مولوی خودمان با اینكه در
مثنوی تغزل ندارد و با زبان دیگری حرف می زند، ولی به
این مطلب توجه دارد و می گوید مبادا تو حرفی را كه از عارف می شنوی به ظاهرش
حمل كنی. تشبیه خوبی می كند، می گوید آنها مرغ حق اند. مثل اینكه در كلمه ی «مرغ
حق» اشاره دارد به
منطق الطیر عطار و داستان اینكه مرغان همه جمع شدند به
رهبری هدهد (و هدهد رمز پیر مرشد است و مرغهای دیگر سالك) ، رفتند برای
اینكه سیمرغ را به پادشاهی انتخاب كنند (كه داستانش را اگر بخواهم شرح كنم،
یك وقت دیگر در جای خودش باید شرح كنم) . این است كه سالكان را تشبیه به
مرغان می كنند كه حركت می كنند برای رفتن به خانه ی سیمرغ. مولوی می گوید:
چون صفیری بشنوی از مرغ حق
ظاهرش را یادگیری چون سبق
وانگهی از خود قیاساتی كنی
مر خیال محض را ذاتی كنی
[1]
اصطلاحاتی است مر ابدال را
كه نباشد زان خبر غفّال را
با این تصریحات، ما چه می توانیم بگوییم؟
[1] با این خیالات خودت چیزی بسازی كه چنین گفته اند.