در
کتابخانه
بازدید : 196953تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse راههای شناخت حافظراههای شناخت حافظ
Expand حافظ، گلی از بوستان معارف اسلامی حافظ، گلی از بوستان معارف اسلامی
Expand جهان بینی و ایدئولوژی حافظ مطابق ظاهر اشعار او جهان بینی و ایدئولوژی حافظ مطابق ظاهر اشعار او
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حافظ را در زمان خودش چگونه شخصی می شناخته اند؟ اتفاقاً حافظ در زمان خودش به گونه ای شناخته می شده است كه جنبه های دیگرش، هم بر جنبه ی شاعری اش غلبه داشته است، هم بر جنبه ی عارف بودن و درویش بودن؛ یعنی او را به صورت یك شاعر حرفه ای نمی شناخته اند و حافظ هم زیاد شعر نگفته است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 334
شعرهایی كه واقعاً از حافظ است و می شود ثابت كرد كه از اوست، بر ایام عمر حافظ كه تقسیم كرده اند- یك وقتی آقای محیط طباطبائی این را بیان می كرد- شاید در ماه یك غزل گفته باشد. او غیر از شاعرهای دیگری مثل نظامی یا فردوسی و حتی مولوی است، اینها به شاعر بودن در زمان خودشان بیشتر شناخته می شده اند. البته شعر حافظ با همه ی كمی، در همان زمان خودش شهرت پیدا كرده و نه تنها از دروازه های شیراز بیرون رفته بلكه از دروازه های ایران بیرون رفته است، ولی به هر حال شعر زیاد نگفته و در زمان خودش هم به نام یك شاعر معروف نبوده، همچنان كه در زمان خودش به عنوان یك درویش و یك صوفی حرفه ای هم معروف نبوده است. متصوّفه مردم پنهانی نبوده اند، سلسله ها و رشته ها داشته اند، استادهایشان همه مشخص بوده، این شیخش آن بوده، آن شیخش آن دیگری بوده، كه سلسله های صوفیه را نوشته اند. و بعلاوه شما می بینید كه اینها اغلب در لباس و در «زیّ» با دیگران تفاوت داشته اند، كلاهشان كلاه مخصوصی بوده، و در عصرهای اخیر كشكول و تبرزین و این جور چیزها بوده، سر نمی تراشیده اند، به قول خود حافظ «نه هر كه سر بتراشد قلندری داند» . ظاهراً حافظ حتی زیّ تصوف هم نداشته؛ اگرچه گاهی در تعبیرات خودش مثلاً می گوید: «حافظ این خرقه ی پشمینه بینداز و برو» ولی اینها دلیل نمی شود كه واقعاً حافظ عملاً هم خرقه ی پشمینه می پوشیده است. این «خرقه ی پشمینه» هم كه لفظش آمده، مثل خیلی الفاظ دیگر حافظ است، كه بعد روی آن بحث می كنیم. این را من صد درصد نفی نمی كنم كه حافظ در زیّ اهل تصوف بوده، ولی تا آنجا كه من مطالعه كرده ام قرینه ای به دست نیامده است كه در زیّ اهل تصوف بوده و بلكه قرائن برخلاف است، و حتی با اینكه این مرد در دیوان خودش تكیه ی زیاد دارد كه بی «دلیل راه» - یعنی بی مربی، آن كه متصوفه او را «مرشد» و احیاناً «شیخ» و «استاد» می گویند- [نباید طی طریق كرد و] تكیه ی عجیب دارد كه كسی بدون استاد و مربی محال است كه این راه را بتواند طی كند:

