در
کتابخانه
بازدید : 617753تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse بخش اول: بحثهای مسجد ارك تهران بخش اول: بحثهای مسجد ارك تهران
Expand 1اخلاق چیست؟ 1اخلاق چیست؟
Expand 2فعل طبیعی و فعل اخلاقی 2فعل طبیعی و فعل اخلاقی
Expand 3نظریه عاطفی و نظریه فلاسفه اسلامی 3نظریه عاطفی و نظریه فلاسفه اسلامی
Expand 4نظریه وجدانی 4نظریه وجدانی
Expand 5نظریه زیبایی 5نظریه زیبایی
Expand 6نظریه پرستش 6نظریه پرستش
Expand 7اخلاق اسلامی 7اخلاق اسلامی
Collapse 8خود و ناخود8خود و ناخود
Expand 9خودشناسی 9خودشناسی
Expand 10بحرانهای معنوی و اخلاقی در عصر حاضر10بحرانهای معنوی و اخلاقی در عصر حاضر
Expand بخش دوم: تك سخنرانیهابخش دوم: تك سخنرانیها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
می گویند انسان طالب دو چیز است: یا طالب سود است یا طالب ارزش. گرایشهای مادی را سود نامیده اند و گرایشهای معنوی را ارزش. خیال می كنند با تغییر اسم، حقیقت را می شود عوض كرد. می گویند انسان گاهی دنبال سود می رود و گاهی دنبال ارزش. می پرسیم ارزش چیست؟ می گویند ارزش چیزی است كه به حال انسان مفید نیست، به درد آدم نمی خورد، هیچ نیازی را از انسان رفع نمی كند، با منطق هم جور در نمی آید، ضد منطق و لااقل غیرمنطقی است، ولی وجود دارد، مثل ایثار. اینكه انسان ایثار بكند منطقی نیست؛ منطقی این است كه انسان دنبال سودش برود، عقل آدم هم همین را به او می گوید كه باید دنبال سود رفت. ولی از طرفی هم نمی توانند انكار بكنند كه چنین گرایشهایی نیز در انسان هست: گرایش به ازخودگذشتگی، گرایش به فداكاری، گرایش به عدالت، گرایش به آزادی، گرایش به انصاف، گرایش به حلم، گرایش به بردباری، كه اكثر اینها اساسا با منافع مادی انسان جور در نمی آید. می گویند بله جور در نمی آید ولی اینها سود نیست، ارزش است، انسان طالب یك سلسله ارزشهاست.
می گوییم ارزش یعنی چه؟ یعنی قیمت. قیمت كه خودش چیزی نیست. انسان برای چیزی ارزش و قیمت قائل است، آن چیز چیست؟ تا یك چیز ارتباطی با حقیقت انسان نداشته باشد كه انسان نمی تواند برای آن ارزش قائل باشد؛ چنین چیزی محال است.
اسلام می گوید یك شی ء باارزش كه باارزش ترین چیزهاست در شما هست و آن همان روح ملكوتی شماست. قبلاً در احادیث دیدیم كه حتی تعبیر به «نفیس»
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 585
شده است. امام صادق می فرماید: اُثامِنُ بِالنَّفْسِ النَّفیسَةِ رَبَّها [1] [بهای نفس گرانبها را پروردگارش قرار می دهم. ] یا وقتی از امام سجاد می پرسند: از همه مردم بزرگتر كیست؟ می فرماید: «كسی كه در مقابل نفس خودش برای هیچ چیزی اهمیت قائل نباشد. » نفیس ترین حقایق را انسان در درون خودش احساس می كند و آن، خود واقعی اش است. قیمت مالِ اوست. برای او ارزش قائل است چون خودش است.

