در
کتابخانه
بازدید : 196943تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand راههای شناخت حافظراههای شناخت حافظ
Collapse حافظ، گلی از بوستان معارف اسلامی حافظ، گلی از بوستان معارف اسلامی
Expand جهان بینی و ایدئولوژی حافظ مطابق ظاهر اشعار او جهان بینی و ایدئولوژی حافظ مطابق ظاهر اشعار او
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در جهان اسلام اول كسی كه در شعر خودش مفاهیم معنوی و مذهبی و اخلاقی را به مسخره گرفت و بی پرده دم از لذت و عیش و شراب و شاهد و اینها زد و مقصود او هم جز همین امور ظاهری نبود یزید بن معاویه است، و آنچه كه اروپاییها آن را «اپیكوریسم» می نامند مسلمین باید «یزیدی گری» بنامند، چون اول كسی كه این باب را در جهان اسلام فتح كرد یزید بود. البته می دانید كه یزید شاعری فوق العاده زبردست بوده، خیلی شاعر بلیغی بوده، و دیوانش هم شنیده ام چاپ شده، و معروف است كه قاضی ابن خلّكان معروف كه از علمای بزرگ اسلام و مورخ بزرگی است و كتابش جزو اسناد تاریخی دنیای اسلام است و خودش مرد ادیبی هم هست، شیفته ی فوق العاده ی شعر یزید بوده، به خود یزید ارادتی نداشته ولی به شعر یزید فوق العاده ارادتمند بوده، و در اشعار یزید همین مضامین تحقیرِ هرچه معنا و اخلاق و معانی دین و مذهب است در قبال لذات و بهره گیری از طبیعت، در كمال صراحت آمده است، مثل این اشعارش كه می گوید:

مَعْشَرَ النِّدمان قوموا
وَ اسْمَعوا صَوْتَ الْاَغانی
وَ اشْرَبوا كَأْسَ مُدامٍ
وَ اتْرُكوا ذِكْرَ الْمَعانی
مخصوصاً وقتی كه به این امور دعوت می كند، توأم می كند با نفی معانی.

شَغَلَتْنی نَغْمَةُ الْعیدانِ
عَنْ صَوْتِ الْاَذانِ
وَ تَعَوَّضْتُ عَنِ الْحور
عَجوزاً فِی الدِّنانِ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 349
اشخاصی كه به مفاد عربی آگاه هستند می دانند چه دارد می گوید. حالا اندكی از آن را ترجمه می كنم. می گوید: «دوستان، ندیمان، بپاخیزید، صدای موسیقی را، اغنیه ها را گوش كنید، جام می دمادم بنوشید و ذكر معانی و آن حرفهای اخلاقی را رها كنید. من شخصاً كسی هستم كه آواز عودها مرا از شنیدن آواز اذان بازداشته است و بجای حورالعین كه در بهشت وعده می دهند، این پیرزنی را كه در داخل خُم است انتخاب كرده ام. » كلمه ی «عجوز» در زبان عربی كنایه از خمر كهنه آورده می شود. یا مثلاً می گوید:

شُمَیْسَةُ كُرْمٍ بُرْجُها قَعْرُ دِنِّها
وَ مَشْرِقُهَا السّاقی وَ مَغْرِبُها فَمی [1]
اِذا نَزَلَتْ مِنْ دِنِّها فی زُجاجَة [2]
حَكَتْ نَفَراً بَیْنَ الْحَطیمِ وَ زَمْزَم [3]
فَاِنْ حَرُمَتْ یَوْماً عَلی دینِ اَحْمَد
فَخُذْها عَلی دینِ الْمَسیحِ بْنِ مَرْیَم [4]
.

