در
کتابخانه
بازدید : 617784تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse بخش اول: بحثهای مسجد ارك تهران بخش اول: بحثهای مسجد ارك تهران
Expand 1اخلاق چیست؟ 1اخلاق چیست؟
Expand 2فعل طبیعی و فعل اخلاقی 2فعل طبیعی و فعل اخلاقی
Collapse 3نظریه عاطفی و نظریه فلاسفه اسلامی 3نظریه عاطفی و نظریه فلاسفه اسلامی
Expand 4نظریه وجدانی 4نظریه وجدانی
Expand 5نظریه زیبایی 5نظریه زیبایی
Expand 6نظریه پرستش 6نظریه پرستش
Expand 7اخلاق اسلامی 7اخلاق اسلامی
Expand 8خود و ناخود8خود و ناخود
Expand 9خودشناسی 9خودشناسی
Expand 10بحرانهای معنوی و اخلاقی در عصر حاضر10بحرانهای معنوی و اخلاقی در عصر حاضر
Expand بخش دوم: تك سخنرانیهابخش دوم: تك سخنرانیها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در دنیا بوده اند كسانی در مشرق و مغرب (در مشرق اسلامی خودمان زیاد و در مشرق غیر اسلامی و دنیای مغرب هم كسانی) كه به چنین وجدان مستقلی در بشر ایمان و اعتقاد دارند كه واقعا خدا به بشر چنین وجدانی عنایت فرموده است. یكی از آنها كانت فیلسوف معروف آلمانی است كه در دنیا او را یكی از بزرگترین فلاسفه جهان و همردیف ارسطو و افلاطون در نبوغ می دانند و فیلسوف خیلی فوق العاده ای است. كانت كتابی دارد در باب عقل نظری و كتابی در باب عقل عملی، و در عقل عملی در باب اخلاق و ریشه اخلاق و فلسفه اخلاق بحث كرده است و بیشتر اهمیت حرفهایش هم در مسائل حكمت عملی و اخلاق عملی است. این مرد در فلسفه خودش معتقد است كه فعل اخلاقی یعنی فعلی كه انسان آن را به عنوان یك تكلیف، از وجدان خودش گرفته باشد. فعل اخلاقی یعنی فعلی كه وجدان گفته بكن و انسان هم بدون چون و چرا- نه برای هدف و غرضی- صرفا و صرفا برای اطاعت امر و فرمان وجدان، آن را انجام می دهد. پس فعل اخلاقی یعنی فعلی كه ناشی از فرمان وجدان است. او درباره وجدان و ضمیر انسان خیلی حرفها دارد. جمله ای دارد كه آن را- یا به وصیت خودش و یا به انتخاب دیگران- بر لوح قبرش نوشته اند. جمله ای بسیار عالی است. گفته است:
دو چیز است كه انسان را همواره به اعجاب وا می دارد و هرچه آنها را مطالعه می كند بر اعجابش می افزاید: یكی آسمان پر ستاره ای كه بالای سر ما قرار گرفته است، و دیگر وجدانی كه در ضمیر ما قرار دارد.
اساسا در این مكتب، اخلاق، وجدان فطریِ انسانی است كه خدای متعال به هر انسانی داده است.
در روان شناسی بحثی است طولانی راجع به وجدان یا وجدانهای انسان و به تعبیری كه مناسب با حرفهای خودمان باشد، راجع به امور فطری انسان كه چه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 499
چیزهایی در فطرت انسان است. روی چهار چیز این بحث هست؛ یكی وجدان حقیقت جویی یا وجدان علم: آیا انسان علم را به خاطر خود علم دوست دارد؛ یعنی به حسب فطرت و غریزه، كاوشگر آفریده شده است؟ دیگر همین وجدان اخلاقی است: آیا انسان به حسب فطرت، نیكوكار آفریده شده؟ به او وجدانی داده شده كه او را دعوت به نیكوكاری می كند و فرمان به نیكی می دهد؟ سوم وجدان زیبایی است: آیا هركسی به حسب وجدان خودش و بالفطره زیبایی شناس و زیبایی خواه آفریده شده است؟ و چهارم وجدان پرستش یعنی وجدان دینی و مذهبی كه آیا هر انسانی به حسب خلقت و فطرت، پرستنده و خداخواه و خدادوست و خداپرست آفریده شده است یا نه؟ كانت روی مسئله وجدان اخلاقی تكیه كرده است.
بنابراین طبق این نظریه، اخلاق یعنی دستورهای صریح و قاطعی كه وجدان انسان به انسان الهام می كند. اگر بپرسید: چرا انسانها ایثار می كنند؟ می گوید: این امرِ وجدان است، چرا ندارد، دلیل ندارد، وجدان امر كرده. چرا انسانها حق شناس اند؟ می گوید: حق شناسی الهام وجدان است. چرا انسانها از عفو بیشتر لذت می برند تا انتقام، و بجای انتقام عفو می كنند؟ می گوید: فرمان وجدان است. چرا انسان تن به ذلت دادن را سخت تر از جان دادن می داند و می گوید زیر بار ذلت نمی روم؟ می گوید: فرمان وجدان است و جز فرمان وجدان چیز دیگری نیست.