همین طور كه برای تن خودش ارزش قائل است، برای روح خودش ارزش قائل است. احساسهای عالی اخلاقی به قول آنها برای بشر ارزش اند. دلشان نمی خواهد بگویند اینها خیر معنوی اند و مادیات، خیر مادی. فلاسفه ما مادیات را می گویند خیر مادی بشر، و معنویات را می گویند خیر معنوی. به این ترتیب مطلب حل می شود و حرف هم همین است. نمی خواهند بگویند خیر مادی و خیر معنوی، چون اسم معنا و حقیقت در كار می آید و نمی خواهند این را بپذیرند. می گویند «خیر» همان است كه مادی است، اسمش هم سود است. معنویات چیست؟ آن خیر نیست، سود هم نیست، فقط ارزش و قیمت است و حقیقتی نیست. اسلام می گوید آن هم خیر است؛ كار اخلاقی هم كه می كنی دنبال خیر هستی ولی آن خیر، خیری است كه طبیعت حیوان تو دنبال آن خیر نمی رود، حقیقت ملكوتی توست كه دنبال آن خیر می رود.
اینجاست كه اخلاق و احساس اخلاقی، خودش یك دروازه ای است به این كه انسان روح مجرّد خودش را بشناسد و با شناخت روح مجرّد، عالم غیب و ملكوت را آگاه بشود، چون انسان پرتوی است از عالم غیب و ملكوت. از همین جا ریشه احساسات اخلاقی پیدا می شود. انسان چون روح ملكوتی است، جنسش جنس عظمت است [زیرا] جنس ملكوت عظمت است. وقتی انسان خودِ ملكوتی را احساس كند تن به حقارت نمی دهد: مَنْ كَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هانَتْ عَلَیْهِ شَهَواتُهُ [2]. اینكه مكرر داشتیم كه هركس كرامت نفس خودش را احساس كند تن به ذلت نمی دهد - كه قبلاً روایاتش را خواندیم- به همین جهت است. انسان وقتی كه آن «خود» ش را كه از عالم عظمت و عین عظمت است احساس می كند تن به حقارت نمی دهد،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 586
مثل آدمی كه یك تابلو بسیار عالی مثلاً تابلو رافائل را می بیند، ارزشش را درك می كند و محال است كه بتواند اجازه بدهد كه یك آلودگی و كثافتی در آن قرار بگیرد چون عظمت آن را احساس می كند. انسان چون خودش را به علم حضوری درك می كند كه از عالم قدرت است، از ضعف و ناتوانی تنفر دارد؛ یعنی وقتی كرامت نفس خودش را احساس می كند، تن به ضعف و زبونی و عجز نمی دهد. غیبت نمی كند، زیرا- مطابق حدیثی كه قبلاً خواندم- حس می كند كه غیبت عجز و ناتوانی است. حسادت نمی ورزد، چون حس می كند حسادت از عجز و ناتوانی است. تكبر نمی كند، چون می فهمد تكبر ناشی از حقارت نفس است. انسان تا حقارت نفس نداشته باشد تكبر نمی كند: ما مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ اَوْ تَجَبَّرَ اِلاّ لِذُلَّةٍ وَجَدَها فی نَفْسِهِ [3]یعنی احدی در دنیا تكبر نمی كند و احدی در دنیا تجبّر و ظلم و ستم نمی كند مگر اینكه در خودش احساس حقارت می كند. آدم متكبر خودِ واقعی را پیدا نكرده. اگر انسان خود واقعی را پیدا كند دیگر احساس حقارت نمی كند، احساس قدرت و عظمت می كند، تكبر یا تجبّر نمی كند چون با روحش ناسازگار است. چرا انسان از علم خوشش می آید و از جهل تنفر دارد؟ چون حقیقتش، خود واقعی اش از عالَم علم است، عین علم است و از جهل تنفر دارد. چرا جود برای انسان به قول اینها یك ارزش و به تعبیر ما یك خیر معنوی است، با اینكه جود از خود مایه گذاشتن است برای دیگران؟ برای اینكه جود، رحمت و افاضه است و انسان خودش حس می كند كه من از عالَم رحمتم و لازمه از عالَم رحمت بودن، فیض دادن و فیض رساندن است.
این است كه در مكتب اسلام تمام احساسهای اخلاقی، از پیدا كردن «خود» و احساس واقعیت «خود» پیدا می شود. اگر انسان خود واقعی اش را پیدا كند می بیند تمام- به قول اینها- ارزشهای اخلاقی و نیز ضد اخلاقی ها معنی پیدا می كند. بعد از این است كه انسان می بیند تمام اخبار اسلامی [در باب اخلاق ] یك فلسفه خاص دارد و اخلاق در اسلام بر محور خودشناسی و احساس كرامت در خود واقعی است و اخلاق اسلامی بر اساس این پایه بنا شده است. پس معلوم شد كه از نظر اسلام در انسان واقعا دو «خود» وجود دارد، ولی این طور نیست كه در انسان دو «من» وجود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 587
داشته باشد جدا و مستقل از یكدیگر. [آن دو «خود» عبارتند از] خود واقعی و خود طفیلی و پنداری، یعنی آن چیزی كه واقعا ناخود است و انسان «خود» می پندارد.

آن خودی كه باید با او مبارزه كرد و عُجبها، حسادتها، تكبرها، شهوترانی ها و ظلمها از آنجا برمی خیزد، خود حقیقی انسان نیست. خود حقیقی الهام بخش اسلامِ فطری است: وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها. `فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها [4]. این بود تقریر مطلب از نظر اسلامی.

[1] - . ] بقیه شعر: وَ
لَیْسَ لَها فِی الْخَلْقِ كُلِّهِمْ ثَمَنٌ
. ] فی رحاب ائمة اهل البیت، ج /4ص 76
[2] - . نهج البلاغه، حكمت 441، ص 1293
[3] - . اصول كافی، ج /3ص 426، حدیث 17
[4] - . شمس/7 و 8
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است