یك نظریه دیگر هم اینجا هست كه نظریه ماركسیستهاست. اینها هم بالاخره
چاره ای ندارند [جز این ] كه در انسان دو «خود» تشخیص بدهند، چون در انسان
این دو گرایش را نمی شود انكار كرد. اینها مدعی هستند كه خود پلید در انسان كه
باید با او مبارزه كرد یعنی خود اختصاصی، و خود شریف در انسان یعنی خود
اشتراكی. چنین اظهار می دارند: دورانی بر بشر گذشته است كه در آن دوران مالكیت
نبوده است و به همین جهت من و مایی در كار نبوده، دیواری در بین نبوده، همه
خودها یك خود بوده اند و آن خودِ بشری بوده است، مثل افراد یك خانواده كه یك
«خود» همه آنها را تشكیل می دهد و ما به آن «خود خانوادگی» می گوییم. این خود
محدود: «من» كه می گوییم مال من، لباس من، خانه من، سند مالكیت من و. . . یعنی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 589
دیوار كشیدن میان افراد. با همین مالكیتها افراد بشر از یكدیگر جدا می شوند. این
افراد كه قبلاً كأنه حكم آبی را داشتند كه در یك دریا جمع بود و به قول مولوی همه
با همدیگر متحد بودند [در اثر مالكیتها به صورت آبهای كوچك درآمدند. ] البته
مولوی مقصود عالیتر دیگری دارد:
منبسط بودیم و یك گوهر همه
بی سر و بی پا بُدیم آن سر همه
یك گهر بودیم همچون آفتاب
بی گره بودیم و صافی همچو آب
[1]
او در حقیقتِ عرفانی می گوید، اینها در یك امر اجتماعی. می گویند ابتدا بشر
زندگی اشتراكی داشت، همه افراد بشر مثل آبهای یك دریا بودند. این مالكیتِ
بی پیر آمد و این آب را قطعه قطعه كرد، پی در پی دیوار كشید و تكه تكه كرد. از
اینجا خود فردی به وجود آمد. آن خودی كه باید با او مبارزه كرد خود فردی و
اختصاصی است. شما با مالكیت مبارزه كنید، فساد اخلاق را ریشه كن كرده اید.
تمام فساد اخلاق ها ریشه اش مالكیت است. اشتراكیت را برقرار كنید، یك خود
جمعی برقرار می شود و به دنبال آن تمام محاسن اخلاقی كه مربوط به خود جمعی
بوده است برقرار می شود.
[1] - . مثنوی مولوی، ج /1ص 18، سطر 16