در
کتابخانه
بازدید : 502489تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand آزادی معنوی (1) آزادی معنوی (1)
Expand آزادی معنوی (2) آزادی معنوی (2)
Expand عبادت و دعا (1) عبادت و دعا (1)
Expand عبادت و دعا (2) عبادت و دعا (2)
Expand عبادت و دعا (3) عبادت و دعا (3)
Expand عبادت و دعا (4) عبادت و دعا (4)
Expand توبه (1) توبه (1)
Collapse توبه (2) توبه (2)
Expand هجرت و جهاد (1) هجرت و جهاد (1)
Expand هجرت و جهاد (2) هجرت و جهاد (2)
Expand هجرت و جهاد (3) هجرت و جهاد (3)
Expand بزرگی و بزرگواری روح بزرگی و بزرگواری روح
Expand ایمان به غیب ایمان به غیب
Expand معیار انسانیت چیست؟ معیار انسانیت چیست؟
Expand مكتب انسانیت مكتب انسانیت
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
امام موسی بن جعفر علیه السلام از بازار بغداد می گذشت. (می دانیم وضع امام چطور بوده است، با كبكبه و طنطنه و این حرفها نبوده است. ) از یك خانه ای صدای ساز و آواز و طرب و بزن و بكوب بلند بود. وقتی كه امام از جلوی آن خانه می گذشت، كنیزی از خانه بیرون آمده بود درحالی كه ظرف خاكروبه ای در دست داشت كه آورده بود تا مثلاً مأمورین شهرداری آن را ببرند. امام از او پرسید: صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ كنیز از این سؤال تعجب كرد، گفت: معلوم است كه آزاد است. صاحب این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 571
خانه «بُشْر» است كه یكی از رجال و شخصیتهای معروف این شهر است. این چه سؤالی است كه شما می كنید؟ ! (حالا شاید سؤال و جواب های دیگری هم رد و بدل شده كه اینها در تاریخ و حدیث نوشته نشده است ولی این قدر هست كه برگشتن این كنیز طول كشید. ) وقتی كه به خانه برگشت، صاحبخانه (بشر) از او پرسید: چرا طول كشید، چرا دم در معطل شدی؟ گفت: یك آقایی آمد از اینجا رد بشود با این نشانی و این علائم، با من چنین گفتگو كرد، از من این جور سؤال كرد و این جور جواب دادم، در آخر كار به من گفت: بله معلوم است كه او بنده نیست و آزاد است؛ اگر بنده می بود كه این سروصداها اینجا بلند نبود، این بزن وبكوب ها نبود، این شرابخواری ها نبود، این عیّاشیها نبود. بشر تا این جمله را شنید و با علاماتی كه این زن از آن مرد گفت و تعریف كرد، فهمید كه موسی بن جعفر بوده است. (حالا وادار كردن به توبه و انقلاب درونی ایجاد كردن این است. اینها دیگر از كارهای انبیاء و اولیاء است. غیرانبیاء و اولیاء قدرت چنین كاری را ندارند. ) این مرد مهلت كفش به پاكردن هم پیدا نكرد. با پای برهنه دوید دم درب. پرسید: از كدام طرف رفت؟ گفت: از این طرف. دوید تا به امام رسید. خودش را به دست و پای امام انداخت و گفت: آقا! شما راست گفتید، من بنده هستم، ولی حس نمی كردم كه بنده هستم. از این ساعت می خواهم واقعاً بنده باشم. آمده ام به دست شما توبه كنم. همان جا به دست امام توبه كرد و برگشت و تمام آن بساط را از میان برد، و از آن پس هم دیگر كفش به پایش نكرد و در بازارها و خیابانهای بغداد با پای برهنه راه می رفت و به او می گفتند «بشر حافی» یعنی بشر پابرهنه. گفتند: چرا با پای برهنه راه می روی؟ گفت: چون آن توفیقی كه در خدمت امام موسی بن جعفر نصیب من شد در حالی بود كه پایم برهنه بود. دلم نمی خواهد كه دیگر كفش به پایم كنم. می خواهم آن هیئتی را كه در آن، توفیق نصیب من شد برای همیشه حفظ كنم.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است