در
کتابخانه
بازدید : 617592تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse بخش اول: بحثهای مسجد ارك تهران بخش اول: بحثهای مسجد ارك تهران
Expand 1اخلاق چیست؟ 1اخلاق چیست؟
Expand 2فعل طبیعی و فعل اخلاقی 2فعل طبیعی و فعل اخلاقی
Expand 3نظریه عاطفی و نظریه فلاسفه اسلامی 3نظریه عاطفی و نظریه فلاسفه اسلامی
Expand 4نظریه وجدانی 4نظریه وجدانی
Expand 5نظریه زیبایی 5نظریه زیبایی
Expand 6نظریه پرستش 6نظریه پرستش
Collapse 7اخلاق اسلامی 7اخلاق اسلامی
Expand 8خود و ناخود8خود و ناخود
Expand 9خودشناسی 9خودشناسی
Expand 10بحرانهای معنوی و اخلاقی در عصر حاضر10بحرانهای معنوی و اخلاقی در عصر حاضر
Expand بخش دوم: تك سخنرانیهابخش دوم: تك سخنرانیها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
عرض كردم در كلماتی كه از امام حسین علیه السلام رسیده است عزت و شرافت و كرامت انسانی موج می زند، و راز اینكه این گونه كلمات از ایشان به نسبت بیشتر از سایر ائمه رسیده این است كه داستان كربلا زمینه ای بود برای اینكه روح امام حسین در این قسمت تجلّی خودش را به صورت این كلمات ظاهر كند. نوشته اند در وقتی كه حضرت سیدالشهداء به طرف كربلا می آمدند، مكرر افراد به ایشان برخورد می كردند و هركس برخورد می كرد می گفت: آقا نرو خطر جانی دارد. حضرت هم به هریك از اینها جوابی می داد و البته جوابها همه در همین حدود بود كه نه، من باید بروم. یكی از آنها وقتی كه با حضرت ملاقات كرد گفت: مصلحت نیست، نروید.

فرمود: من به تو همان جوابی را می دهم كه یكی از صحابه رسول خدا به شخصی كه می خواست او را از شركت در جهاد اسلامی منع كند داد. آنوقت حضرت سید الشهداء این شعرها را برای او خواندند:
سَأَمْضی وَ ما بِالْ- مَوْتِ عارٌ عَلَی الْفَتی
اِذا ما نَوی حَقّا وَ جاهَدَ مُسْلِما
وَ واسَی الرِّجالَ الصّالِحینَ بِنَفْسِهِ
وَ فارَقَ مَثْبورا وَ خالَفَ مُجْرِما
خواهم رفت. مرگ برای انسان جوانمرد ننگ نیست اگر در راه حق جهاد كند و در حالی كه مسلم است كوشش به خرج بدهد (نیتش حق باشد و در حالی كه مسلم است مجاهده و جهاد كند) و با مردان صالح مواسات و همگامی و همدردی نماید، و برعكس راه خودش را از مردم بدبخت هلاك شده و مجرم و گناهكار جدا كند.
فَاِنْ عِشْتُ لَمْ اَنْدَمْ وَ اِنْ مِتُّ لَمْ اُ لَمْ
كَفی بِكَ ذُلاًّ اَنْ تَعیشَ وَ تُرْغَما [1]
من یا زنده می مانم یا می میرم، از ایندو خارج نیست. این راهی كه من می روم هر دو طرفش برای من خیر و سعادت است. اگر زنده بمانم مورد مذمت نیستم چون من از مرگ فرار نكردم و از این آزمایش موفق بیرون آمدم، از مرگ نترسیدم و زنده ماندم. چنین زندگی برای من ننگ و مذموم نیست. اگر هم بمیرم مورد ملامت نیستم.

