسلام را مكتب و ایدئولوژی جامع و بی نیازكننده معرفی كند، به دفاع از انتقادهایی كه از اسلام در اروپا می شد پرداخت.

در اروپا علیه اسلام تبلیغ می شد كه اسلام دین جبری و قضا و قدری است و آزادی فرد را نفی می كند و علت انحطاط مسلمانان اعتقاد آنها به قضا و قدر جبری و كور است [7] و می گفتند اسلام ضد علم است، دوری مسلمانان از علم را باید در تعلیمات خود اسلام جست. سید در مجله ی عروةالوثقی و در مقاله ای مستقل، از نظریه ی اسلام درباره ی قضا و قدر دفاع كرد و آن را در شكل اسلامی اش نه تنها عامل انحطاط
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 38
ندانست، برعكس عامل ترقی و تعالی شمرد [8] و همچنین به ارنست رنان، فیلسوف فرانسوی معاصرش كه به اسلام تاخته بود و آن را ضد علم و عامل انحطاط مسلمین به حساب آورده بود، پاسخ داد [9].
5. مبارزه با استعمار خارجی اعم از استعمار سیاسی كه در مسائل داخلی كشورهای اسلامی دخالت می كرد، و استعمار اقتصادی كه منجر به كسب امتیازات ظالمانه و غارت كردن منابع مالی و اقتصادی جهان اسلام می شد، و استعمار فرهنگی كه به نوعی فرهنگ زدایی از نظر فرهنگ اسلامی می پرداخت و آنها را به آنچه خود داشته و دارند بی اعتقاد می كرد و برعكس، فرهنگ غربی را یگانه فرهنگ انسانی و سعادتبخش معرفی می كرد تا آنجا كه برخی روشنفكران مسلمان را معتقد ساخت كه اگر شرقی می خواهد متمدن شود باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شود؛ خطش خط فرنگی، زبانش زبان فرنگی، طرز لباس پوشیدنش همان طرز لباس پوشیدن فرنگی، آدابش، مراسمش، تشریفاتش، ادبیاتش، عقایدش، فلسفه اش، هنرش، اخلاقش همه فرنگی شود.
سید طرح همبستگی دین و سیاست را برای دو جبهه لازم می دانست: جبهه ی استبداد داخلی و جبهه ی استعمار خارجی. كوشش فراوان داشت كه شعور مذهبی مسلمانان را برای مبارزه با استبداد و استعمار بیدار سازد و برای این برنامه، نسبت به هر برنامه ی اصلاحی دیگر حق تقدم قائل بود.
كوششهایی كه بعدها متقابلاً از طرف عمّال استعمار در جهت جدایی دین و سیاست (سكولاریسم) به عمل آمد كه به نام «عَلْمانیّت» [10] معروف شد و آتاتورك را قهرمان بزرگ آن باید به شمار آورد، برای مقابله با همین طرح بود. اندیشه ی علمانیت را در جهان عرب، مسیحیان عرب تبلیغ كردند. واضح است كه اگر همبستگی دین و سیاست اصل مسلّم شناخته شود، مسیحیان عرب نقشی در جامعه نخواهند داشت.

ولی تنها مسیحیان عرب نبودند كه اندیشه ی علمانیت را تبلیغ می كردند، عده ای از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 39
مسلمانان نیز سخت طرفدار آن بودند، آنهم مسلمانان روشنفكر متدیّن، چرا؟
این مسلمانان در حقیقت از یك جریان دیگر رنج می بردند، و آن اینكه در جهان تسنن به حكم اینكه خلفا و سلاطین را «اولی الامر» می دانستند و اطاعت آنها را از جنبه ی دینی واجب می شمردند، همبستگی دین و سیاست به صورت در خدمت قرارگرفتن دین از طرف سیاست بود. آنان كه طرفدار جدایی دین از سیاست بودند اینچنین جدایی را می خواستند؛ یعنی می خواستند خلیفه ی عثمانی یا حاكم مصری صرفاً یك مقام دنیایی شناخته شود نه یك مقام دینی، و وجدان مذهبی و ملی مردم در انتقاد از او آزاد باشد، و این سخنی درست بود. همبستگی دین و سیاست كه امثال سید جمال مطرح می كردند به معنی این نبود كه به قول كواكبی استبداد سیاسی به خودْ قداست دینی بدهد، بلكه برعكس به معنی این است كه توده ی مسلمان دخالت در سرنوشت سیاسی خود را یك وظیفه و مسئولیت مهم دینی بشمارد. همبستگی دین و سیاست به معنی وابستگی دین به سیاست نیست، بلكه به معنی وابستگی سیاست به دین است.