قطع این مرحله بی همرهی خضر مكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی [1]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 335
با این همه تكیه ای كه این مرد روی این امر دارد، یك نفر هنوز نتوانسته نشان دهد كه مرشد او چه كسی بوده، مسلّم مرشد داشته ولی [مشخص ] نیست. معلوم است كه مربی او از این تیپ مشایخ معروف صوفیه و از این سلسله های معروف متصوفه نبوده و به طور كلی تصوف شیعی از تصوف سنی این امتیاز را دارد كه این سلسله ها و این تشریفات بیشتر مال متصوفه ی اهل تسنن است و متصوفه ی شیعه، هم عمیقتر از متصوفه ی اهل تسنن اند و هم كمتر اهل این حرفها هستند كه شیخ و استاد مطرح باشد و استادشان را نشان بدهند. بسا هست كه اینها را در زمان خودشان هیچ كس نمی شناخته است كه دارای عالیترین مقامات عرفان هستند؛ حتی همسایه ی خانه اش، زنش، بچه اش، شاگردانش نمی دانسته اند كه این بالاترین مقامات عرفان را دارد، ولی واقعاً داشته، فقط همان معلم خاصش او را می شناخته، از غیر او همیشه پنهان بوده؛ و من یك قرینه ای هم پیدا كرده ام كه بعد ان شاء اللّه خواهم گفت:

حافظ یك مدتی كوشش كرده كه به اهتمام خودش، یعنی بدون استاد و معلم و مربی، این راه را طی كند. بعد كه سالها زحمت می كشد، خون جگر می خورد و حتی به یك سلسله مكاشفات نائل می شود، می رسد به آنجا كه نه، بدون «دلیل راه» امكان ندارد. می گوید كه چنین كردیم و نشد، چنان كردیم نشد؛ آخرش می گوید كه بدون دلیل راه اهتمام كردیم و نشد. معلوم می شود مدتی این جور بوده، ولی بعد مسلّم دلیل راه پیدا كرده است.

خوب، این هم خودش یك قرینه ای است كه حافظ اگر یك كسی می بود كه در زمان خودش خرقه ای داشت و كلاه چند تركی و از این حرفها، مسلّم شیخش هم معروف و شناخته بود و می گفتند [او شاگرد فلان شیخ بوده است. ] .

كسانی كه حافظ را در زمان خودش یا نزدیك به زمان خودش توصیف كرده و القابی برایش ذكر كرده اند، نه لقب شاعری به او داده اند و نه لقب عرفانی، بلكه گویی اصلاً یك فقیهی را، یك حكیمی را، یك ادیبی را دارند تعریف می كنند، تمام
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 336
عناوین هست جز این گونه عناوین. البته این نكته را دیگران توجه كرده اند، مرحوم شیخ محمدخان قزوینی در مقدمه ای كه بر دیوان حافظ نوشته این نكته را ذكر كرده است. می دانید كه دیوان حافظ را اول بار شخصی از معاصران و ظاهراً از همشاگردیهای حافظ- كه نزد استادهایی همین دروس ظاهری یعنی حكمت، كلام، منطق و تفسیر را می خوانده اند- بعد از وفات حافظ جمع كرده. اسمش را در بعضی از چاپها به نام «محمد گلندام» نوشته اند، ولی قزوینی و دیگران می گویند این اسم در نسخه های متأخرتر اضافه شده و در آن نسخه های خیلی قدیمی اسم «محمد گل اندام» نیست، ولی معلوم است كه یكی از معاصران حافظ است، و آن معاصر می گوید غالباً استاد ما قوام الدین عبداللّه (یكی از استادهایشان) به حافظ اصرار می كرد كه این شعرها را جمع كن، حیف است این شعرها از بین برود، و حافظ تعلل می كرد (مثل اینكه یك حالت عرفانی به او اجازه نمی داده اینها را جمع كند) . تا در سال 792 وفات یافت. بعد از وفاتش ما آمدیم شعرها را جمع كردیم. این مرد كه همشاگردی حافظ بوده است، وقتی كه از حافظ نام می برد، به این عناوین نام می برد:

ذات ملك صفات، مولانا الاعظم السعید، المرحوم الشهید (مقصود شهید عرفان و عشق است) مفخر العلماء، استاد نحاریر الادباء، معدن اللطائف الروحانیة، مخزن المعارف السبحانیة، شمس الملة و الدین محمدالحافظ الشیرازی.

