در سوره ی مباركه ی
إِنّا فَتَحْنامی فرماید:
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللّهِ وَ اَلَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی اَلْكُفّارِ رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ [1]. در اینجا چهره ی یك جامعه ی اسلامی ترسیم شده است و مسئله ی اوّلی كه ذكر
می كند، معیّت با پیغمبر و ایمان به پیغمبر است. مرحله ی دوم
أَشِدّاءُ عَلَی اَلْكُفّارِدر مقابل
بیگانگانْ محكم، قوی و نیرومند بودن است. پس این خشكه مقدس هایی كه فقط
پلاس مساجد هستند و هزار تایشان را یك سرباز جلو می اندازد و صدایشان
درنمی آید، مسلمان نیستند. یكی از خاصیتهای مسلمان و اولین خاصیتی كه قرآن
كریم ذكر كرده است، شدت، قوّت و استحكام در مقابل دشمن است. اسلام، مسلمان
سست را نمی پذیرد:
وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اَلْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ [2]. سستی در
دین اسلام نیست. ویل دورانت در كتاب
تاریخ تمدن می گوید: هیچ دینی به اندازه ی
اسلام پیروان خود را به قوّت و نیرومندی دعوت نكرده است.
گردن را كج كردن، از گوشه ی لب آب ریختن، یقه باز بودن، یقه چرك بودن، خود
را به ننه من غریبم زدن، پا را به زمین كشیدن، عبا را به سر كشیدن، اینها ضد اسلام
است. ناله كردن، آه كشیدن ضد اسلام است.
أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ [3]. خدا به تو
سلامت داده، قوّت داده، قدرت و نیرو داده. تو كه می توانی كمرت را راست بگیری،
چرا بیخود كج می كنی؟ تو كه می توانی گردنت را راست نگه داری، چرا بیخود كج
می كنی؟ چرا بیخود آه می كشی؟ آخر آه كشیدن یعنی یك دردی دارم؛ خدا كه به تو
دردی نداده، چرا آه می كشی؟ این كفران نعمت خداست. آیا علی همین طور راه
می رفت كه من و تو راه می رویم؟ آیا علی این جور عبا را بر سر می كشید و این
طرف و آن طرف می رفت؟ ! اینها از اسلام نیستند.
أَشِدّاءُ عَلَی اَلْكُفّارِدر مقابل بیگانه،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 508
شدید، محكم مثل سدّ اسكندر، آهنین.
در میان خودشان، با مسلمانها چطور؟
رُحَماءُ بَیْنَهُمْ مهربان، دوست و صمیمی. باز
وقتی می رویم سراغ مقدسهای خودمان، چیزی كه در وجود اینها نمی بینیم
صمیمیت و مهربانی نسبت به دیگران است؛ همیشه اخم كرده و عبوسند، با احدی
نمی جوشند، با احدی نمی خندند، به احدی تبسم نمی كنند، بر سر همه ی مردم دنیا منت
دارند. اینها مسلمان نیستند، خودشان را به اسلام بسته اند. این هم خصوصیت دوم.
آیا همین دیگر كافی است؟ شدت در مقابل كفار و مهربانی و صمیمیت نسبت به
مسلمین، برای مسلمان بودن كافی است؟ نه.
تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اَللّهِ وَ
رِضْواناً [4]در عین حال همین فرد شدید در مقابل بیگانه، و صمیمی و مهربان در
میان خودیها و با مسلمانان را وقتی در محراب عبادت می بینی، در ركوع، در
سجود، در حال دعا و در حال عبادت و مناجات،
رُكَّعاً سُجَّداًعبادتش است،
یَبْتَغُونَ
فَضْلاً مِنَ اَللّهِ وَ رِضْواناًدعایش است. البته نمی خواهم میان دعا و عبادت مرز قائل
بشوم. دعا عبادت است و عبادت هم دعا، اما گاهی یك عمل صرفاً دعای خالص
است یعنی عبادتی است كه فقط دعاست ولی عبادت دیگری دعا و غیر دعا در آن
مخلوط است مثل نماز، و یا عبادت دیگری اساساً دعا نیست مثل روزه.
سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ اَلسُّجُودِ [5]آنقدر عبادت می كند كه آثار عبادت، تقوا و
خداپرستی در وجنات و چهره اش پیداست؛ هر كه به او نگاه كند، در وجودش
خداشناسی و یاد خدا را می بیند، او را كه می بیند به یاد خدا می افتد. در حدیث است
(و شاید از رسول اكرم باشد) كه حواریین عیسی بن مریم از او سؤال كردند: «یا
روحَ اللّه! مَنْ نُجالِسُ» ما با چه كسی همنشینی كنیم؟ فرمود: مَنْ یُذَكِّرُكُمُ اللّهَ رُؤْیَتُهُ وَ
یَزیدُ فی عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ یَرْغَبُكُمْ فِی الْخَیْرِ عَمَلُهُ
[6]با كسی بنشینید كه وقتی او را
می بینید به یاد خدا بیفتید (در سیما و وجنات او خداترسی و خداپرستی را بیابید) ،
با آن كس كه علاوه بر این، سخن كه می گوید از سخنش استفاده می كنید، بر علم شما
می افزاید. وقتی به عملش نگاه می كنید، به كار خیر تشویق می شوید. با چنین
كسانی نشست و برخاست كنید.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 509
در دنباله ی آیه می گوید:
ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِی اَلتَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی اَلْإِنْجِیلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ
فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ یُعْجِبُ اَلزُّرّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ اَلْكُفّارَ [7]در تورات و
انجیل، اینها با این صفت یاد شده اند، درباره شان گفته شده است كه چنین امّتی
به وجود می آید. به این شكل تجسم پیدا كرده و توصیف شده اند كه مثَلشان مثَل یك
زراعت است، مثَل یك گندم است كه در زمین كشت می شود و بعد، چون زنده
است، از زمین می روید. در آغاز برگ نازكی بیرون می دهد ولی تدریجاً این برگ
درشت تر می شود و استحكام پیدا می كند، آنچنان كه كم كم به صورت یك ساقه ی
كلفت درمی آید. بعد به شكلی درمی آید كه روی پای خودش می ایستد درحالی كه
قبلاً برگی بود افتاده روی زمین و از خود استقلال نداشت. آنچنان رشد می كند كه
همه ی كشاورزان را، همه ی متخصصان انسان شناسی را به حیرت درمی آورد كه چه
ملت رشیدی، چه ملت بالنده ای، چه ملت در حال رشدی! البته ملتی كه هم
أَشِدّاءُ
عَلَی اَلْكُفّارِباشد، هم
رُحَماءُ بَیْنَهُمْ ، هم
رُكَّعاً سُجَّداًو هم
یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اَللّهِ وَ رِضْواناً،
قطعاً این جور است. حالا بگویید چرا ما مسلمین اینقدر درحال انحطاط هستیم؟
چرا اینقدر توسری خور و بدبخت هستیم؟ اصلاً كدامیك از این خصایص در ما
هست، و این چه توقّعی است؟ ! .
ما با اینكه صددرصد اعتراف داریم كه اسلام دین اجتماعی است و دستورات
آن حاكی از این است، ولی اینها سبب نمی شود كه ما عبادت و دعا و ارتباط با خدا
را تحقیر كنیم، كوچك بشماریم، نماز را كوچك بشماریم.
[6] اصول كافی ج 4، كتاب فضل العلم، باب «مجالسة العلماء و صحبتهم» .