یا راجع به مساجد می گوید:

دَعِ الْمَساجِدَ لِلعُبّادِ تَسْكُنُها
وَ اجْلِسْ عَلی دَكَّةِ الْخَمّارِ وَ اسْقینا
اِنَّ الَّذی شَرِبا فی سُكْرِهِ طَرِبا
وَ لِلْمُصَلّینَ لا دنیا و لا دینا
ما قالَ رَبُّكَ وَیْلٌ لِلَّذی شَرِبا
لكِنَّهُ قالَ وَیْلٌ لِلْمُصَلّینا
همین مضامینی كه ما می بینیم در كلمات عرفای خودمان طعنه زدن به عبادت و مسجد و این جور حرفها زیاد پیدا می شود در مقابل عیش و نوشی كه خود آنها می گویند و در كلماتشان هست.

یا مثلاً بی دردی نسبت به اجتماع، كه گور پدر اجتماع، هرچه بود بود: «وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید» پولی برسد و ما برویم آنجا، گلی و نبیدی و از این حرفها، دیگر گور پدر دنیا، هرچه می خواهد بر دنیا بگذرد.

در اثر این كارهایی كه یزید می كرد، چون نامزد خلافت بود، معاویه كه در سیاست مرد پخته ای بود خیلی ناراحت بود، می دید اینها زمینه ی خلافت او را بكلی خراب می كند، خصوصاً این بی دردی و بی علاقگی اش. برای اینكه او را علاقه مند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 350
به سیاست و امور نظامی بكند، در یكی از جنگهایی كه با رومیها داشتند، مخصوصاً فرماندهی سپاه را به او داد. سپاه رفتند و یزید دلش نمی خواست برود، بالاخره خودش چند منزل بعد از سپاه حركت می كرد، تا رسید به یكی از دیرها [5] بعد از مدتی كه لشكر در جایی اطراق كرده بود، به او خبر دادند كه یك بیماری خیلی سختی افتاده میان سپاهیان و اینها را مثل برگ خزان به زمین می ریزد. او در دیر، زنی به نام امّ كلثوم پیدا كرده بود و با او مشغول عیش و نوش بود، اصلاً خیالش از این حرفها نبود؛ یك وقتی كه سرش گرم شد این شعرها را در بی دردی نسبت به مردم گفت:

ما اَنْ اُبالی بِما لاقَتْ جُموعُهم
بالْقَذْقَذونَةِ [6]مِنْ حُمّی وَ مِنْ موم
اِذَا اتَّكَأَتْ عَلَی الْاَنماطِ مُرْتَفِقا
بِدِیْرِ مُرّانَ عِنْدی اُمُّ كُلْثوم
البته بعد هم شاعرهای دیگری به همین حال درآمدند. ابونُواس كه یك شاعر اهوازیّ الاصل است و شاعر بسیار توانایی است در عربی، یك چنین شاعری است.

اینها بعدها به اصطلاح جزو عمال شهوت و خلوت خلفا شدند، یعنی جزو وسایل و ابزارهای عیش و نوش خلفا و اشراف و اعیان و رجال گردیدند، كه وقتی می خواستند دستگاه عیش و نوش داشته باشند، از جمله كسانی كه به آنها احتیاج داشتند، ندیمها، بذله گوها، شاعرها و كسانی بودند كه مضمونهای عالی و لطیف می گویند برای اینكه عیش آنها را مكمَّل كنند.

آن مكتبی كه حافظ را به نحو مادی تفسیر می كند، مطابق آن از حافظ چنین شخصیتی بیرون می آید و استفاده می شود. اتفاقاً در حافظ یك برگه ای هست كه این برگه هم این بیچاره حافظ را بیشتر متهم می كند و آن این است كه در یكی از غزلهایش كه در ترتیب این دیوان (دیوان قزوینی) اولین غزل او قرار گرفته است، بلكه همان اولین بیتی كه حافظ با آن شروع می شود، یك مصراعش از یزید است:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 351
الا یا ایها الساقی ادر كأساً و ناولها
كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلها
مصراع اول می گویند از یزید است، منتها مصراع او این جور بوده: «ادر كأساً و ناولها الا یا ایها الساقی» و شعرش چنین است:

انا المسموم ما عندی بتریاق و لاراق
ادر كأساً و ناولها الا یا ایها الساقی
اینجا یك برگه ی یزیدی گری علیه حافظ بیچاره درست می شود و لهذا بعدها شعرا آمده اند بعضی عذر خواسته اند، بعضی دیگر به حافظ ایراد گرفته اند كه تو چرا این شعر را از یزید گرفته ای؟ در این شرحی كه «سودی» بر حافظ نوشته [7]می گوید كه اهلی شیرازی خواسته برای این امر عذری از حافظ بیاورد؛ می گوید:

خواجه حافظ را شبی دیدم به خواب
گفتم ای در فضل و دانش بی هَمال [8]
از چه بستی بر خود این شعر یزید
با وجود این همه فضل و كمال
گفت واقف نیستی زین مسئله
مال كافر هست بر مؤمن حلال
ولی كاتبی نیشابوری این حرف را قبول نكرده و به گونه ی دیگری در واقع بر حافظ نقد كرده است؛ می گوید:

عجب در حیرتم از خواجه حافظ
به نوعی كش خرد زان عاجز آید
چه حكمت دید در شعر یزید او
كه در دیوان نخست از وی سراید
اگرچه مال كافر بر مسلمان
حلال است و در او قیلی نشاید
ولی از شیر عیبی بس عظیم است
كه لقمه از دهان سگ رباید
بالاخره این یك شعر هم برگه ای شده برای یزیدی گری در حافظ.

حالا ما برویم ببینیم كه مطلب چیست؟ آیا واقعاً همین جور است؟ دیوان حافظ همین طور باید تفسیر شود؟ اگر دیوان حافظ یكنواخت می بود و همه ی اشعار حافظ همان جورهایی بود كه ما نمونه هایش را در قسمتهای مختلف داده ایم، می گفتیم بله، چه مانعی دارد كه بگوییم حافظ این جور بوده؟ حالا از حافظ برای ما
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 352
یك «لسان الغیب» و یك مرد خیلی عالی و قدّیس ساخته اند، خوب اشتباه كرده اند، چون تاریخ كه چیزی را نشان نمی دهد، عوام این حرف را می زنند، دیوانش هم كه سراسر این است، پس حافظ اساساً همین هم هست، بیش از این هم چیزی نبوده.

ولی این طور نیست و همه ی اشعار حافظ آن جورها نیست. اگر ما این طور درباره ی حافظ قضاوت كنیم و حافظی پیدا شود بخواهد ما را به محاكمه بكشد، جوابی در برابرش نداریم. اگر كسی بخواهد درباره ی حافظ از روی دیوانش قضاوت كند (كه بحث ما فعلاً در این است، ما تاریخ حافظ را قبلاً بحث كردیم) مثل هر شاعر دیگری، باید تمام این دیوان را از اول تا به آخر در نظر بگیرد، چون بلاتشبیه درباره ی قرآن كریم ما داریم كه «اَلْقُرْ انُ یُفَسِّرُ بَعْضُهُ بَعْضاً» (بعضی از قرآن مفسر بعضی هست) و خود قرآن برای خودش «متدولوژی» بیان كرده(هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْكَ اَلْكِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ اَلْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ اِبْتِغاءَ اَلْفِتْنَةِ وَ اِبْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ) [9]و خود قرآن این باب را برای اولین بار باز كرده، باب متشابه گویی و محكم گویی و اینكه آن محكمات امّ الكتاب باشد یعنی مرجع همه ی كتاب باشد و مقیاسی باشد برای متشابهات. ما درباره ی قرآن هم اگر بخواهیم بعضی از آیات آن را استخراج كنیم و بعد همانها را مقیاس قرار بدهیم، چیزی در می آید غیر از آنچه كه خود قرآن می خواهد، و اغلب كتابهای مهم همین طور است كه نمی شود انسان قسمتی از آن را، بعضی از آن را بگیرد و تفسیر كند.