نه یك عنوان عرفانی دارد نه یك عنوان شعری. بعد هم می گوید: «طیّب اللّه تربته و رفع فی عالم القدس رتبته. » گویی یك فقیهی را دارد توصیف می كند.

باز مرحوم قزوینی می گوید كه یك نسخه از دیوان حافظ كه یك كاتبی كه یا خیلی نزدیك به زمان حافظ بوده و یا معاصرش بوده استنساخ كرده است، در آخر كه از این مرد یاد كرده به این عناوین یاد كرده است: .

تمّ دیوان المولی العالم الفاضل، ملك القرّاء و افضل المتأخرین، شمس الملة و الدین، مولانا محمد الحافظ روّح اللّه روحه و اوصل فتوحه و نوّر مرقده.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 337
مرحوم قزوینی می گوید:

از القاب و نعوتی كه این كاتب بسیار نزدیك به عصر خواجه و شاید معاصر خواجه در حق او نگاشته بدون اینكه هیچ عبارتی دیگر دالّ بر اینكه وی از مشاهیر عرفا و صوفیه ی عصر خود بوده از قبیل قطب السالكین، فخرالمتألهین، ذخرالاولیاء، شمس العرفاء، عارف معارف لاریبی، واقف مواقف اسرار غیبی، و امثال ذلك- كه در نسخ جدیده معمولاً بر اسم او می افزایند- در حق او استعمال كرده باشد، شاید بتوان استنباط كرد [2]كه خواجه در عصر خود بیشتر از زمره ی علما و فضلا و دانشمندان به قلم می رفته تا از فرقه ی عرفا و صوفیه، یعنی جنبه ی علم و فضل و ادب او بر جنبه ی عرفان و تصوف او غلبه داشته [3]و علاوه بر این از نعت «ملك القرّاء» كه كاتب در حق او استعمال كرده، به نحو وضوح معلوم می شود كه خواجه از معاریف قرّاء عصر خود محسوب می شده و به همین سمت مخصوصاً در زمان خود مشهور بوده و این بیت او كه گوید:

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی با چارده روایت
در حق او صادق و به هیچ وجه این گونه تصریحات او از قبیل اغراق و مبالغه ی شاعرانه نبوده است و تخلص «حافظ» (یعنی حافظ قرآن) بكلی اسمِ با مسمّی و صفت بارز او بوده است.

من از دیوان حافظ دو نسخه بیشتر ندارم، یكی نسخه ی مرحوم قزوینی، و دیگر نسخه ای كه آقای سید ابوالقاسم انجوی شیرازی اخیراً چاپ كرده و جزو نسخ خوب حافظ است. البته ایندو می توانند جامع باشند، از نظر اینكه مرحوم قزوینی تكیه اش بیشتر بر نسخ قدیم است و به ذوق و این حرفها هیچ اعتماد ندارد و آقای انجوی شیرازی و تیپش افرادی هستند كه خیلی به نسخ قدیمه اعتنایی ندارند،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 338
می گویند ما هر شعری هم كه در دیوانهای منسوب باشد، اگر ببینیم به تیپ شعر حافظ می خورد قبول می كنیم.

حافظ معلم رسمی هم زیاد داشته، یكی از استادهایش میر سید شریف جرجانی معروف است.

در مقدمه ی حافظ انجوی از حافظ شیرین سخن مرحوم دكتر معین نقل می كند [4]: .

هرگاه در مجلس درس میر سید شریف علامه ی گرگانی شعر خوانده می شد، می گفت به عوض این ترّهات به فلسفه و حكمت بپردازید، اما چون شمس الدین محمد می رسید علامه ی گرگانی می پرسید بر شما چه الهام شده است؟ غزل خود را بخوانید. شاگردان علامه به وی اعتراض می كردند این چه رازی است كه ما را از سرودن شعر منع می كنی ولی به شنیدن شعر حافظ رغبت نشان می دهی؟ استاد در پاسخ می گفت: شعر حافظ همه الهامات و حدیث قدسی و لطائف حكمی و نكات قرآنی است.

