می گوید: این وجدان (یعنی وجدان اخلاقی) انسان را دعوت به كمال می كند نه
سعادت. سعادت یك مطلب است، كمال مطلب دیگر. كانت یك خوبی بیشتر
نمی شناسد، می گوید در همه دنیا یك خوبی وجود دارد و آن اراده نیك است. اراده
نیك هم یعنی در مقابل فرمانهای وجدان مطیع مطلق بودن. حالا كه انسان باید در
مقابل فرمان وجدان مطیع مطلق باشد، پس باید امر او را اطاعت كند و تسلیم مطلق
او باشد؛ و چون وجدان اخلاقی به نتایج كار توجه ندارد و می گوید خواه برای تو
مفید فایده یا لذتی باشد یا نباشد، خوشی به دنبال بیاورد یا رنج، آن را انجام بده،
پس با سعادت انسان كار ندارد چون سعادت در نهایت امر یعنی خوشی، منتها هر
لذتی خوشی نیست، لذتی كه به دنبال خودش رنج بیاورد خوشی نیست. سعادت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 508
یعنی خوشی هرچه بیشتر كه در آن هیچ گونه رنج و المی (اعمّ از روحی، جسمی،
دنیوی و اخروی) وجود نداشته باشد، و شقاوت یعنی درد و رنج. مجموع درد و
رنج ها و مجموع خوشیها (اعمّ از جسمی، روحی، دنیوی و اخروی) را باید حساب
كرد. آن كه بیشتر از همه خوشی ایجاد می كند سعادت است. پس مبنای سعادت،
خوشی است. ولی این وجدان به خوشی كار ندارد، به كمال كار دارد؛ می گوید تو
این كار را بكن برای اینكه خودش فی حدذاته كمال است، سعادت دیگران را بخواه
كه كمال توست. اینجاست كه آقای كانت میان كمال و سعادت فرق گذاشته و این
فكر از زمان او تا زمان حاضر هنوز رایج است كه فرنگیها می گویند كمال یك
مطلب است، سعادت مطلب دیگر.