كَفی بِكَ ذُلاًّ اَنْ تَعیشَ وَ تُرْغَما (همه این سه شعر برای این مصراع آخر است) برای تو این ذلت و بدبختی بس كه زنده بمانی و دماغت به خاك مالیده باشد. دیگر بدبختی و ذلتی بالاتر از این زندگی نیست.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 571
اشعار دیگری هست كه یا از خود ایشان است و یا از پدر بزرگوارشان علی علیه السلامو در دیوان منسوب به امیرالمؤمنین هست، ولی به هر حال نقل شده كه ایشان این شعرها را با خودشان زمزمه می كردند. می فرماید:
فَاِنْ تَكُنِ الدُّنْیا تُعَدُّ نَفیسَةً
فَدارُ ثَوابِ اللّهِ اَعْلی وَ اَنْبَلُ
اگرچه دنیا خیلی زیبا و دوست داشتنی شمرده می شود كه انسان نمی خواهد از آن دل بكَند، اما خانه آخرت هزاران درجه بالاتر و عظیم تر است. كسی اسیر دنیا می شود كه با عوالم دیگر آشنایی نداشته باشد.
وَ اِنْ تَكُنِ الاَْمْوالُ لِلتَّرْكِ جَمْعُها
فَما بالُ مَتْروكٍ بِهِ الْ- مَرْءُ یَبْخَلُ
اگر مال و ثروت دنیا آخرش برای گذاشتن و رفتن است، چرا انسان تا زنده است بخل و امساك داشته باشد؟ ! چرا تا زنده است جود و بخشش نكند، كمك و دستگیری نكند؟ !
وَ اِنْ تَكُنِ الاَْبْدانُ لِلْمَوْتِ اُنْشِئَتْ
فَقَتْلُ امْرِئٍ بِالسَّیْفِ فِی اللّهِ اَفْضَلُ [2]
اگر این بدنهای ما عاقبت می میرند و هرچه هم خودمان را از شمشیرها دور نگه داریم آخرش یك تب، یك میكروب ما را از بین می برد، آری اگر این بدن برای مردن است پس چه از این زیباتر كه این بدن در راه خدای متعال قطعه قطعه بشود.
حالا شما حالت روحی این كسی را كه این شعرها را با خودش زمزمه می كند مجسم بكنید آن وقتی كه عملاً دارد در كربلا بدنش قطعه قطعه می شود. درست حالت انسانی است كه خودش را در اختیار یك آرایشگر قرار داده است و آرایشگر دارد او را زیبا می كند. او وقتی كه می بیند این خون كه عاقبت روی زمین می ریزد اكنون دارد در راه خدا می ریزد، این پیشانی در راه خدا شكاف می خورد، این سینه در راه خدا تیر زهرآلود در آن فرو می رود، [احساس زیبایی می كند. ] در قسمت مقدّم بدنش، شمردند صدها اثر زخم از تیر و نیزه و غیر اینها بود؛ یعنی صدها افتخار، صدها زینت، صدها مدال بر سینه حسین چسبیده بود. برای او زینت است، افتخار و مدال است. از نظر آن دیگری جنایت است. او جنایت می كند، جنایت او برای این شخص كه برادری می كند افتخار و مدال است.
آن لحظات آخر را اباعبداللّه دارد طی می كند. آنجا كه حضرت افتاده بودند،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 572
چون زمین پایینی بود آن را «گودال قتلگاه» نامیده اند؛ نقطه ای بود كه وقتی حضرت اندكی از آن دور می شدند [اهل بیت ] ایشان را نمی دیدند و از حالشان آگاه نبودند.

لحظات آخر است. آنچنان زخمهای زیاد، رفتن خون و تشنگی بر حضرت غلبه كرده است كه دیگر قدرت بپاخاستن ندارد. آسمان در نظرش تاریك و تیره است.

دشمن می خواهد به خیام حرمش بریزد، جرأت نمی كند، می گوید نكند حسین حیله جنگی به كار برده، چون می دانستند كه اگر نیرو در بدن او باشد احدی نمی تواند در مقابل او مقاومت كند. یك كسی می خواهد برود سر مقدسش را از بدنش جدا كند، جرأت نمی كند نزدیك بشود. نقشه چنین كشیدند كه گفتند حسین مردی است غیور، غیره اللّه است، محال است كه جان در بدنش باشد و بتواند تحمل كند كه در زندگی او به خیام حرمش ریخته اند. آزمایش زنده بودن یا نبودن حسین این بود كه ناگاه لشكر به طرف خیام حرم اباعبداللّه هجوم آورد. حضرت احساس كرد. با زحمت روی كُنده های زانو بپا ایستاد، ظاهرا با تكیه دادن به شمشیر خودش. فریاد مردانه اش در آن وادی بلند شد (آنجا هم دم از غیرت و حرّیت می زند) : وَیْلَكُمْ یا شیعَةَ آلِ اَبی سُفْیانَ! اَنَا اُقاتِلُكُمْ وَ اَنْتُمْ تُقاتِلونَنی وَ النِّساءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ ای خودفروختگان به آل ابی سفیان! با من می جنگید و من با شما می جنگم، زن و بچه چه تقصیری دارند؟ ! كونوا اَحْرارا فی دُنْیاكُمْ [3]اگر خدا را نمی شناسید، اگر به معاد ایمان ندارید، آن شرفی كه یك انسان باید داشته باشد كجا رفت؟ ! حرّیت و آزادیتان كجا رفت؟ !
و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلیّ العظیم و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطاهرین. باسمك العظیم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاكرم یا اللّه. . .
پروردگارا دلهای ما را به نور ایمان منوّر بگردان، نفسهای ما را به زیور كرامت و عزت مزیّن بفرما، هرگونه حقارت و وهنی را از ما دور بفرما، محبت و معرفت خودت را به دلهای ما بتابان، ما را قدردان اسلام و قرآن قرار بده، قدردان پیغمبر اكرم و آل قرار بده، اموات ما مشمول عنایت و رحمت خودت بفرما.
و عجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 573

[1] - . انساب الاشراف، ج /3ص 171
[2] - . ابن عساكر، ص 164؛ مقتل خوارزمی، ج /1ص 223؛ مناقب، ج /4ص 72
[3] - . مقتل خوارزمی، ج /2ص 33؛ لهوف با ترجمه با اندك اختلافی، ص 120
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است