حافظ در كتاب خودش یك كلید به دست ما داده است و آن كلید این است كه كلماتی به كار می برد كه آن كلمات همه نشان می دهد كه می خواهد بگوید من مردی از این تیپم؛ مثل كلمه ی عارف، كلمه ی صوفی [10]؛ كلمات مقدس در حافظ از قبیل سالك، عارف، طریق، طریقت، رونده، مرشد، پیر. اینها نشان می دهد كه این دیوان از تیپ دیوانهایی است كه عرفا تنظیم كرده اند، در زبان عربی و در زبان فارسی.

ما اول باید برویم سراغ عرفا به طور كلی. حافظ را ما نمی توانیم از عرفا جدا كنیم و تفسیر كنیم، چنین چیزی محال است. مولوی را ما نمی توانیم از عرفا جدا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 353
كنیم و تفسیر كنیم. تفسیر حافظ باید تفسیری باشد در ضمن تفسیر عرفا، خوبیها یا بدیهایش در همه باید سنجیده شود. پس ما باید یك نظر كلی به همه ی عرفا بكنیم، ببینیم اصلاً در میان عرفا این گونه حرف زدن بوده یا نبوده؟ ما می بینیم به اصطلاح امروز سمبلیك حرف زدن- یعنی با الفاظ و كلماتی كه هركدام رمز یك معناست سخن گفتن- امری بوده كه قرنها قبل از حافظ در میان عرفای اسلامی، اعم از عربی گوی و فارسی گوی، رایج بوده، اختصاص به حافظ ندارد، قرنها قبل از حافظ بوده و خودشان هم در جاهای دیگر تصریح می كرده اند كه این كلمات، رمز و اصطلاح است و ما از اینها یك معانی خاصی در نظر داریم. این نه به حافظ اختصاص دارد، نه به قرن حافظ و نه به زبان فارسی، كه اگر ما بخواهیم دنبال این مطلب را بگیریم خیلی دنباله پیدا می كند؛ من همان قدر كه شما بدانید این مطلب به حافظ و قرن حافظ و زبان فارسی اختصاص ندارد برای شما عرض می كنم تا مطلب برایتان قطعی و یقینی بشود.
[1] شراب را می گوید. (این مسخره كردنش امور دینی و مذهبی را و به باد سخریه گرفتن اینها همیشه در اشعارش هست. )
[2] آنجا كه از ظرف خودش قلقل كنان، زمزمه كنان می ریزد در شیشه.
[3] گویی حجاج هستند كه میان حطیم و زمزم دارند حركت می كنند.
[4] ادیان یكی است، فرق نمی كند، اگر به دین احمد حرام است، به دین مسیح بنوش.
[5] شیوع شرابخواری و فحشا در میان مسلمین از دیرهای مسیحیت آغاز شد، چون مسئله ی عفاف اسلامی و حجاب اسلامی و ممنوعیت شرب خمر عیاشی را اجازه نمی داد. مسیحیها در صومعه ها و دیرهای خودشان راهبه ها به عنوان زنهای تارك دنیا داشتند، شراب هم داشتند، همان جاها را مركز عیش و نوش كرده بودند، و شام هم مجاور قسطنطنیه و در مرز بود (آن وقت تركیه جزو مسیحیت بود) و در خود شام هم- مخصوصاً در دهات اطراف شام- مسیحی زیاد بود.
[6] یا «بالفَرقدونة» . ظاهراً اسم محل «قذقذونه» یا «فرقدونه» بوده؛ من در بعضی كتابها قذقذونه خوانده ام، در بعضی فرقدونه.
[7] سودی یك مرد ترك زبانی بوده كه با ادبیات فارسی آشنا بوده، دیوان حافظ را به فارسی شرح كرده، ولی شرحش شرح لغوی و ادبی است، شرح عرفانی نیست، به مقاصد حافظ هیچ كاری ندارد، فقط برای تركهایی كه با فارسی آشنا باشند در واقع تركیب می كند: این مبتداست، این خبر است؛ چنین چیزی.
[8] او «بی حساب» نوشته ولی مسلّم «بی همال» است، غلط از سودی است.
[9] آل عمران/7
[10] البته «صوفی» را خیلی اوقات نقد هم می كند. بعضی از اینها را نقد كرده ولی بعضی را نقد نكرده است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است