در
کتابخانه
بازدید : 152805تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ثم انه لیحتاج الی الریاضة، و الریاضة متوجهة الی ثلثة اغراض: الاول تنحیة مادون الحق عن مستنّ الایثار، و الثانی تطویع النفس الامّارة للنفس المطمئنّة. . . و الثالث تلطیف السرّ للتنبّه.

پس از این، نوبت عمل و تمرین و ریاضت می رسد. ریاضت متوجه سه هدف است: اول دور كردن ماسوی از سر راه، دوم رام ساختن نفس امّاره برای نفس مطمئنّه، سوم نرم و لطیف ساختن باطن برای آگاهی.

پس از مرحله ی اراده كه آغاز پرواز است، مرحله ی تمرین و آمادگی می رسد. از این آمادگی با لغت «ریاضت» تعبیر شده است. در عرف امروز ما كلمه ی «ریاضت» مفهوم زجر دادن نفس را دارد. در بعضی مكتبها اساساً زجر دادن نفس و تعذیب آن اصالت دارد و لهذا قائل به زجر و تعذیب نفس هستند. نمونه اش را در جوكیهای هند می بینیم. ولی در اصطلاح بوعلی كلمه ی «ریاضت» مفهوم اصلی خود را دارد.

ریاضت در اصل لغت عرب به معنی تمرین و تعلیم كرّه اسب جوان نوسواری است كه راه و رسم خوشراهی به آن یاد داده می شود. سپس در مورد ورزشهای بدنی انسانها به كار رفته است. در حال حاضر نیز در زبان عربی به ورزش «ریاضة» می گویند و در اصطلاح عرفا به تمرین و آماده ساختن روح برای اشراق نور معرفت اطلاق می شود.

به هر حال ریاضت در اینجا تمرین و آماده ساختن روح است و متوجه سه هدف است. یكی از آن سه هدف مربوط به امور خارجی است، یعنی از بین بردن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 76
شواغل و موجبات غفلت. دوم مربوط است به انتظام قوای درونی و از بین بردن آشفتگیهای روحی كه از آن به «رام ساختن نفس امّاره برای نفس مطمئنّه» تعبیر شده است. و سوم مربوط است به نوعی تغییرات كیفی در باطن روح كه از آن به «تلطیف سرّ» تعبیر شده است.

و الاول یُعین علیه الزهد الحقیقی، و الثانی یُعین علیه عدة اشیاء: العبادة المشفوعة بالفكرة، ثم الالحان المستخدمة لقوی النفس الموقعه لما لحن به من الكلام موقع القبول من الاوهام، ثم نفس الكلام الواعظ من قائل زكیّ بعبارة بلیغة و نغمة رخیمة و سمت رشید، و اما الغرض الثالث فیُعین علیه الفكر اللطیف و العشق العفیف الذی یأمر فیه شمائل المعشوق لیس سلطان الشهوة.

زهد به هدف اول از سه هدف ریاضت كمك می كند (یعنی زهد سبب می شود كه موانع و شواغل و موجبات غفلت از سر راه برداشته شود) و اما هدف دوم (یعنی رام شدن نفس امّاره برای نفس مطمئنّه و پیدایش انتظام در درون و برطرف شدن آشفتگیهای روانی) چند چیز است كه به آن كمك می كند: یكی عبادت، به شرط آنكه با حضور قلب و تفكر توأم باشد. دیگر آواز خوش آهنگ مناسب با معانی روحانی كه تمركز ذهن ایجاد كند و سخنی را كه با آن ادا می شود (مثلاً آیه ی قرآن كه تلاوت می شود و یا دعا و مناجاتی كه قرائت می شود و یا شعر عرفانی كه خوانده می شود) در قلب نفوذ دهد. سوم سخنی پندآموز كه از گوینده ای پاكدل با بیانی فصیح و بلیغ و لحنی نرم و نافذ و هیئتی راهنمایانه شنیده شود. اما هدف سوم (یعنی نرم و لطیف و رقیق ساختن روح و بیرون كردن غلظتها و خشونتها از درون) آنچه به آن كمك می كند یكی اندیشه های لطیف و ظریف است (تصور معانی دقیق و اندیشه های نازك و رقیق موجب ظرافت و رقّت و لطافت روح می گردد) ، دیگر عشق توأم با عفاف به شرط آنكه از نوع عشق نفسانی و روحی باشد نه عشق جسمی و شهوانی، و حسن و اعتدال شمائل معشوق حاكم باشد نه شهوت.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 77
ثم انه اذا بلغت به الارادة و الریاضة حدّاً ما، عنت له خلسات من اطلاع نور الحق علیه لذیذة كأنها بروق تومض الیه ثم تخمد عنه و هو المسمی عندهم اوقاتاً ثم انه لیكثر علیه هذه الغواشی اذا امعن فی الارتیاض.