عده ای از مسلمانان عرب كه از علمانیت و جدایی دین از سیاست دفاع می كردند، نمی خواستند دخالت توده را در سیاست به عنوان یك وظیفه ی دینی انكار كنند، می خواستند اعتبار دینی و مذهبی مقامات سیاسی را نفی نمایند. البته جدایی دین و سیاست به مفهومی كه آتاتورك قهرمانِ آن بود- كه تركیه را به بدبختی كشانید- و به شكلی كه در ایران عمل شد، به معنی بیرون كردن دین از صحنه ی سیاست بود كه مساوی است با جدا كردن یكی از عزیزترین اعضای پیكر اسلام از اسلام.
چنانكه می دانیم وابستگی دین به سیاست به مفهومی كه در بالا طرح شد یعنی مقام قدسی داشتن حكّام، اختصاص به جهان تسنن دارد. در شیعه هیچ گاه چنین مفهومی وجود نداشته است. تفسیر شیعه از «اولی الامر» هرگز به صورت بالا نبوده است.
6. اتحاد اسلام. ظاهراً ندای اتحاد اسلام را در برابر غرب اولین بار سید جمال بلند كرده [11]. منظور از اتحاد اسلام، اتحاد مذهبی- كه امری غیرعملی است- نبود.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 40
منظور اتحاد جبهه ای و سیاسی بود، یعنی تشكیل صف واحد در مقابل دشمن غارتگر [12].
سید به مسلمانان هشدار می داد كه «روح صلیبی» همچنان در غرب مسیحی، بالاخص در انگلستان زنده و شعله ور است. غرب علی رغم اینكه با ماسك آزادمنشی تعصب را نكوهش می كند خود در دام تعصب (خصوصاً تعصب مذهبی علیه مسلمانان) سخت گرفتار است. سید علی رغم آنچه فرنگی مآبان تعصب را نكوهش می كنند، مدعی بود تعصب بد نیست، تعصب مانند هرچیز دیگر افراط و تفریط و اعتدال دارد. افراط در تعصب كه در انسان حس جانبداری بی منطق و كور ایجاد می كند بد است، اما تعصب به معنی «تصلّب» و غیرت حمایت از معتقَدات معقول و منطقی نه تنها بد نیست، بسیار مستحسن است. سید می گفت:
اروپاییان چون اعتقاد دینی مسلمانان را استوارترین پیوند میان آنان می بینند، می كوشند تا با نام مخالفت با تعصب، این پیوند را سست كنند ولی خود بیش از هر گروه و كیش به تعصب دینی گرفتارند. گلادستون ترجمانی است از روح پطرس راهب، یعنی بازنمای جنگهای صلیبی [13].
واقع بینی سید پس از حدود نیم قرن به خوبی آشكار شد. آنگاه كه افسر اروپایی فرمانده ارتش یهود در جنگ اول اعراب و اسرائیل، بیت المقدس را از مسلمانان گرفت و تحویل یهودیان داد و دولت صهیونیستی اسرائیل تشكیل شد، گفت: «الان جنگهای صلیبی پایان یافت. »
رواج اندیشه ی قومیّت پرستی و ملّیت پرستی و به اصطلاح «ناسیونالیسم» كه به صورتهای پان عربیسم، پان ایرانیسم، پان تركیسم، پان هندوئیسم و غیره در كشورهای اسلامی با وسوسه ی استعمار تبلیغ شد، و همچنین سیاست تشدید نزاعهای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 41
مذهبی شیعه و سنی، و همچنین قطعه قطعه كردن سرزمین اسلامی به صورت كشورهای كوچك و قهراً رقیب، همه برای مبارزه با آن اندیشه ی ریشه كن كننده ی استعمار یعنی «اتحاد اسلام» بوده و هست.
7. دمیدن روح پرخاشگری و مبارزه و جهاد به كالبد نیمه جان جامعه ی اسلامی.

