در
کتابخانه
بازدید : 502526تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand آزادی معنوی (1) آزادی معنوی (1)
Collapse آزادی معنوی (2) آزادی معنوی (2)
Expand عبادت و دعا (1) عبادت و دعا (1)
Expand عبادت و دعا (2) عبادت و دعا (2)
Expand عبادت و دعا (3) عبادت و دعا (3)
Expand عبادت و دعا (4) عبادت و دعا (4)
Expand توبه (1) توبه (1)
Expand توبه (2) توبه (2)
Expand هجرت و جهاد (1) هجرت و جهاد (1)
Expand هجرت و جهاد (2) هجرت و جهاد (2)
Expand هجرت و جهاد (3) هجرت و جهاد (3)
Expand بزرگی و بزرگواری روح بزرگی و بزرگواری روح
Expand ایمان به غیب ایمان به غیب
Expand معیار انسانیت چیست؟ معیار انسانیت چیست؟
Expand مكتب انسانیت مكتب انسانیت
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بدون شك ما در زندگی خودمان احتیاج داریم به خوراك و هرچه بهترْ بهتر، احتیاج داریم به پوشاك و هرچه عالیترْ بهتر، احتیاج داریم به مسكن و هرچه مجلّلترْ بهتر. همین طور احتیاج داریم به زن و فرزند، احتیاج داریم به تجملات زیاد زندگی، و به پول و مادیات علاقه مند هستیم. اما در یك جا ما سر یك دوراهی قرار می گیریم، احساس می كنیم كه اینجا یا باید شرافت و عزّت و سیادت و آقایی خودمان را حفظ كنیم ولی با فقر بسازیم، نان بخوریم ولی نان خشك و خالی، لباس بپوشیم لباس ژنده، خانه داشته باشیم خانه ی تنگ و كوچك و محقّر، پول نداشته و در مضیقه باشیم؛ و یا از عزّت و آقایی و سیادت خودمان صرف نظر كنیم، تن به یك ذلّت بدهیم، تن به خدمت بدهیم، آن وقت تمام نعمتهای مادی برای ما فراهم می شود. می بینیم بسیاری از افراد مردم اساساً حاضر نیستند تن به ذلّت بدهند ولو به قیمت اینكه مادیات زندگی شان خیلی زیاد شود. البته بعضیها حاضر می شوند؛ تن به این ذلّت می دهند ولی درعین حال همین آدم در عمق وجدانش احساس یك سرشكستگی می كند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 450
سعدی در گلستان می گوید: دو برادر بودند، یكی توانگر و دیگری درویش.

توانگر- به قول او- در خدمت دیوان بود، خدمتگزار بود، ولی آن درویش یك آدم كارگر بود و به تعبیر سعدی از زور بازوی خودش نان می خورد. می گوید برادر توانگر یك روز به برادر درویش گفت: برادر! تو چرا خدمت نمی كنی تا از این مشقّت برهی؟ تو هم بیا مثل من در خدمت دیوان تا از این رنج و زحمت و مشقّت، از این كارگری، از این هیزم شكنی، از این كارهای بسیار سخت رهایی یابی.

می گوید برادر درویش جواب داد: تو چرا كار نمی كنی تا از ذلّتِ خدمت برهی؟ تو به من می گویی تو چرا خدمت نمی كنی تا از این رنج و مشقّت كار برهی، من به تو می گویم تو چرا كار نمی كنی، متحمل رنج و مشقّت نمی شوی تا از ذلّت خدمت برهی؟ او خدمت را با آنهمه مال و ثروت و توانایی كه دارد (ولی چون خدمت است، چون سلب آزادی است، چون خم شدن پیش غیر است) ذلّت تشخیص می دهد. بعد می گوید: خردمندان گفته اند كه نان خود خوردن و نشستن، به كه كمر زرین بستن و در خدمت دیگری ایستادن:

به دست آهن تفته كردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر
در این زمینه خودتان ممكن است مطالب زیادی بدانید. من می خواهم شما این را از جنبه ی روان شناسی تحلیل كنید. این چه حسی است در بشر كه رنج و زحمت و مشقّت و كاركردن و هیزم شكنی و فقر و مسكنت و همه ی اینها را ترجیح می دهد بر اینكه دست به سینه پیش كسی مانند خود بایستد؟ اسم این را هم اسارت می گذارد، می گوید من حاضر نیستم برده ی دیگری بشوم؛ درصورتی كه این، بردگی مادی نیست یعنی واقعاً نیروی او استخدام نمی شود؛ فقط روحش استخدام می شود، بدنش كه استخدام نمی شود. این یك نوع بردگی است؛ راست هم هست، بردگی است اما بردگی ای است كه تن انسان برده نشده است لكن روح انسان واقعاً برده شده است. رباعی ای است منسوب به علی علیه السلام، یعنی در آن دیوان معروف است، می فرماید:

كُدَّ كَدَّ الْعَبْدِ اِنْ اَحْبَبْتَ اَنْ تُصْبِحَ حُرّا
وَ اقْطَعِ الْآمالَ مِنْ مالِ بَنی آدَمَ طُرّا
لا تَقُلْ ذا مَكْسَبٍ یُزْری فَقَصْدُ النّاسِ اَزْری
اَنْتَ مَا اسْتَغْنَیْتَ عَنْ غَیْرِكَ اَعْلَی النّاسِ قَدْرا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 451
می فرماید: اگر دلت می خواهد آزاد زندگی كنی، مثل بندگان و بردگان زحمت بكش، كار كن، رنج بكش و چشم از مال فرزندان آدم (عموماً، هر كه می خواهد باشد، ولو حاتم طائی باشد) ببند. یعنی نمی گویم چشم طمع از مال مردم پست و دنی ببند؛ حتی چشم طمع ببند از مال مردم سخی با جود و كرم مثل حاتم طائی. بعد می گوید بعضی از افراد وقتی برخی از شغلها به آنها پیشنهاد می شود، می گویند این شغل دون شأن من است، پست است. مثلاً می گویی كارگری كن، بیل بزن، می گوید این كار پستی است؛ حمالی كن، می گوید پست است. می فرماید: هر كاری، هرچه هم كه تو آن را پست گمان كنی، پست تر از اینكه دست طمعت پیش دیگری دراز باشد نیست. لا تَقُلْ ذا مَكْسَبٍ یُزْری فَقَصْدُ النّاسِ اَزْری چیزی از این پست تر نیست كه تو به قصد مردم بروی، به این قصد بروی كه از مردم چیزی بگیری. اَنْتَ مَا اسْتَغْنَیْتَ عَنْ غَیْرِكَ اَعْلَی النّاسِ قَدْرا تو همین مقدار كه از دیگران بی نیاز باشی، از همه ی مردم برتر هستی.

به نظرم در سخنان جاحظ [1]بود دیدم یا یكی دیگر از علمای اهل تسنن كه اهل ادب است، می گوید: «در میان سخنان علی علیه السلام نُه سخن است كه در دنیا نظیر ندارد. » از میان آن نه سخن سه سخنش مربوط به بحث ماست. امیرالمؤمنین می فرماید:

اِحْتَجْ اِلی مَنْ شِئْتَ تَكُنْ اَسیرَهُ، اِسْتَغْنِ عَنْ مَنْ شِئْتَ تَكُنْ نَظیرَهُ، اَحْسِنْ اِلی مَنْ شِئْتَ تَكُنْ اَمیرَهُ [2].

یعنی نیازمند هر كسی می خواهی باش، اما بدان اگر نیازمند كسی شدی تو برده ی او هستی؛ بی نیاز باش از هر كه دلت می خواهد، مثل او هستی؛ نیكی كن به هر كه دلت می خواهد، تو امیر او هستی. پس نیازمندی به افراد دیگر نوعی رقّیت و بردگی است، اما چه جور بردگی است؟ بردگی تن است؟ نه، بردگی روح است، بردگی معنوی است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 452
در این زمینه چقدر سخنان خوب گفته اند و متأسفانه امروز این بحثها كمتر گفته می شود، البته به یك جهاتی كه چون مسائل دیگری مطرح است و انسان می خواهد درباره ی آنها بحث كند، بحثهای اخلاقی كمتر گفته می شود و حال آنكه اینها زیاد هم باید گفته شود.

علی علیه السلام می فرماید: اَلطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ [3]طمع، بردگی همیشگی است. یعنی از بردگی بدتر، طمع داشتن است؛ كه باز هم در این زمینه مطالب و مسائل زیاد است.

بنابراین شما می توانید بفهمید كه غیر از بردگی تن یك بردگی دیگر هم هست، در عین اینكه تن انسان آزاد است. در آن مثلی كه سعدی در مورد دو برادر توانگر و درویش گفت، آن برادر توانگر امكانات مادی اش فوق العاده بیشتر از آن برادر درویش است. تن او از تن این خیلی آزادتر است. تن این كه بیچاره همیشه لگدكوب كارها و زحمتهاست. اما روح این از او آزادتر است. پس اینجا شما اجمالاً می توانید بفهمید كه نوعی بردگی دیگر هم هست كه آن، بردگی تن نیست. نوعی آزادی دیگر هم هست كه آزادی تن نیست.
[1] جاحظ خودش فوق العاده مرد بلیغی است و انصافاً مرد سخن است و فوق العاده برای مقام سخن علی علیه السلام احترام قائل است و حرفهای عجیبی هم می زند.
[2] غررالحكم چاپ دانشگاه تهران، ج /2ص 584.
[3] نهج البلاغه فیض الاسلام، حكمت 171، ص 1170.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است