در
کتابخانه
بازدید : 502571تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand آزادی معنوی (1) آزادی معنوی (1)
Expand آزادی معنوی (2) آزادی معنوی (2)
Expand عبادت و دعا (1) عبادت و دعا (1)
Expand عبادت و دعا (2) عبادت و دعا (2)
Expand عبادت و دعا (3) عبادت و دعا (3)
Expand عبادت و دعا (4) عبادت و دعا (4)
Expand توبه (1) توبه (1)
Expand توبه (2) توبه (2)
Expand هجرت و جهاد (1) هجرت و جهاد (1)
Expand هجرت و جهاد (2) هجرت و جهاد (2)
Expand هجرت و جهاد (3) هجرت و جهاد (3)
Collapse بزرگی و بزرگواری روح بزرگی و بزرگواری روح
Expand ایمان به غیب ایمان به غیب
Expand معیار انسانیت چیست؟ معیار انسانیت چیست؟
Expand مكتب انسانیت مكتب انسانیت
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
چون این بحث را من در دنباله ی بحث هفته ی گذشته كه میلاد امام حسین علیه السلام بود عنوان كردم، مناسب است كه راجع به این مطلب یعنی مسئله ی بزرگواری از كلمات وجود مقدس اباعبداللّه الحسین- كه بحث درباره ی ایشان ما را به اینجا كشید- برایتان شاهد بیاورم. از حضرت امام حسین برخلاف حضرت امیر به واسطه ی وضع خاص زمان آن حضرت، كلمات زیادی به دست ما نرسیده است. از امیرالمؤمنین روایات مستند زیادی به صورت خطبه و خطابه داریم، مخصوصاً خطبه ها و خطابه های دوران پنج ساله ی خلافت. ولی از حضرت امام حسن و امام حسین علیهما السلام و مخصوصاً از حضرت امام حسین به واسطه ی آن اختناق فوق العاده ای كه در زمان امامت آن حضرت از طرف دستگاه معاویه وجود داشت (كه شنیده اید چه وضع عجیبی بود؛ كسی جرأت نمی كرد به ایشان نزدیك بشود و اگر سخنی شنیده بود جرأت نمی كرد نقل كند) خیلی كم نقل شده است. من یك وقتی كتابهایی را كه كلمات حضرت را نقل كرده اند مطالعه می كردم، دیدم عجیب است با آنكه كلمات امام حسین آنقدر زیاد نیست ولی هیچ مطلبی در كلمات ایشان به اندازه ی بزرگواری به چشم نمی خورد. اصلاً مثل اینكه روح حسین مساوی است با بزرگواری، همواره دم از بزرگواری می زند. حال من قسمتهایی از آنها را عرض می كنم: .

یكی از آنها همان جمله هایی است كه امام در واپسین لحظات حیاتش گفت،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 635
خیلی هم شنیده اید. پس از آنكه آن جنگها را كرده است (حمله كرده است، جنگ تن به تن كرده است) و فوق العاده خسته شده است و به واسطه ی ضربات تیرها روی زمین افتاده و خون زیادی از بدنش آمده و دیگر قدرت روی پا ایستادن ندارد و حداكثر این است كه می تواند خودش را روی كنده های زانو بلند كند و به شمشیری تكیه بدهد و دیگر رمق در وجودش نیست، متوجه می شود كه گویا می خواهند بروند خیمه های حرم را غارت كنند. به هر زحمتی هست بلند می شود و فریادش را بلند می كند: وَیْلَكُمْ یا شیعَةَ الِ اَبی سُفْیانَ! ای خودفروختگان، ای شیعیان آل ابی سفیان، ای كسانی كه خودتان را به نوكری اینها پست كرده اید! وای بر شما انْ لَمْ یَكُنْ لَكُمْ دینٌ وَ كُنْتُمْ لا تَخافونَ الْمَعادَ فَكونوا اَحْراراً فی دُنْیاكُمْ اگر مسلمان نیستید، انسان باشید، یك ذره حریت در وجود شما باشد، آزادمرد باشید. گیرم به خدا و قیامت معتقد نیستید ولی این مقدار احساس شرافت در خودتان بكنید. یك انسان شریف، یك كسی كه بویی از انسانیت برده باشد دست به چنین كاری كه شما زدید نمی زند. گفتند: چه می گویی فرزند فاطمه؟ ما چه كاری برخلاف حریت كردیم؟ فرمود: اَنا اُقاتِلُكُمْ وَ اَنْتُمْ تُقاتِلونَنی وَ النِّساءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ [1].