سید جمال كه می خواست مسیح وار بار دیگر روح اسلام راستین را به پیكر مسلمین بدمد و غیرت اسلامی آنان را به جوش آورد، اصل فراموش شده ی جهاد را پیش كشید و فراموش شدن این اصل را عامل بزرگی برای انحطاط مسلمین تلقی كرد. اگر روح صلیبی هنوز در رگ و پیوند غربی هست، چرا مسلمان روح مجاهدگری خود را از یاد ببرد؟ در كتاب سیری در اندیشه ی سیاسی عرب می نویسد:
سید انگلستان را نه تنها قدرتی استعماری، بلكه دشمن صُلبی مسلمانان می دانست و معتقد بود كه هدف انگلستان نابودی اسلام است، چنانكه یك بار نوشت: انگلستان از این رو دشمن مسلمانان است كه اینان از دین اسلام پیروی می كنند. انگلستان همیشه به نیرنگهای گوناگون می كوشد تا بخشی از سرزمینهای اسلامی را بگیرد و به قومی دیگر بدهد [14]. گویی شكست و دشمنكامی اهل دین را خوش دارد و سعادت خویش را در زبونی آنان و نابودی دار و ندارشان می جوید. . . یك نتیجه ی بینش ضد انگلیسی سید تمایل او به این بود كه اسلام را دین پیكار و سختكوشی بداند و از این رو به روی فریضه ی جهاد بسیار تأكید كند. به نظر او، در برابر حكومتی كه مصمم به نابودی اسلام است مسلمانان راهی جز توسل به زور ندارند [15].
8. مبارزه با خودباختگی در برابر غرب. مسلمانان در قرن سیزدهم هجری و نوزدهم مسیحی، یا از آنچه در غرب می گذشت بی خبر بودند و یا اگر سفری به غرب رفته بودند و كم و بیش از آنچه در جهان پیشرفته ی غرب می گذشت آگاه می شدند، سخت مرعوب یا مجذوب می شدند و از اینكه شرق اسلامی بتواند در برابر غرب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 42
مسیحی به نحوی، چه به شكل رقابت و چه به شكل مبارزه، قد علم كند مأیوس بودند. گویند ناصرالدین شاه در بازگشت از یكی از مسافرتهای فرنگ به صدراعظم خود گفت: صدراعظم! ما هرگز به غرب نخواهیم رسید، تو فقط كاری بكن تا من زنده هستم صدایی از كسی بلند نشود!
سِر سید احمدخان هندی كه در عصر خود رهبر مسلمانان هند به شمار می رفت و در ابتدا با استعمار مبارزه می كرد، در سال 1284 هجری سفری به انگلستان رفت. به اقرار دوست و دشمن، آن سفر اثری عمیق در روحیه ی او باقی گذاشت. اندیشه ی مبارزه با استعمار انگلستان پس از مشاهده ی آن تمدن گسترده و وسیع و آن قدرت سیاسی و اقتصادی و نظامی و فرهنگی، بكلی از دماغ سید احمد خان خارج شد. او آنچنان مرعوب فرهنگ و تمدن غرب شد كه آن را غیرقابل خدشه و چون و چرا، و قدرت انگلستان را مقاومت ناپذیر و مبارزه با آن را بیهوده دانست. از آن پس نه تنها همكاری با هندوان هم زنجیر مسلمانان را كه با استعمار انگلستان مبارزه می كردند ترك گفت، مبارزه ی حزب «مسلم لیك» را- كه اقبال نیز یكی از اركان آن بود- تخطئه كرد و از تأیید و همكاری با آنها خودداری نمود. به نظرش رسید كه تنها راه برای مسلمانان جلب حمایت انگلستان در مقابل هندوان است. سید احمدخان از این پس تبدیل شد به یك فرد مبلّغ تمدن و فرهنگ غرب.

قرآن را هم با دید حسی و احیاناً مادی غربی تفسیر می كرد. اما سید جمال برعكس، نه مجذوب تمدن غرب بود و نه مرعوب، همواره مسلمانان را هشدار می داد ترس و نومیدی را به خود راه ندهند و در مقابل ابوالهول استعمار غربی ایستادگی نمایند.