«لطائف حكمی با نكات قرآنی» تعبیر خود حافظ است كه می گوید آنچه من می گویم لطائف حكمی است با نكات قرآنی. این جمله ی میر سید شریف در واقع از خود حافظ گرفته شده.

معلوم می شود كه حتی در زمانی كه حافظ هنوز جوان و شاگرد میر سید شریف بوده، تلقی افرادی نظیر میر سیّد شریف از حافظ در این حد بوده است.

یادم نیست من در كجا خواندم كه این لقب «لسان الغیب» را كه به حافظ داده اند مال عصرهای متأخر نیست، از همان زمانهای قدیم به او «لسان الغیب» می گویند.

اگر این حرف درست باشد، قرینه ی دیگری است كه این مرد از همان زمان خودش به عنوان یك مرد عارف اهل معنا [شناخته می شده ] به طوری كه اساساً او را زبان غیب می دانسته اند یعنی این جور فكر می كردند كه این شعرها را كه او سروده، او نبوده به عنوان یك بشر كه بسراید، بلكه از غیب به زبان او جاری می شده
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 339
است؛ چنین اعتقادی داشتند.

از تاریخ حافظ، هرچه كه ما مطالعه كنیم، این مطلب روشن می شود كه حافظ یك مردی بوده در زیّ علما و البته در عین اینكه یك عارف بوده (نزدیكانش او را به صورت یك عارف می شناخته اند اما نه به صورت یك درویش و صوفی حرفه ای) بیشتر به عنوان یك عالم معروف بوده است. آن محمد گلندام هم وقتی می خواهد عذر بیاورد برای اینكه حافظ خودش فرصت نكرد و نخواست [دیوانش را جمع كند، ] می گوید «اینقدر مشغول مطالعه ی كتب دواوین عرب و كشّاف و مفتاح و مصباح و. . . بود كه فرصت نداشت. » گویی كسی مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی را وصف می كند. مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی اعلی اللّه مقامه، مجتهد و مرجع تقلید، از شعرای بسیار زبردست است، خواهرزاده ی قاآنی هم هست، خیلی هم خوب شعر می گوید، ولی خیلی كم شعر گفته؛ حالا كسی بگوید آقای آمیرزا محمد تقی دیوانشان را جمع كرده اند یا نه؟ آدم می گوید ایشان آنقدر مشغله داشت كه دیگر نمی رسید بیاید دیوانش را جمع كند. درباره ی حافظ این جور فكر می كردند كه اینقدر مشغله ی علمی داشت كه خودش دیگر نمی رسید بیاید شعرهایش را جمع كند.

پس چهره ی حافظ در تاریخ به این شكل منعكس است.
[1] بعد در جای خودش خواهیم گفت كه حافظ اشعار زیادی در این زمینه دارد و این یكی از مسائل فوق العاده عظیمی است كه این طبقه روی آن تكیه دارند كه هركسی در این طب روحی، یك پزشك مراقب مثل پزشك خانوادگی نه پزشكهای معمولی احتیاج دارد، یك كسی كه همیشه بر روح او اشراف داشته باشد، نه كسی كه یك وقتی اگر مشكلی بود برود سراغش حالش را به او عرضه بدارد، مثل طبیبی كه ما احیاناً به او مراجعه می كنیم. نه فقط خواندن كتاب كافی نیست، مراجعه به پزشك كافی نیست، بلكه اینها معتقدند هركسی باید یك پزشك معالج مراقب دائم داشته باشد و بدون آن محال است [بتواند این راه را طی كند. ]
[2] مرحوم قزوینی همیشه جزمهایش را هم به صورت «شاید» می گوید.
[3] البته این نظر را ما به این معنا قبول نداریم كه واقعاً غلبه داشته ولی در اشتهار میان مردم مسلّم غلبه داشته. شاید مقصود ایشان هم همین بوده.
[4] مرحوم دكتر معین هم یك آدمی بود كه همیشه مستند حرف می زد، هیچ وقت بی استناد حرف نمی زد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است