در خطابه هایی كه امام در بین راه خوانده است كرامت و بزرگواری موج می زند، از اولین خطابه ای كه در مكه خوانده است تا آخرین آنها. خطابه ای كه در مكه خوانده است چنین شروع می شود: خُطَّ الْمَوْتُ عَلی وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلی جیدِالْفَتاةِ تا آن آخر كه می فرماید: فَمَنْ كانَ فینا باذِلاً مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلی لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنَّنی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللّهُ [2]. می خواهد بگوید كه اصلاً روح من به من اجازه نمی دهد كه این اوضاع فاسد را ببینم و زنده باشم تا چه رسد كه بخواهم خودم هم جزء اینها شوم. اِنّی لا اَرَی الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً وَالْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ اِلاّ بَرَماً [3]من برای خودم افتخار می دانم كه در میان چنین جمعیتی نباشم. زندگی با این ستمگران برای من خستگی است، ملالت است، كسالت است، افسردگی روح است.

در بین راه خیلی اشخاص با امام برخورد داشتند. صحبتهایی می كردند و اغلب همان نصیحتهای پدرانه ای را می كردند كه هر تنبلی می كند: ای آقا! اوضاع خیلی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 636
خطرناك است، بروید خودتان را به كشتن ندهید. در جواب یكی از اینها فرمود:

من به تو همان را می گویم كه یكی از انصار كه در ركاب پیغمبر در جنگ شركت می كرد، در جواب پسر عمویش كه می خواست او را از جنگ باز دارد گفت. بعد امام این اشعار را خواند:

سَأَمْضی وَ ما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَی الْفَتی
اِذا ما نَوی حَقّاً وَ جاهَدَ مُسْلِماً
وَ واسَی الرِّجالَ الصّالِحینَ بِنَفْسِهِ
وَ فارَقَ مَثْبوراً وَ خالَفَ مُجْرِماً
فَاِنْ عِشْتُ لَمْ اَنْدَمْ وَ اِنْ مِتُّ لَمْ اُلَمْ
كَفی بِكَ ذُلًّا اَنْ تَعیشَ وَ تُرْغَماً [4]
.

خیر، من می روم. مرگ برای یك جوانمرد درصورتی كه نیتش از راهی كه می رود و در آن راه كشته می شود حق است و مانند یك مسلمان جهاد می كند، نه تنها ننگ نیست بلكه افتخار است. مرگی كه در راه همكاری و همراهی با صالحان است، مرگی كه در راه مخالفت با مجرمان است افتخار است. من یا می مانم یا می میرم، یا كشته می شوم یا زنده می مانم. در آن راهی كه می روم اگر زنده بمانم، زندگی ام باافتخار است و دیگر ننگ آمیز نیست. اگر هم بمیرم مورد ملامت نیستم. كَفی بِكَ ذُلًّا اَنْ تَعیشَ وَ تُرْغَماً ای كسی كه مرا منع می كنی! این ذلّت برای تو كافی است كه زنده بمانی و دماغت به خاك مالیده باشد. آیا من زنده باشم و دماغم به خاك مالیده باشد؟ ! ابداً. من زندگی را توأم با سربلندی می خواهم. زندگی با سرشكستگی برای من مفهوم ندارد. ما می رویم.

باز در بین راه وقتی كه با اصحاب خودش صحبت می كند، مكرمت و بزرگواری و ترجیح دادن مردنِ باشرافت بر زندگیِ با ننگ شعار اوست: اَ لا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لا یُتَناهی عَنْهُ؟ نمی بینید؟ چشمهایتان باز نیست؟ نمی بینید كه به حق عمل نمی شود، نمی بینید كه اینهمه فساد وجود دارد و كسی از آن نهی نمی كند؟ در چنین شرایطی لِیَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِ اللّهِ مُحِقَّاً [5]مؤمن باید مرگ را طلب كند. كرامت و شرافت را از پدرش به ارث برده. وقتی به علی علیه السلام خبر می دهند كه لشكریان معاویه شهر انبار را غارت كرده اند و در ضمن گوشواره ی یك زن غیرمسلمان (اهل ذمّه) را كه در پناه مسلمانان است ربوده اند، در ضمن سخنانش
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 637
می گوید: به خدا قسم اگر یك مسلمان در غم چنین حادثه ای بمیرد، از نظر من مورد ملامت نیست.

