در
کتابخانه
بازدید : 502500تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand آزادی معنوی (1) آزادی معنوی (1)
Expand آزادی معنوی (2) آزادی معنوی (2)
Expand عبادت و دعا (1) عبادت و دعا (1)
Expand عبادت و دعا (2) عبادت و دعا (2)
Expand عبادت و دعا (3) عبادت و دعا (3)
Expand عبادت و دعا (4) عبادت و دعا (4)
Expand توبه (1) توبه (1)
Expand توبه (2) توبه (2)
Expand هجرت و جهاد (1) هجرت و جهاد (1)
Expand هجرت و جهاد (2) هجرت و جهاد (2)
Collapse هجرت و جهاد (3) هجرت و جهاد (3)
Expand بزرگی و بزرگواری روح بزرگی و بزرگواری روح
Expand ایمان به غیب ایمان به غیب
Expand معیار انسانیت چیست؟ معیار انسانیت چیست؟
Expand مكتب انسانیت مكتب انسانیت
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
جهاد یعنی درگیری، حتی در تعبیر معنوی آن كه جهاد با نفس است. انسان با موانع و مشكلات روبرو می شود. آیا انسان باید همیشه اسیر و زبون موانع باشد؟ نه، همین طور كه انسان نباید اسیر و زبون محیط خود باشد، اسیر و زبون موانع نیز نباید باشد: ای انسان! تو برای این آفریده شده ای كه به دست خود موانع را از سر راه خویش برداری.

قبل از عبارتوَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اَللّهِ وَ رَسُولِهِ می فرماید: وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اَللّهِ یَجِدْ فِی اَلْأَرْضِ مُراغَماً كَثِیراً وَ سَعَةًهجرت كنید؛ هركس هجرت كند، در روی زمین مُراغمها و سعه ها خواهد دید [1]. قرآن در اینجا تعبیر عجیبی دارد. دو آیه ی قبل ازوَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اَللّهِ آیه ی مستضعفین است: إِنَّ اَلَّذِینَ تَوَفّاهُمُ اَلْمَلائِكَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی اَلْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اَللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها [2]. وقتی ملائكه عده ای را قبض روح می كنند، می بینند پرونده ی آنها بسیار تاریك و سیاه و پلید است. می پرسند: چرا این طور است؟ ! جواب می دهند: ما عده ای مردم بیچاره بودیم، در محیطی زندگی می كردیم كه دستمان به جایی نمی رسید، جبر محیط اجازه نمی داد، و از این مهملات می بافند. ملائكه می گویند:

اینها برای انسان عذر نیست. اینها عذر یك درخت است. درخت است كه نمی تواند از جای خود حركت كند. اگر به درختی بگوییم: چرا در كنار خیابانهای تهران پژمرده شده ای و صورت برگهایت مثل آدمهای تریاكی اینقدر سیاه است؟ می گوید:

مگر اتوبوسهای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 614
شركت واحد را نمی بینید كه چقدر دود می كنند؟ ! تقصیر من چیست؟ واقعاً تقصیر درخت چیست؟ درخت كه نمی تواند جایش را عوض كند و مثلاً به بیابان برود تا برگهایش سبز و خرم شوند! این درخت، این موجود، ریشه هایش به زمین وصل است، نمی تواند خود را جدا كند.

حتی حیوانات چنین اسارتی را ندارند. ما در میان حیوانات، مهاجر زیاد داریم:

كبوترهای مهاجر، غیركبوترهای مهاجر، پرستوها و خیلی از حیوانات دیگر.