سپس هرگاه اراده و ریاضت به میزان معینی برسد پاره ای «خلسه» ها (رُبایشها) برایش پدید می آید، به این نحو كه نوری بر قلبش طلوع می كند در حالی كه سخت لذیذ است و به سرعت می گذرد، گویی برقی می جهد و خاموش می گردد. این حالات در اصطلاح عرفا «اوقات» نامیده می شوند و اگر در ریاضت پیش رود، این حالات فزونی می گیرد.

انه لیتوغّل فی ذلك حتی یغشاه فی غیر الارتیاض. فكلما لمح شیئاً عاج منه الی جناب القدس یتذكر من امره امراً فغشیه غاش فیكاد یری الحق فی كل شی ء.

عارف آنقدر در این كار پیش می رود تا آنجا كه این حالات در غیر حالت ریاضت نیز گاه به گاه دست می دهد. بسا كه یك نگاه مختصر به چیزی روحش را متذكر عالم قدس می كند و حالت به او دست می دهد. كار به جایی می رسد كه نزدیك است خدا را در همه چیز ببیند.

و لعله الی هذا الحد یستعلی علیه غواشیه و یزول هو عن سكینته فیتنبّه جلیسه.

عارف تا وقتی كه در این مرحله و این منزل است، این حالات كه عارض می شود بر او غلبه می نماید و آرامش عادی او را بهم می زند. قهراً اگر كسی پهلویش نشسته باشد متوجه تغییر حالت وی می گردد.

ثم انه لتبلغ به الریاضة مبلغاً ینقلب وقته سكینة فیصیر المخطوف مألوفاً و الومیض شهاباً بیّناً و یحصل له معارفة مستقرة كأنها صحبة مستمرة و یستمتع فیها ببهجته، فاذا انقلب عنها انقلب حیران اسفاً.

سپس كار مجاهدت و ریاضت به آنجا می كشد كه «وقت» تبدیل به «سكینه» می شود؛ یعنی آنچه گاه گاه بود و آرامش را بهم می زد، تدریجاً
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 78
در اثر تكرار و انس روح با آن، توأم با آرامش می گردد. آنچه قبلاً حالت بیگانه داشت و مانند یك «رُبایش» ظهور می كرد، تبدیل به امر مأنوس می شود. برق جهنده تبدیل به شعله ای روشن می گردد. نوعی آشنایی ثابت برقرار می گردد. گویی او همیشه همنشین حق است. با بهجت و سرور از آن بهره مند می گردد. هرگاه آن حالت از او دور می شود، سخت ناراحت می گردد.

و لعله الی هذا الحد یظهر علیه ما به فاذا تغلغل فی هذه المعارفة قلّ ظهوره علیه فكان و هو غائب ظاهراً و هو ظاعن مقیماً.

شاید به این مرحله كه عارف برسد، باز آثار حالات درونی (بهجت و یا تأسف) بر او ظاهر شود و اگر كسی نزدیك او باشد از روی علائم، آن حالات را احساس كند. اگر این آشنایی بیشتر و بیشتر شود، تدریجاً آثارش در ظاهر نمایان نمی گردد. وقتی كه عارف به مرحله ی كاملتر برسد جمع مراتب می كند؛ در حالی كه غایب و پنهان است از مردم (روحش در عالم دیگر است) در همان حال ظاهر است، و در حالی كه كوچ كرده و به جای دیگر رفته نزد مردم مقیم است.

این جمله ما را به یاد جمله ی مولای متقیان می اندازد كه در مخاطبه اش با كمیل بن زیاد راجع به اولیای حق كه در همه ی عصرها هستند فرمود:

هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلی حَقیقَةِ الْبَصیرَةِ وَ باشَروا روحَ الْیَقینِ وَ اسْتَلانوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفونَ وَ اَنِسوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجاهِلونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْیا بِاَبْدانٍ اَرْواحُها مُعَلَقَّةٌ بِالْمَحَلِّ الْاَعْلی [1].

علم و معرفت توأم با بصیرتی حقیقی از درون قلب آنها بر آنها هجوم آورده است، روح یقین را لمس كرده اند، آنچه كه بر اهل لذت سخت و دشوار است برای آنها رام و نرم است، و به آنچه جاهلان از آن وحشت دارند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 79
مأنوسند، با بدنهای خود با مردم محشور و مصاحبند در حالی كه روحهای آنها به برترین جایگاهها پیوسته است.

و لعله الی هذا الحد انما یتیسّر له هذه المعارفة احیاناً ثم یتدرّج الی ان یكون له متی شاء.

شاید تا عارف در این منزل است پیدایش این حالت برای او امری غیراختیاری باشد، ولی تدریجاً درجه به درجه بالا می رود تا آنجا كه این حالت تحت ضبط و اختیار او در می آید.