چند كلمه ای ذكر مصیبت می كنم. مكرر شنیده و می دانید در حادثه كربلا یكی از شاخصهای اخلاقی كه در شخص مقدس سیدالشهداء و یاران و اهل بیتش نمودار است، این حالت اخلاقی است كه ما تن به ذلت نمی دهیم؛ ما اسیر می شویم، تن ما ممكن است در زنجیر قرار بگیرد، گردنهای ما ممكن است در زیر غلهای سنگین خرد بشود، مجروح و خونریزان بشود، ولی روح ما به هیچ وجه زیر بار ذلت نمی رود ولو زنی اسیر باشیم.
اسرا را وارد مجلس پسر زیاد می كنند. زنان اهل بیت و زنان بعضی از اصحاب و خدمتكاران و كنیزان، همه گویی دور زینب حلقه زده بودند. به این وضع حضرت زینب وارد مجلس ابن زیاد شد، و زینب زنی بلندبالا بود. در آن میان، او كه قدش بلندتر بود نمایان بود. زینب وارد شد و سلام نكرد. ابن زیاد توقع داشت بعد از این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 500
حادثه- كه به خیال خودش اینها را خرد كرده و تمام نیروهایشان را گرفته است- دیگر باید اینها تسلیم شده باشند، فكر می كرد اكنون وقت خواهش و التماس است، و انتظار داشت زینب لااقل سلامی به عنوان رشوه به او بدهد، ولی چنین رشوه ای را هم زینب نداد. ناراحت شد، نمی دانست كه روح آنها خردشدنی نیست. وقتی زینب نشست، او با تجبّر و تكبری گفت: مَنْ هذِهِ الْمُتَكَبِّرَةُ؟ یا: مَنْ هذِهِ الْمُتَنَكِّرَةُ؟ (دو جور نوشته اند) این زن پرتكبر كیست؟ یعنی چرا به ما سلام نكرد؟ یا: این زن ناشناس كیست؟ كسی به او جواب نداد. سؤالش را تكرار كرد. باز هم كسی جواب نداد. دفعه سوم یا چهارم یكی از زنها گفت: هذِهِ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلیِّ بْنِ اَبی طالِبٍ [1]این زینب دختر علی است. ابن زیاد شروع كرد به رذالت و پستی نشان دادن، گفت: اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی فَضَحَكُمْ وَ اَكْذَبَ اُحْدوثَتَكُمْ [2]خدا را سپاس می گویم كه شما را رسوا و دروغ شما را آشكار كرد، خدا را سپاس می گویم كه عقده و كینه مرا نسبت به برادرت شفا داد؛ از این جور زخم زبان ها. زینب به سخن درآمد، فرمود: خدا را سپاس می گویم كه عزت شهادت را نصیب ما كرد، خدا را سپاس می گویم كه نبوت را در خاندان ما قرار داد، اِنَّما یَفْتَضِحُ الْفاسِقُ وَ یَكْذِبُ الْفاجِرُ وَ هُوَ غَیْرُنا، ثَكِلَتْكَ اُمُّكَ یَا ابْنَ مَرْجانَةَ [3] رسوایی مال فاسق و فاجرهاست، شهادت افتخار است نه رسوایی، دروغ را فاسق و فاجرها می گویند نه اهل حقیقت، دروغ از ساحت ما بدور است. خدا مرگ بدهد تو را پسر مرجانه! زیر این كلمه «پسر مرجانه» یك كتاب حرف بود، چون مرجانه زن بدنامی بود. با گفتن اینكه تو پسر مرجانه هستی، یك كتاب مطلب به یاد ابن زیاد و همه حضار مجلس آورد. ابن زیاد گفت: شماها هنوز زبان دارید؟ ! هنوز دارید حرف می زنید؟ ! هنوز سر جای خودتان ننشسته اید؟ ! كار به جایی می رسد كه می گوید: جلاد بیا گردن این زن را بزن. با زین العابدین صحبت می كند. او نیز عینا همین جور جواب می دهد. ابن زیاد می گوید: جلاد بیا گردن این جوان را بزن.

ناگهان زینب از جا حركت می كند و زین العابدین را در بغل می گیرد، می گوید: به خدا قسم گردن این زده نخواهد شد مگر اینكه اول گردن زینب زده بشود. ابن زیاد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 501
نگاهی كرد و گفت: عَجَبا لِلرَّحِمِ، سُبْحانَ اللّهِ [4]من الآن می بینم كه اگر بخواهم گردن این جوان را بزنم اول باید گردن این زن را بزنم.
و لا حول و لا قوة الاّ باللّه العلی العظیم و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطاهرین. باسمك العظیم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاكرم یا اللّه. . .
پروردگارا! دلهای ما را به نور ایمان منوّر بگردان، اخلاق ما را اخلاق قرآنی قرار بده، دلهای ما را از رذایل اخلاقی پاك بگردان، به همه مسلمین عزت و آشنایی كامل با تعالیم قرآن عنایت بفرما، پدرها و مادرهای ما كه از دنیا رفته اند غریق رحمت خود بفرما.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 502

[1] - . بحارالانوار، ج /45ص 115، باب 39
[2] - . لهوف با ترجمه، ص 160
[3] - . بحارالانوار، ج 45، باب 39، ص 117
[4] - . همان.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است