ماهیهای دریا مهاجرت می كنند، مهاجرت تابستانی و زمستانی دارند. پرستوها در تابستان كه هوا گرم می شود، به مناطق سرد می روند و یك مهاجرت چندصد فرسخی می كنند و بالعكس. بسیاری از ماهیها در فصلهای مختلف از یك قسمت دریا به قسمت دیگر دریا مهاجرت می كنند و باز می گردند. یا در میان حشرات، ملخها یكدفعه مهاجرت می كنند به طوری كه منطقه ای را سیاه می كنند. حیوان خود را به خاك و گل و سنگ نمی بندد. در چنین صورتی، انسان چنین عذری برای خود می آورد كه وقتی از او می پرسند: فِیمَ كُنْتُمْ چرا اینقدر كثیفی، چرا اینقدر پلید و آلوده هستی؟ جواب می دهد: محیط ما فاسد بود! اینهمه سینما، زن مینی ژوپ پوش، دكان مشروب فروشی و. . . جبر محیط است! می گویند: این مهملات چیست؟ ! آیا نمی شد از این محیط بروید دو قدم آنطرفتر، محیط بهتر؟ (قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اَللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها) . اینها می گویند: ما در اینجا مُرغَم بودیم. می خواهند بگویند ما مسلمان بودیم، شهادتین را قبول داشتیم ولی زیردست و اسیر و زبون بودیم، محیط ما بد بود، همیشه دشمن بینی ما را به خاك می مالید. می گویند: اینجا این طور بودید، وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اَللّهِ یَجِدْ فِی اَلْأَرْضِ مُراغَماً كَثِیراً وَ سَعَةًهر كسی كه در راه خدا مهاجرت كند، به سرزمینی می رسد كه آنجا سرزمین مراغمه است یعنی در آنجا با دشمن درگیر می شود؛ اگر یك دفعه دشمن بینی ات را به خاك مالید، یك دفعه هم تو بینی دشمن را به خاك بمال؛ یعنی درگیری، جهاد. وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اَللّهِ یَجِدْ فِی اَلْأَرْضِ مُراغَماً كَثِیراً وَ سَعَةً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اَللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِكْهُ اَلْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اَللّهِ. .

در تعبیر معنوی مطلب هم همین طور است. بعضی عادت كرده اند كه وقتی راجع به مسائل اخلاقی به آنها تذكر داده می شود، می گویند: نمی شود. دروغ نگو! نمی شود. مگر می شود آدم دروغ نگوید؟ ! بالأخره انسان مجبور می شود دروغ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 615
بگوید! به زن نامحرم نگاه نكن! مگر می شود آدم نگاه نكند؟ در جلسه ای گفتم:

این شعر خیام نفی انسان است؛ افتخار نیست، ننگ ادبیات ماست:

یا رب تو جمال آن مه مهرانگیز
آراسته ای به سنبل عنبربیز
پس حكم همی كنی كه در وی منگر
این حكم چنین بود كه كج دار و مریز
جبر است، نمی توانم! جبر نیست، تو انسانیت انسان را نفی كردی. می گوییم: آقا در نماز حضور ذهن داشته باش. می گوید: نمی شود! اگر نمی شد، نمی گفتند داشته باش.

مراقبه نداری؛ اگر مراقبه كنی می توانی در نماز حضور قلب داشته باشی. مراقبه كن، خیال تو نیز در اختیارت قرار می گیرد، یعنی خاطره ی ذهنی بدون اجازه ی تو به ذهنت نمی آید تا چه رسد به قسمتهای دیگر.

حاكم اندیشه ام محكوم نی
چون كه بنّا حاكم آمد بر بِنی
جمله خلقان سُخره ی اندیشه اند
زین سبب خسته دل و غم پیشه اند
چرا انسان باید مسخّر باشد؟ خدا انسان را مسخّر هیچ موجودی قرار نداده است؛ آنچنان آزادی و حریتی به انسان داده كه اگر بخواهد، می تواند خود را از همه چیز آزاد كند و بر همه چیز مسلط باشد ولی درگیری می خواهد. انسان با خود نیز باید درگیری داشته باشد؛ با هوای نفس خود، با لذت پرستی و راحت طلبی خود درگیری داشته باشد. مسلماً اگر درگیری نداشته باشد، محكوم است. امر دایر است میان یكی از ایندو: یا درگیری با نفس امّاره و برده كردن و در اطاعت خود در آوردن آن، یا درگیرنشدن و اسیر و زبون آن گردیدن. اَلنَّفْسُ اِنْ لَمْ تَشْغَلْهُ شَغَلَتْك خاصیت نفس امّاره این است كه اگر تو او را وادار و مطیع خود نكنی، او تو را مشغول و مطیع خود خواهد ساخت.

