در
کتابخانه
بازدید : 502504تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand آزادی معنوی (1) آزادی معنوی (1)
Expand آزادی معنوی (2) آزادی معنوی (2)
Expand عبادت و دعا (1) عبادت و دعا (1)
Expand عبادت و دعا (2) عبادت و دعا (2)
Expand عبادت و دعا (3) عبادت و دعا (3)
Expand عبادت و دعا (4) عبادت و دعا (4)
Expand توبه (1) توبه (1)
Expand توبه (2) توبه (2)
Expand هجرت و جهاد (1) هجرت و جهاد (1)
Expand هجرت و جهاد (2) هجرت و جهاد (2)
Expand هجرت و جهاد (3) هجرت و جهاد (3)
Expand بزرگی و بزرگواری روح بزرگی و بزرگواری روح
Expand ایمان به غیب ایمان به غیب
Collapse معیار انسانیت چیست؟ معیار انسانیت چیست؟
Expand مكتب انسانیت مكتب انسانیت
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
یكی اینكه آن خویی كه معیار انسانیت است محبت است، انساندوستی است و مادر همه ی خویهای خوب دیگر، محبت است. پس اگر كسی خلق و خوی اش براساس انساندوستی بود و انساندوست بود انسان است: به سرنوشت دیگران همان قدر اندیشیدن كه به سرنوشت خود و بلكه به سرنوشت دیگران بیشتر از سرنوشت خود اندیشیدن. در منطق دین اسم این را «ایثار» می گذارند. در كتابی نوشته بود: یك دستور كه در تمام ادیان جهان یافت می شود این است: برای دیگران همان را دوست بدار كه برای خود دوست می داری و برای دیگران همان را مپسند كه برای خود نمی پسندی. در احادیث ما به این عبارت است: اَحْبِبْ لِغَیْرِكَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اكْرَهْ لَهُ ما تَكْرَهُ لَها [1]برای دیگری همان را بخواه كه برای خود می خواهی و برای او همان را نپسند كه برای خود نمی پسندی. این منطق، منطق محبت است. چنانكه می دانید در مكتب هندو و هم در مكتب مسیحیت روی كلمه ی «محبت» زیاد تكیه می شود؛ می گویند در همه ی موارد محبت كنید. اصلاً غیر از محبت مسئله ی دیگری
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 660
مطرح نیست. البته در این دو مكتب یك انحرافی هست؛ یعنی آنها می گویند محبت، ولی محبتی كه آنها می گویند نوعی تخدیر است. این هم نظریه ای است و بعد باید درباره ی آن صحبت كنیم كه آیا محبت به تنهایی برای معیار انسانیت بودن كافی است یا نه؟ .

گفتیم در نظریه ی خلق و خوی، اولین حرفی كه در معیار انسانیت مطرح است انساندوستی است. انسان اخلاقی یا انسان بالاتر، انسان فراتر، انسانی است كه انساندوست باشد. با این معیار یك مقدار از مشكلاتمان حل می شود. اگر از ما بپرسند: ابوذر را كه شما بر معاویه ترجیح می دهید، برای چه ترجیح می دهید؟ دیدیم با معیار اول یعنی ملاك برتری را دانش و آگاهی صِرف دانستن، این ترجیح ما جور درنمی آمد ولی با معیار دوم یك مقدار این مسئله حل می شود. می گوییم:

معاویه انسانی بود فقط در فكر خودش و برای خودش، و انسانهای دیگر را برای اشباع جاه طلبی های خود به زور استثمار كرده بود. پس او یك موجود خودخواه، خودپسند و خودپرست بود. ولی ابوذر برعكس، با اینكه همه ی امكانات برایش فراهم بود و همین معاویه حاضر بود بهترین شرایط زندگی را برای او فراهم كند، به خاطر اینكه معاویه حقوق مردم را پایمال كرده بود و برای اینكه به سرنوشت دیگران می اندیشید، با همین معاویه ی جبّار مبارزه كرد تا آنجا كه جانش را بر سر این كار گذاشت و در تبعیدگاه رَبَذه در غربت جان داد. پس اینكه ما ابوذر را انسان می دانیم و معاویه را انسان نمی دانیم بلكه یك حیوان می دانیم، به خاطر این است كه معاویه فقط در فكر آخور خودش بود و ابوذر در فكر انسانهای دیگر.

ما چرا علی علیه السلام را یك انسان كامل می دانیم؟ برای اینكه درد اجتماع را حس می كرده، برای اینكه «من» او تبدیل به «ما» شده بود، برای اینكه «خود» او خودی بود كه همه ی انسانها را جذب می كرد. او به صورت یك فرد مجزّا از انسانهای دیگر نبود بلكه واقعاً خودش را به منزله ی یك عنصر، یك انگشت، یك عصب در یك بدن احساس می كرد كه وقتی ناراحتی ای در یك جای بدن پیدا می شود، این عضو ناآرام و بی قرار می گردد. و اصلاً این تعبیرات مال خود اوست؛ قبل از اینكه در قرن بیستم فلسفه های اومانیستی این حرفها را بیاورند علی علیه السلام اینها را گفته است.

وقتی كه خبردار می شود كه عامل او (فرمانداری كه از ناحیه ی او منصوب است) در یك مهمانی شركت كرده است، نامه ی عتاب آمیزی به او می نویسد كه در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 661
نهج البلاغه هست. حال چه مهمانی ای بوده است؟ آیا آن فرماندار در مهمانی ای شركت كرده بود كه در سر سفره ی آن مشروب بوده است؟ نه. در آنجا قمار بوده؟ نه. در آنجا مثلاً زنهایی را آورده و رقصانده بودند؟ نه. در آنجا كار حرام دیگری انجام داده بودند؟ نه، پس چرا آن مهمانی مورد ملامت قرار می گیرد و نامه ی تند نوشته می شود؟ می گوید: وَ ما ظَنَنْتُ اَنَّكَ تُجیبُ اِلی طَعامِ قَوْمٍ عائِلُهُمُ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ [2]. گناه فرماندارش این بوده كه بر سر سفره ای شركت كرده است كه صرفاً اشرافی بوده، یعنی طبقه ی اغنیا در آنجا شركت داشته و فقرا محروم بوده اند. علی علیه السلام می گوید: من باور نمی كردم كه فرماندار من، نماینده ی من پای در مجلسی بگذارد كه صرفاً از اشراف تشكیل شده است. بعد راجع به خودش و زندگی خودش برای آن فرماندار شرح می دهد. درباره ی خود می گوید درد مردم را از درد خودش بیشتر احساس می كرد؛ درد آنها سبب شده بود كه اساساً درد خود را احساس نكند. سخنان علی علیه السلام نشان داده كه او واقعاً دانا و دانشمند و حكیم بوده است. اما علی را كه اینقدر ستایش می كنیم نه فقط به خاطر این است كه باب علم پیغمبر بوده كه پیامبر فرمود: اَنَا مَدینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلیٌّ بابُها [3]؛ بیشتر از این جهت ستایش می كنیم كه انسان بود، این ركن از انسانیت را داشت كه به سرنوشت انسانهای محروم می اندیشید، غافل نبود، درد دیگران را احساس می كرد، چنانكه سایر اركان انسانیت را هم داشت.
[1] نهج البلاغه فیض الاسلام، نامه ی 31.
[2] همان، نامه ی 45.
[3] غایة المرام ، باب 29.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است