می آییم روز عاشورا؛ می بینیم تا آخرین لحظات حیات حسین علیه السلام مكرمت و بزرگواری یعنی همان محور اخلاق اسلامی و تربیت اسلامی در كلمات او وجود دارد. در جواب فرستاده ی ابن زیاد می گوید: لا اُعْطیكُمْ بِیَدی اِعْطاءَ الذَّلیلِ وَ لااُقِرُّ اِقْرارَ الْعَبیدِ من مانند یك آدم پست، دست به دست شما نمی دهم؛ مانند یك بنده و برده هرگز نمی آیم اقرار كنم كه من اشتباه كردم، چنین چیزی محال است. بالاتر از این، در همان حالی كه دارد می جنگد یعنی درحالی كه تمام اصحابش كشته شده اند، تمام نزدیكان و اقاربش شهید شده اند، كشته های فرزندان رشیدش را در مقابل چشمش می بیند، برادرانش را قلم شده در مقابل چشمش می بیند و به چشم دل می بیند كه تا چند ساعت دیگر می ریزند در خیام حرمش و اهل بیتش را هم اسیر می كنند، در عین حال در همان حال كه می جنگد شعار می دهد، شعار حكومت سیادت و آقایی اما نه آقایی به معنی اینكه من باید رئیس باشم و تو مرئوس [بلكه به این معنی كه ] من آقایی هستم كه آقایی ام به من اجازه نمی دهد كه به یك صفت پست تن بدهم:

اَلْمَوتُ اَوْلی مِنْ رُكوبِ الْعارِ
وَالْعارُ اَوْلی مِنْ دُخولِ النّارِ [6]
این است معنی بزرگواری روح و این است تفاوت بزرگان با بزرگواران. البته بزرگواران، بزرگان هم هستند اما همه ی بزرگان بزرگوار نیستند. همه ی بزرگواران بزرگند. این است كه وقتی ما در مقابل این بزرگواران می ایستیم، همواره از بزرگواری شان می گوییم نه از بزرگیِ منهای بزرگواری: اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوةَ وَ اتَیْتَ الزَّكوةَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْروفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ [7]. ما اگر در مقابل نادرشاه بخواهیم بایستیم چه باید بگوییم؟ باید از بزرگی اش بگوییم. باید بگوییم: ما گواهی می دهیم كه تو رفتی هند را غارت كردی و الماس نور برایمان آوردی، دریای نور برایمان آوردی، كوه نور برایمان آوردی. اما به حسین می گوییم كه ما شهادت می دهیم كه تو زكات دادی نه ثروت جمع كردی و آوردی، تو امر به معروف كردی، نهی از منكر كردی، تو نماز را كه اساس پیوند بنده با خداست زنده كردی، تو در راه خدا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 638
كوشیدی نه در راه شكم خودت، نه در راه جاه طلبی خودت. تو یك جاه طلبیِ بزرگ نبودی، تو یك انتقام بزرگ نبودی، تو یك كینه توزیِ بزرگ نبودی، تو یك ثروت طلب بزرگ نبودی، تو یك مجاهد فی سبیل اللّه بزرگ بودی. تو كسی بودی كه خودِ فردی و حیوانی را فراموش كردی و آن خودی را كه تو را به خدایت پیوند می دهد زنده كردی. اَشْهَدُ اَنَّكَ جاهَدْتَ فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِه [8]ما گواهی می دهیم كه تو كوشیدی، جهاد كردی ولی جهادت نه در راه شهوت و نه در راه جاه و مقام بود، بلكه در راه حق و حقیقت بود.

خدایا تو را به حقیقت حسین بن علی علیه السلام قسم می دهیم كه از آن روحی كه محور خلق اسلامی و تربیت اسلامی است یعنی مكرمت و بزرگواری، نصیب همه ی ما مسلمانان بگردان. پرتوی از عظمت و شرافت و آن احساس بزرگواری حسینی را در دلهای همه ی ما بتابان.

خدایا ما مسلمانان را نسبت به سرنوشت خودمان آگاه و بینا و علاقه مند بگردان.

و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلیّ العظیم و صلّی اللّه علی محمّد و اله الطّاهرین.


[1] لهوف ، ص 105.
[2] همان، ص 53.
[3] همان، ص 69.
[4] اعلام الوری ، ص 230؛ نفس المهموم ، ص 116.
[5] تحف العقول ص 245.
[6] نفس المهموم ، ص 219.
[7] مفاتیح الجنان ، زیارت مطلقه ی امام حسین علیه السلام.
[8] همان.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است