شخصی آمد خدمت امام صادق علیه السلام و عرض كرد: به چه دلیل من به وجود خدا
اعتقاد پیدا كنم؟ امام از راه تحلیل وجدانی وارد شد، فرمود: هیچ اتفاق افتاده كه
سوار كشتی شده باشی؟ گفت: بله. فرمود: و هیچ اتفاق افتاده كه باد تندی بوزد و
دریا فوق العاده متلاطم بشود (و شاید این تعبیر هم باشد كه كشتی شكسته باشد) به
طوری كه از همه چیز مأیوس شده باشی؟ گفت: اتفاقا پیش آمده. فرمود: در همان
وقت هیچ احساس كردی كه قدرتی وجود دارد كه اگر بخواهد، تو را نجات
می دهد؟ گفت: بله. فرمود: او همان خداست. آن وقتی كه تو از تمام اسباب و علل و
عوامل بریده شوی، این وجدان توست كه خواه ناخواه نمی گذارد تو مأیوس باشی.
چون واقعا چنین چیزی در وجدان تو هست، حكم می كند كه هست. . .
[1]وقتی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 513
مشیّتش بر انجام كاری تعلق بگیرد، سلسله اسباب و مسبّبات در مقابل آن چیزی
نیست.
این نظریه كه نظریه «وجدان» بود یك نظریه خاصی است و تكیه اش بر عاطفه
یا اراده و یا عقل نیست، تكیه اش تنها بر وجدان است. آیا این نظریه قابل انتقاد
هست یا نه؟
[1] - . [افتادگی از نوار است. ]