فلسفه ی زهد حضرت علی و منطق او در فلسفه ی ترك دنیای خود چه بود؟ آزادی:

من مغلوب باشم؟ ! علی علیه السلام همان طور كه نمی پسندید در میدان جنگ مغلوب عمرو بن عبدودها و مرحبها باشد، به طریق اولی و صدچندان بیشتر هرگز بر خود نمی پسندید كه مغلوب یك میل و هوای نفس باشد. روزی حضرت از كنار دكان قصابی می گذشت. قصاب گفت: یا امیرالمؤمنین! (ظاهراً در دوران خلافت ایشان بوده است) گوشتهای بسیار خوبی آورده ام، اگر می خواهید ببرید. فرمود: الآن پول ندارم. گفت: من صبر می كنم. حضرت فرمود: من به شكم خود می گویم صبر كند. اگر من نمی توانستم به شكم خود بگویم كه صبر كند، از تو می خواستم كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 616
صبر كنی! ولی من به شكم خود می گویم كه صبر كند. همین داستان را سعدی به شعر درآورده، منتها از زبان یك عارف می گوید.

وَ لَوْ شِئْتُ لاَهْتَدَیْتُ الطَّریقَ اِلی مُصَفّی هذَا الْعَسَلِ وَ لُبابِ هذَا الْقَمْحِ وَ نَسائِجِ هذَا الْقَز من اگر بخواهم بلدم نه اینكه عقل و شعورم نمی رسد؛ می دانم كه چگونه می توان عالیترین لباسها، عالیترین خوراكها، آنچه را كه سلاطین دنیا برای خودشان تهیه می كنند تهیه كرد وَلكِنْ هَیْهاتَ اَنْ یَغْلِبَنی هَوایَ معنی این كار این است كه من خود را در اسارت هوای نفس خود قرار دهم؛ نمی كنم. خطاب به دنیا می كند در تعبیرهای بسیار زیبایی: اِلَیْكِ عَنّی یا دُنْیا فَحَبْلُكِ عَلی غارِبِكِ یعنی برو گم شو، قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخالِبِكِ وَ اَفْلَتُّ مِنْ حَبائِلِكِ [3]من در برابر تو آزادم. تو چنگالهایت را به طرف من انداختی ولی من خود را از چنگالهای تو رها كردم. تو دامهای خود را در راه من گستردی، ولی من خود را از این دامها نجات دادم. من آزادم و در مقابل این فلك و آنچه در زیر قُبّه ی این فلك است، خود را اسیر و ذلیل و زبون هیچ موجودی نمی كنم.

به این می گویند درگیری واقعی، جهاد با نفس.

روز یازدهم محرم یكی از سخت ترین روزهایی است كه بر اهل بیت پیغمبر اكرم گذشته است. اگر صحنه ی كربلا را از دو طرف یعنی از صفحه ی نورانی و از صفحه ی ظلمانی آن بنگریم، می بینیم مثل اینكه صحنه ای است نشان دهنده ی سخنان آن روز ملائكه و پاسخ خداوند درباره ی آفرینش انسان كهأَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِكُ اَلدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ [4]. هرچه ملائكه در سرشت بشر از بدیها دیدند، در كربلا ظاهر شد. و نیز آنچه خدای متعال به آنها گفت كه شما یك طرف قضیه را دیدید و طرف دیگر آن یعنی صفحه ی نورانی و فضیلتهای بشر را ندیدید، در حادثه ی كربلا ظاهر شد. یك چنین صحنه ی آزمایش عجیبی است.

