در
کتابخانه
بازدید : 196937تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand راههای شناخت حافظراههای شناخت حافظ
Expand حافظ، گلی از بوستان معارف اسلامی حافظ، گلی از بوستان معارف اسلامی
Collapse جهان بینی و ایدئولوژی حافظ مطابق ظاهر اشعار او جهان بینی و ایدئولوژی حافظ مطابق ظاهر اشعار او
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
.

یكی دیگر از آن چیزهایی كه استفاده می شود مسئله ی شاهدبازی است. در دیوان حافظ «شاهد» زیاد آمده، شراب و شاهد اینقدر آمده كه الی ماشاء اللّه، كه دیگر احتیاجی ندارد نمونه بیاوریم؛ مثل كلمه ی می و می پرستی و این چیزهاست كه آن هم اینقدر هست كه دیگر احتیاجی به اینكه ما شعری بخواهیم برایش بخوانیم نیست.

اینهایی كه حافظ را به این شكل توجیه كرده اند می گویند بله، حافظ شاهدباز بوده، اهل عشق بوده و باید هم باشد؛ و بعضی كار را به آنجا رسانده اند كه حتی خصوصیات عشق بازی های حافظ را هم خواسته اند از روی شعرهایش به دست آورند. یكی از همین نویسندگان این گونه، در كتابی كه اخیراً منتشر شده چنین استنباط كرده است كه حافظ در مسئله ی عشق و زن و این حرفها خلاصه آن شهامتی را كه یك آدم جسور باید داشته باشد نداشته (می گویند: «اَلْحَیاءُ مانعُ الرِّزْق»
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 380
خجالتی بودن خلاصه مانع رسیدن است؛ آدم اگر بخواهد برسد باید پررو هم باشد) . او چنین استنباط كرده كه حافظ در مسئله ی زن كم رو بوده، هم یك دل پر عشقی داشته و هم آن حالت جسوری را نداشته و زنها هم از این جور مردها بدشان می آید، زن هم مردی را می خواهد كه جسور و پررو باشد و از این جهت این بیچاره همیشه در سوز و گداز بوده و كمتر به عشق خودش می رسیده است، و او چنین استنباط كرده كه گاهی زنها هم سر به سر او می گذاشتند. ولی در اینجا مطلب دیگری هست كه همه ی مفسرانِ این گونه ی حافظ سكوت كرده اند و آن این است كه اصلاً آیا در همه ی دیوان حافظ دلیلی هست كه آن شاهدی كه حافظ می گوید زن بوده؟ آیا زن بوده یا بچه بوده؟ درباره ی این، دیگر این مفسران سكوت كرده اند. اتفاقاً اگر بنا باشد كه تفسیر همین ظواهر را بگیریم، بدون شك شاهد حافظ بچه بوده و اساساً یك جا هم ما دلیل نداریم كه شاهد حافظ زن بوده. همان شاخ نباتی هم كه برایش ساخته اند از تیپ بچه ها بوده. در بعضی اشعارش تعبیر «مغبچه» دارد. این دیگر هیچ گونه توجیهی ندارد:

گر چنین جلوه كند مغبچه ی باده فروش
خاكروب در میخانه كنم مژگان را
جای دیگر می گوید:

ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته ای
كِت خون ما حلالتر از شیر مادر است
در یك شعر معروفش كه شیراز را مدح می كند- كه معلوم می شود آن بچه هم شیرازی بوده! - می گوید:

خوشا شیراز و وضع بی مثالش
خداوندا نگه دار از زوالش
تا آنجا كه می گوید:

گر آن شیرین پسر خونم بریزد
دلا چون شیر مادر كن حلالش
در بعضی اشعار دیگرش از قرینه ی عذار و خط و قبا و. . . معلوم می شود كه اگر بنا باشد همین ظواهر را بگیریم، آن شاهد پسر بوده است، یك چیزهای پسرانه را ذكر می كند كه هیچ دخترانه نیست، مثلاً می گوید:

بگشا بند قبا [1]تا بگشاید دل من
كه گشادی كه مرا بود ز پهلوی تو بود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 381
یا می گوید:

بگشا بند قباای مه خورشید كلاه
تا چو زلف سر سودا زده در پا فكنم
مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
لیكنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش
دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی
بكُشد زارم و در شرع نباشد گنهش
طفل نابالغ هم هست. اینها را درباره ی زن مسلّم كسی نمی گوید چون زن نابالغ - یعنی از نه سال كمتر- كه موضوع عشق نیست، این مسلّم پسر چهارده ساله است، محبوب چهارده ساله.

ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب
كه گرد عارض خوبان خوش است گردیدن
«عارض» همان مویی است كه تازه در روی تازه جوان می روید.

دل بدان رود گرامی چه كنم گر ندهم
مادر دهر ندارد پسری بهتر از این
خط عذار یار كه بگرفت ماه از او
خوش حلقه ای است لیك بدر نیست راه از او
آمد افسوس كنان مغبچه ی باده فروش
گفت بیدار شوای رهرو خواب آلوده
پدر تجربه ای دل تویی آخر ز چه روی
طمع مهر و وفا زین پسران می داری
گفتیم در هیچ جای شعر حافظ قرینه ای بر اینكه به نام زن تغزل كرده باشد نیست. البته بعضی غزلهای حافظ جوری است كه معشوق به طور كلی قابل تطبیق است، اعم از زن و. . . در یكی از همین كتابهایی كه در این زمینه ها نوشته اند و زن بودن معشوق حافظ را خیلی مسلّم گرفته، نوشته است: حافظ در عشق، مرد موفقی نبوده است (خنده ی استاد) به دلیل اینكه در شعرهایش خیلی زاری سر می دهد، مثلاً
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 382
می گوید:

دعای گوشه نشینان بلا بگرداند
چرا به گوشه ی چشمی به ما نمی نگری
حالا من بعد می گویم كه این شعرهایی كه این خدانشناسها به این زمینه ها حمل كرده اند در داخل چه غزلهایی است، در چه اوجی از عرفان، و اینها خجالت نكشیده اند- از چه بگویم- از علم، از فرهنگ، از ادب و این چرندها را قالب كرده اند. یا مثلاً گفته است:

ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه ی رندان بلاكش باشد
لابد از نظر او این هم دلیل بر این است كه او همیشه خودش نمی توانسته خلاصه راه پیدا كند.

سرّ سودای تو در سینه بماندی پنهان
چشم تر دامن اگر فاش نكردی رازم
من نمی توانستم خودم اظهار كنم بالاخره این گریه مرا رسوا كرد. و عجیب این است كه می گوید حافظ در مقابل زیباییها دست و پای خودش را گم می كرده، در این جهت در عشق بازی بی شخصیت بوده:

به لابه گفتمش ای ماهرخ چه باشد اگر
به یك شكر ز تو دل خسته ای بیاساید
به خنده گفت كه حافظ خدای را مپسند
كه بوسه ی تو رخ ماه را بیالاید [2]
.

می گوید كه گاهی زنان، حافظ را دست می انداختند، برای اینكه می گوید:

به عشوه گفت كه حافظ غلام طبع توأم
ببین كه تا به چه حدّم همی كند تحمیق [3]
.

بعد می گوید یك زن دیگری كه می فهمیده حافظ عاشق اوست سر به سر او می گذاشته و این جور به او می گفته:

گفتم آه از دل دیوانه ی حافظ بی تو
زیر لب خنده زنان گفت كه دیوانه ی كیست؟
حالا می فهمد كه من دیوانه ی او هستم، این جور مرا زیر لب مسخره می كند، كه اگر این طور حمل كنیم باید حافظ را خلاصه شكارچی مرغ خانگی هم بدانیم یعنی زنی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 383
كه اینجا سراغش را گرفته زن شوهردار بوده، برای اینكه در مطلع این غزل می گوید:

یا رب این شمع دل افروز ز كاشانه ی كیست
جان ما سوخت بپرسید كه جانانه ی كیست
پس حتماً زنی هم اگر بوده زن شوهردار بوده! این هم یك موضوع.

بنابراین از آن سه عنصر جهان بینی حافظ، ما رسیدیم به یك عنصر ایدئولوژیك و دستوری، كه مسئله ی شاهدبازی بود آنهم شاهدبازی به این شكل.
[1] «قبا» كه می گوید، چون آن وقت كت و شلوار نبوده، اگر كت و شلوار می بود مسلّم كت و شلواری ها بر قبایی ها مقدم بودند (خنده ی استاد) .
[2] یعنی [بوسه ی] تو بدتركیب كثیف [چهره ی ماه مرا آلوده می كند. ]
[3] این زن چقدر سر به سرم می گذارد، مرا احمق می داند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است