آقای دكتر حمید عنایت می نویسد:
سید جمال در زمانی می خواست از راه «عروةالوثقی» (مجله ای كه به زبان عربی در پاریس منتشر می كرد) بر دامنه ی این مبارزه (مبارزه با ترس و نومیدی) بیفزاید كه استعمار انگلیس در آسیا به كامیابیهای بزرگی دست یافته بود و بر اثر شكست ایران در جنگ هرات (1273 هجری و 1856 میلادی) و نافرجامی شورش هند (1274 هـ. و 1857 م) و اشغال مصر (1300 هـ. و 1882 م) در نظر توده ی مسلمان همچون قدرتی شكست ناپذیر می نمود. سید می دانست كه مسلمانان تا زمانی كه خویشتن را از عقده ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 43
بیچارگی در برابر استعمار انگلیس نرهانند، از ایشان نمی توان چشم داشت كه بر ضد استعمار بیگانه و امیران ستمكار و ظلم شعار (استبداد داخلی) به پیكار برخیزند. از این رو در سراسر زندگی خویش می كوشد تا مسلمانان را در مبارزه با انگلستان قویدل كند و نشان دهد كه اگر مسلمانان براستی یگانه و بسیج شوند (اتحاد اسلام) می توانند انگلستان را از گسترش خواهی و زورگویی بازدارند. نمونه ای از این اعتقاد سید، مقاله ای به عنوان «اسطوره» در عروةالوثقی است كه خلاصه اش این است:
بیرون شهر استخر پرستشگاهی بود كه مسافران به هنگام شب از ترس تاریكی به درون آن پناه می بردند، ولی هركس كه درون آن می رفت به طرزی مرموز درمی گذشت. كم كم همه ی مسافران از این پرستشگاه ترسیدند و هیچ كس پروای آن را نداشت كه شب را در آنجا بگذراند، تا سرانجام مردی كه از زندگی بیزار و خسته شده بود ولی اراده ای نیرومند داشت به درون پرستشگاه رفت. صداهای سهمگین و هراس انگیز از هر گوشه برخاست كه او را به مرگ تهدید می كرد، ولی مرد نترسید و فریاد زد: پیش آیید كه از زندگی خسته شده ام. با همین فریاد یكباره صدای انفجاری برخاست و طلسم پرستشگاه شكسته شد و از شكاف دیوارهایش گنجینه های معبد پیش پای مرد فرو ریخت. بدین سان آشكار شد آنچه مسافران را می كشته ترس از خطری موهوم بوده است. . . بریتانیای كبیر چنین پرستشگاهی بزرگ است كه گمراهان چون از تاریكی سیاسی بترسند به درون آن پناه می برند و آنگاه اوهام هراس انگیز، ایشان را از پای درمی آورد. می ترسم روزی مردی كه از زندگی نومید شده ولی همتی استوار دارد به درون این پرستشگاه برود [16] و یكباره در آن فریاد نومیدی
برآورد، پس دیوارها بشكافد و طلسم اعظم بشكند [17].
این اسطوره همان داستان «مسجد مهمان كُش» است كه در كتاب مثنوی جلد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 44
سوم آمده است و علی الظاهر سید این داستان را از همان كتاب اقتباس كرده است ولی نخواسته است در محیطی غیر اسلامی این اسطوره را با نام مسجد بیان كند.
[1] . رجوع شود به كتاب نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت ایران، تألیف حامد اِلگار، ترجمه ی ابوالقاسم سری.
[2] . نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین، ص 39 و 40.
[3] . همان، ص 52.
[4] . دكتر حمید عنایت، سیری در اندیشه ی سیاسی عرب، ص 86.
[5] . تولدش در سال 1254 قمری و وفاتش (شهادتش) در 1314 بوده است.
[6] . جلد اول، ص 190.
[7] . رجوع شود به كتاب انسان و سرنوشت، تألیف مرتضی مطهری.
[8] . همان مدرك و كتاب سید جمال الدین حسینی، پایه گذار نهضتهای اسلامی، تألیف آقای صدرواثقی.
[9] . رجوع شود به رساله ی اسلام و علم، نوشته ی آقای سیدهادی خسروشاهی.
[10] . این لغت به همان معنی است كه در بالا گفته شد. هر چند عربی نماست، در لغت نشانه ای از آن پیدا نكردیم.
[11] . استاد محیط طباطبایی در كتاب نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین بحث جالبی در این زمینه كرده و نادر را پیشقدم دانسته اند.
[12] . رجوع شود به مقاله ی «الغدیر و وحدت اسلامی» در كتاب یادنامه ی علامه امینی [یا كتاب شش مقاله اثر استاد شهید] و بحثهای آقای محیط طباطبایی در كتاب نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین، ص 77- 128.
[13] . سیری در اندیشه ی سیاسی عرب، ص 102.
[14] . همان كاری كه انگلستان به موجب اعلامیه ی بالفور در مورد فلسطین و به سود صهیونیستها انجام داد.
[15] . سیری در اندیشه ی سیاسی عرب، ص 101 و 102.
[16] . این مرد بدون شك خود سید بود.
[17] . سیری در اندیشه ی سیاسی عرب، ص 99 و 100، نقل از «عروةالوثقی» ص 223 و 224.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است