اینها انواعی قساوتها كردند كه در نوع خود در دنیا یا بی نظیر است یا كم نظیر؛ در مجموع شاید بشود گفت بی نظیر است. یكی از آنها این است كه جوانی یا طفلی را در مقابل چشم مادرش كشتند، سر بریدند. احصاء كرده اند؛ در این واقعه هشت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 617
نفر را به این شكل كشتند كه سه نفر آنها افراد بالغ و مرد، و پنج نفر دیگر كودكانی بوده اند كه جلوی چشم مادرانشان یا سر بریده و یا قطعه قطعه شده اند. یكی از این هشت نفر كه مادرانشان در كربلا بوده اند جناب عبداللّه بن الحسین بن علی بن ابی طالب است كه در میان ما به علی اصغر معروف است، طفل شیرخواره ی اباعبداللّه.

بنا بر آنچه در مقاتل معتبر هست، شهادت این طفل در مقابل خیمه صورت گرفته است. آقا اباعبداللّه طفل را برای بوسیدن و خداحافظی در بغل گرفتند: یا اُخْتاه ایتینی بِوَلَدِیَ الرَّضیعِ حَتّی اُوَدِّعَهُ. نوشته اند در همان حالی كه اباعبداللّه طفل را می بوسیدند و مادرش نیز همان جا ایستاده بود، با اشاره ی پسر سعد تیری می آید و گلوی این طفل را پاره می كند.

یكی دیگر جناب قاسم بن الحسن فرزند امام حسن است كه مادرش در كربلا شاهد شهادت فجیع او بود. ولی مادر حضرت علی اكبر در كربلا نبوده است. علیرغم شهرتی كه می گویند لیلا در كربلا بوده، لیلا در كربلا نبوده است.

یكی دیگر از جوانانی كه در كربلا شهید شد و مادرش حضور داشت، عون بن عبداللّه بن جعفر فرزند جناب زینب كبری (سلام اللّه علیها) است، یعنی زینب علیها السلام شاهد شهادت پسر بزرگوارش بود. از عبداللّه بن جعفر شوهر زینب دو پسر در كربلا بودند كه یكی از زینب و دیگری از زن دیگر بود و هر دو شهید شدند. بنابراین پسر زینب نیز در كربلا شهید شده است. و یكی از آن عجایبی كه تربیت بسیار بسیار عالی این بانوی مجلّله را می رساند، این است كه در هیچ مقتلی ننوشته اند كه زینب چه قبل و چه بعد از شهادت پسرش نامی از او برده باشد. گویی اگر می خواست این نام را ببرد، فكر می كرد نوعی بی ادبی است؛ یعنی یا اباعبداللّه! فرزند من قابل این نیست كه فدای تو شود. مثلاً در شهادت علی اكبر، زینب از خیمه بیرون دوید و فریاد زد: یا اُخَیَّه وَابْنَ اُخَیَّه! كه فریادش فضا را پر كرد، ولی هیچ ننوشته اند كه در شهادت فرزندش چنین كاری كرده باشد.

جوان دیگری كه در كربلا شهید شد یكی از فرزندان جناب مسلم بن عقیل و مادرش رقیّه دختر علی بن ابی طالب علیه السلام است. این جوان هم در مقابل چشم مادرش شهید شد.

دو سه نفر هم از اصحاب هستند: یكی عبداللّه بن عمیر كلبی و دیگر آن جوانی كه شناخته نشده كه پسر كدامیك از اصحاب بوده است. ایندو هم در مقابل چشم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 618
مادرشان شهید شدند كه در جلسه ی پیش درباره شان صحبت كردیم.

دیگر، یكی از جوانان اهل بیت است كه بعد از اباعبداللّه به شهادت رسید. این طفل كه ده سال داشت در خیمه بود. وقتی دید اوضاع دگرگون شد، از خیمه بیرون دوید. اینجا درباره ی او نوشته اند: «خَرَجَ مَذْعوراً» حالت بهتزده ای داشت، مثل بهتزده ها نگاه می كرد و متحیر بود كه چه شده است. ناقل نقل می كند كه فراموش نمی كنم در دو گوش این طفل گوشواره بود و مادرش نیز ایستاده بود كه یك نفر آمد و سر او را برید.

