در
کتابخانه
بازدید : 502591تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand آزادی معنوی (1) آزادی معنوی (1)
Expand آزادی معنوی (2) آزادی معنوی (2)
Expand عبادت و دعا (1) عبادت و دعا (1)
Expand عبادت و دعا (2) عبادت و دعا (2)
Expand عبادت و دعا (3) عبادت و دعا (3)
Expand عبادت و دعا (4) عبادت و دعا (4)
Expand توبه (1) توبه (1)
Collapse توبه (2) توبه (2)
Expand هجرت و جهاد (1) هجرت و جهاد (1)
Expand هجرت و جهاد (2) هجرت و جهاد (2)
Expand هجرت و جهاد (3) هجرت و جهاد (3)
Expand بزرگی و بزرگواری روح بزرگی و بزرگواری روح
Expand ایمان به غیب ایمان به غیب
Expand معیار انسانیت چیست؟ معیار انسانیت چیست؟
Expand مكتب انسانیت مكتب انسانیت
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
دیشب داستان توبه ی حرّ بن یزید ریاحی را برای شما عرض كردم. مرد دیگری است از اصحاب حسین بن علی به نام «زُهَیْر بن القَیْن» . او هم از آن توابین است ولی به شكل دیگری. عثمانی بود یعنی از شیعیان عثمان بود؛ از كسانی بود كه معتقد بود عثمانْ مظلوم كشته شده است و فكر می كرد كه- العیاذباللّه- علی علیه السلام در این فتنه ها دخالتی داشته است. با حضرت علی خوب نبود. او از مكه به عراق برمی گشت.

اباعبداللّه هم كه می آمدند. تردید داشت كه با ایشان روبرو بشود یا نه. چون در عین حال مردی بود كه در عمق دلش مؤمن بود و می دانست كه حسین فرزند پیغمبر است و چه حقی بر این امت دارد. می ترسید روبرو بشود و بعد امام از او تقاضایی كند و او هم آن را برنیاورد و این كار بدی است. در یكی از منازل بین راه اجباراً با امام در یك جا فرود آمد، یعنی بر سر یك آب یا بر سر یك چاه فرود آمدند. امام شخصی را دنبال زهیر فرستاد كه بگویید بیاید. وقتی كه رفتند دنبال زهیر كه رئیس قبیله بود، اتفاقاً او با كسان و اعوان و اهل قبیله اش در خیمه ای مشغول ناهار خوردن بود. تا فرستاده ی اباعبداللّه آمد و گفت: «یا زُهَیْرُ! اَجِبِ الْحُسَیْن» یا «اَجِبْ اَباعَبْدِاللّه الْحُسَین» زهیر رنگ از صورتش پرید و با خود گفت: آنچه كه من نمی خواستم شد. نوشته اند دستش در سفره همان طور كه بود ماند، هم خودش و هم كسانش، چون همه ناراحت شدند. نه می توانست بگوید می آیم و نه می توانست بگوید نمی آیم. نوشته اند: «كَاَ نَّهُ عَلی رُؤوسِهِمُ الطَّیْرُ» . زن صالحه ی مؤمنه ای داشت.

متوجه قضیه شد كه زهیر در جواب نماینده ی اباعبداللّه سكوت كرده. آمد جلو و با یك ملامت عجیبی فریاد زد: زهیر! خجالت نمی كشی؟ ! پسر پیغمبر، فرزند زهرا تو را خواسته است. تو باید افتخار كنی كه بروی، آیا تردید داری؟ بلند شو! زهیر بلند شد و رفت ولی با كراهت. من نمی دانم- یعنی در تاریخ نوشته نشده است و شاید هیچ كس نداند- كه در آن مدتی كه اباعبداللّه با زهیر ملاقات كرد، میان آنها چه گذشت، چه گفت و چه شنید. ولی آنچه مسلّم است این است كه چهره ی زهیر بعد از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 575
برگشتن غیر از چهره ی زهیر در وقت رفتن بود. وقتی می رفت، چهره ای گرفته و دژم داشت ولی وقتی كه بیرون آمد چهره اش خندان و خوشحال و شاد بود. چه انقلابی حسین در وجود او ایجاد كرد، من نمی دانم. چه چیز را به یادش آورد، من نمی دانم.

ولی همین قدر می دانم كه انقلاب مقدس در وجود زهیر صورت گرفت. آمد، معطل نشد، دیدند دارد وصیت می كند: اموالم، ثروتم را چنین كنید، بچه هایم را چنان.

راجع به زنش وصیت كرد كه او را ببرید به خانه ی پدرش برسانید؛ یك وصیت تمام.

خودش را مجهز و آماده كرد و گفت: من رفتم. همه فهمیدند كه دیگر كار زهیر تمام است. می گویند وقتی كه خواست برود، زن او آمد، دامنش را گرفت و گفت: زهیر! تو رفتی و به یك مقام رفیعی نایل شدی؛ جدّ حسین از تو شفاعت خواهد كرد. من امروز دامن تو را می گیرم كه در قیامت جدّ حسین، مادر حسین از من شفاعت كند.

بعد دیگر زهیر از اصحاب صف مقدّم كربلا شد. وضع عجیبی بود. زن زهیر نگران است كه قضیه به كجا می انجامد. تا به او خبر رسید كه حسین و اصحابش همه شهید شدند و زهیر هم شهید شد. پیش خودش فكر كرد كه لابد دیگران همه كفن دارند ولی زهیر كفن ندارد و كسی را هم ندارد. كفنی را به وسیله ی یك غلام فرستاد، گفت:

برو بدن زهیر را كفن كن. ولی وقتی كه آن غلام آمد، وضعی را دید كه شرم و حیا كرد كه بدن زهیر را كفن كند چون دید بدن آقای زهیر هم كفن ندارد.

لا حول و لا قوّة الاّ باللّه وصلّی اللّه علی محمّد و اله الطّاهرین. .

خدایا عاقبت امر همه ی ما را ختم به خیر بفرما.

خدایا توفیق توبه ی حقیقی، توبه ی نَصوح به همه ی ما عنایت بفرما.

خدایا به لطف و كرم خودت از گناهان ما درگذر.

خدایا ما را از فیض این شبها محروم مگردان.

رحم اللّه من قرأ الفاتحة مع الصّلوات
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است