ثم انه لیتقدم هذه الرتبة، فلا یتوقف امره الی مشیئته بل كلما لاحظ شیئاً لاحظ غیره و ان لم تكن ملاحظته للاعتبار فیسنح له تعریج عن عالم الزور الی عالم الحق، مستقر به و یحتف حوله الغافلون.

سپس از این هم پیشتر می رود. كارش به جایی می رسد كه دیدن حق متوقف بر خواست او نیست، زیرا هر وقت هرچه را می بیند پشت سرش خدا را می بیند هرچند او به نظر عبرت و تنبّه به اشیاء نگاه نكند. پس برایش انصراف از ماسوی اللّه و توجه كلی به ذات حق پیدا می شود و خود را نزدیك می بیند، در حالی كه مردمی كه دور او هستند بكلی از حالت او غافلند.

فاذا عبر الریاضة الی النیل صار سرّه مرآة مجلوة محاذیاً بها شطر الحق و درت علیه اللذات العلی و فرح بنفسه لما بها من اثر الحق و كان له نظر الی الحق و نظر الی نفسه و كان بعد متردداً.

تا اینجا همه مربوط به مرحله ی ریاضت و مجاهده و سیر و سلوك بود، و اكنون عارف به مقصد رسیده است. در این حال ضمیر خویش را مانند آینه ای می بیند صاف و صیقلی كه در آن حق نمایان شده است، و در این حال لذات معنوی به طور توصیف نشدنی بر او ریزش می كند. هنگامی كه به خود می نگرد و وجود خویش را حقّانی و ربّانی می بیند، فرح و انبساط به وی دست می دهد. در این هنگام میان دو نظر مردّد است: نظری به حق و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 80
نظری به خود، مانند كسی كه در آینه می نگرد گاهی در صورت منعكس در آینه دقیق می شود و گاهی در خود آینه كه آن صورت را منعكس ساخته است.

ثم انه لیغیب عن نفسه فیلحظ جناب القدس فقط، و ان لحظ نفسه فمن حیث هی لاحظة لا من حیث هی بزینتها. و هناك یحق الوصول.

در مرحله ی بعد، خود عارف نیز از خودش پنهان می گردد، خدا را می بیند و بس. اگر خود را می بیند از آن جهت است كه در هر ملاحظه ای، لحاظكننده نیز به نحوی دیده می شود، درست مانند آینه كه در حالی هم كه توجه به صورت است و به آینه توجهی نیست باز نظر به صورت مستلزم نظر به آینه هست هرچند مستلزم توجه به او و دیدن كمالاتش نیست. در این مرحله است كه عارف به حق واصل شده و سیر عارف از خلق به حق پایان یافته است.

.

این بود خلاصه ای از قسمتی از نمط نهم اشارات. .

نكته ای كه لازم است یادآوری شود این است كه عرفا به چهار سیر معتقدند:

سیر من الخلق الی الحق، سیر بالحق فی الحق، سیر من الحق الی الخلق بالحق، سیر فی الخلق بالحق.

سیر اول از مخلوق است به خالق. سیر دوم در خود خالق است، یعنی در این مرحله با صفات و اسماء الهی آشنا می شود و بدانها متصف می گردد. در سفر سوم بار دیگر به سوی خلق باز می گردد بدون آنكه از حق جدا شود؛ یعنی در حالی كه با خداست، به سوی خلق برای ارشاد و دستگیری و هدایت باز می گردد. سیر چهارم سفر در میان خلق است با حق. در این سیر، عارف با مردم و در میان مردم است و به تمشیت امور آنها می پردازد برای آنكه آنها را به سوی حق سوق دهد.

آنچه از اشارات بوعلی تلخیص كردیم مربوط به سفر اول از این چهار سفر بود.

بوعلی راجع به سفر دوم هم اندكی بحث كرده است و ما لزومی نمی بینیم آنها را دنبال كنیم.

همچنان كه خواجه نصیرالدین طوسی در شرح اشارات گفته است، بوعلی سفر اول عرفانی را در نُه مرحله بیان كرده است: سه مرحله مربوط است به مبدأ سفر، و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 81
سه مرحله مربوط است به عبور از مبدأ به منتهی ، و سه مرحله ی دیگر مربوط است به مرحله ی وصول به مقصد. با تأمل در كلام شیخ این نكته روشن می شود.

مقصود بوعلی از ریاضت كه ترجمه اش «ورزش» است، همان تمرینها و مجاهدتهایی است كه عارف انجام می دهد. این مجاهدتها زیاد است و عارف باید منازلی را در این خلال طی كند. بوعلی اینجا به اجمال گذراند، ولی عرفا به تفصیل در این باره بحث می كنند. از كتب عرفانی، آن تفصیلات را باید جستجو كرد.
[1] نهج البلاغه ، حكمت 147
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است