كانت- همان طور كه عرض كردم- محور فلسفه اش وجدان اخلاقی است. او در باب
عقل نظری، یعنی در آنچه كه ما «فلسفه و حكمت الهی» می نامیم، هرچه كاوش
كرده آخرش به شك رسیده یعنی به جایی نرسیده. ولی وقتی آمده به عالم اخلاق،
به نظرش رسیده كه در اینجا مفتاح همه چیز را كشف كرده است: مفتاح مذهب را
كشف كرده، مفتاح آزادی و اختیار را كشف كرده، مفتاح بقا و خلود نفس را كشف
كرده، مفتاح معاد را كشف كرده، مفتاح اثبات وجود خدا را كشف كرده است.
می گوید: اگر ما بخواهیم از راه عقل نظری (یعنی همان كه امروز ما به آن فلسفه
می گوییم) اثبات كنیم كه انسان مختار و آزاد است، نمی توانیم. عقل نظری آخرش به
جایی می رسد كه آدم بگوید انسان اختیار ندارد و یك موجود مجبور است. ولی از
راه حس اخلاقی كه امری است درونی و وجدانی و انسان با علم حضوری آن را
كشف می كند، به اینجا می رسیم كه انسان آزاد و مختار است
[1]. می گوید: اگر ما از راه
فلسفه وارد بشویم آخرش می رسیم به اینجا كه انسان یك موجود مجبور است، ولی
وقتی به حس اخلاقی و وجدان خودمان مراجعه می كنیم، در وجدان خودمان انسان
را آزاد و مختار می یابیم. آزادی و اختیار را با حس درونی و با ضمیر اثبات می كند.
این هم حرف تازه ای نیست. خیلی افراد دیگر هم اختیار را از راه حس درونی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 510
اثبات می كنند. مولوی می گوید:
این كه گویی این كنم یا آن كنم
[2]
خود دلیل اختیار است ای صنم
پس [از نظر كانت ] انسان به حكم وجدانش- نه به حكم دلیلهای فلسفی- یك
موجود مختار و آزاد است.
[1] - . علم حضوری یعنی انسان درون خودش را مستقیما می بیند؛ ادراك مستقیم درون خود.