یكی دیگر كه خیلی برای اباعبداللّه جانسوز و عجیب است اینكه اباعبداللّه دستور داده بودند كه اهل بیت از خیمه ها بیرون نیایند و این دستور اطاعت می شد.

فرزندی دارد امام حسن مجتبی به نام عبداللّه بن الحسن كه مادر او هم در كربلا حاضر بود. ده ساله بود و در دامن اباعبداللّه بزرگ شده بود [5]به طوری كه ایشان برای او، هم عمو بودند و هم پدر و به او خیلی علاقه مند بودند. این طفل در آخرین لحظات عمر اباعبداللّه- كه در گودال قتلگاه افتاده و توانایی حركت نداشتند- یكمرتبه از خیمه بیرون آمد. زینب دوید و او را گرفت ولی او قوی بود، خود را از دست زینب بیرون آورد و گفت: وَ اللّهِ لا اُفارِقُ عَمّی به خدا از عمویم جدا نمی شوم.

دوید و خود را در آغوش اباعبداللّه انداخت. سبحان اللّه! حسین چه صبر و چه قلبی دارد! اباعبداللّه این طفل را در آغوش گرفت. در همان حال مردی آمد برای اینكه به اباعبداللّه شمشیری بزند. این طفل گفت: یَابْنَ اللَّخْناء تو می خواهی عموی مرا بزنی؟ ! تا شمشیر را حواله كرد، این طفل دست خود را جلو آورد و دستش بریده شد. فریاد یا عمّاه او بلند شد. حسین او را در آغوش گرفت و فرمود: فرزند برادر! صبر كن، عن قریب به جد پدرت ملحق خواهی شد.

و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلیّ العظیم و صلّی اللّه علی محمّد و اله الطّاهرین.

نسألك اللّهمّ و ندعوك باسمك العظیم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاكرم بحقّ محمّد و علیّ و فاطمة و الحسن و الحسین و التّسعة المعصومین من ذرّیّة
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 619
الحسین یا اللّه. . . .

خدایا دلهای ما را به نور ایمان منوّر بگردان؛ قلب ما را از محبت خودت و محبت اولیائت مالامال بگردان؛ ایمانهای ما را قویتر و محكمتر و ایمانی مستقر قرار بده؛ مرضای مسلمین، مرضای منظور را عاجلاً شفا عنایت بفرما.

خدایا اموات ما را غریق رحمت بفرما؛ مساعی ما را (هركس به هر نحو در راه اقامه ی عزای اباعبداللّه و ارشاد مسلمین كوشش كرده است) به لطفت قبول بفرما؛ خیر دنیا و آخرت عنایت بفرما.

رحم اللّه من قرأ الفاتحة مع الصّلوات
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 621

[1] نساء/100. «سعه» یعنی فراخنایی؛ یعنی می بیند زمین خدا خیلی فراخ است و محدود نیست به آنجا كه او بوده. «مُراغَم» از ماده ی «رغام» است. رغام یعنی خاك نرم. «اِرغام اَنف» یعنی بینی را به خاك مالاندن. اینكه می گویند ارغام انف در نماز مستحب است، معنایش این است كه انسان در سجده سرش را كه روی خاك می گذارد، یك مقدار خاك یا چیزی از جنس خاك مثل مهر یا سنگ باشد كه سر بینی هم در حال سجده روی خاك قرار گیرد.
[2] . نساء/97.
[3] نهج البلاغه فیض الاسلام، نامه ی 45.
[4] بقره/30.
[5] وقتی این طفل متولد شد پدر نداشت. او در رحم مادر یا شیرخواره بود كه پدرش شهید شد.

به هرحال پدر خود رای ندیده بود.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است