در
کتابخانه
بازدید : 617794تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse بخش اول: بحثهای مسجد ارك تهران بخش اول: بحثهای مسجد ارك تهران
Collapse 1اخلاق چیست؟ 1اخلاق چیست؟
Expand 2فعل طبیعی و فعل اخلاقی 2فعل طبیعی و فعل اخلاقی
Expand 3نظریه عاطفی و نظریه فلاسفه اسلامی 3نظریه عاطفی و نظریه فلاسفه اسلامی
Expand 4نظریه وجدانی 4نظریه وجدانی
Expand 5نظریه زیبایی 5نظریه زیبایی
Expand 6نظریه پرستش 6نظریه پرستش
Expand 7اخلاق اسلامی 7اخلاق اسلامی
Expand 8خود و ناخود8خود و ناخود
Expand 9خودشناسی 9خودشناسی
Expand 10بحرانهای معنوی و اخلاقی در عصر حاضر10بحرانهای معنوی و اخلاقی در عصر حاضر
Expand بخش دوم: تك سخنرانیهابخش دوم: تك سخنرانیها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
شما می بینید انسانی غلامی دارد كه به حسب روابط ظاهری اقتصادی، او مملوك است و این مالك، ولی رفتارش با این مملوك از حدّ رفتار با یك رفیق خیلی بالاتر است و آن مملوك، مملوكیت او را بر هر آزادی ترجیح می دهد. با اربابش دو نفری به بازار می روند، لباس كه می خرند با هم می خرند، ولی لباس نو را می دهد به آن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 459
مملوك كه جوان است، لباس كهنه و ارزانتر را خودش می پوشد، می گوید من پیرمردم تو جوانی؛ لباس نو و عالی به تو می زیبد نه به منِ پیرمرد. غذای بهتر را به او می خوراند. برای او بیشتر از خودش آسایش می طلبد. عملاً فرقی میان خودش با او قائل نیست. او از مملوكیت همین را احساس می كند كه در مكتب این شخص تربیت می شود. این مملوكیت فقط یك دوران مدرسه است كه در این دوران، او كمال می یابد.
اساسا فلسفه بردگی در اسلام همین است نه بهره كشی اقتصادی. بردگی یعنی یك تدریس اجباری، یك تربیتِ خواه ناخواه. اسم این عمل چیست كه علی بن ابی طالب با قنبرش به بازار می رود، دو پیراهن می خرد، نو را به او می دهد كهنه را خودش انتخاب می كند؟
زهرای مرضیّه با فِضّه خادمه اش طوری رفتار می كند كه این زن تا آخر عمر كه آزاد زیست می كند دوران پر افتخارش همان دوران چند ساله ای است كه در خدمت زهرا بوده است. زهرا او را در خانه، خواهر خودش قرار می دهد، كارها را با او تقسیم می كند: یك روز من كار می كنم تو استراحت كن، یك روز تو كار كن من استراحت می كنم. چه كسی جلویش را گرفته بود كه هر روز او كار بكند و خودش آسایش داشته باشد؟ ولی او آن را نمی پسندد. آنچه او می پسندد این است: من انسانم تو هم انسانی. من هرگز حاضر نیستم كه تو كار كنی زحمت بكشی و من در آسایش باشم، رنج از تو آسایش از من، رنج اگر هست متساوی میان ما تقسیم می شود، آسایش هم اگر هست به طور متساوی میان ما تقسیم می شود.
این عمل را چه می شود نامید؟ هرچه بنامید عملی است قابل ستایش، آفرین طلب و بزرگوارانه. آیا با منطق سودجویی و منفعت طلبی بشر جور درمی آید؟ نه، با این منطقها جور در نمی آید. حتی هنوز بشر نتوانسته منطق این گونه كارها را كشف بكند به طوری كه فرنگیها- البته حرفشان غلط است- گفته اند كارهای اخلاقی غیر منطقی است یعنی بشر انجام می دهد ولی با منطق هم جور در نمی آید؛ كار اخلاقی با منطق جور درنمی آید. منطق همان نفع طلبی را اقتضا می كند. اینها كارهایی است غیر منطقی، یا اگر خیلی برایش احترام قائل باشند می گویند كارهای فوق منطق است. این همان تعبیر محترمانه ای است از اینكه «با منطق جور در نمی آید» . نه، با منطق جور در می آید ولی با منطقی برتر و عالیتر جور درمی آید، نه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 460
اینكه با منطق جور در نمی آید.
ما می شنویم كه مردی نسبت به انسانهای دیگر آنچنان است كه می گوید بر من گوارا نیست كه من شكمم سیر باشد و- نه در همسایگی بلكه در دورترین نقاط- در حجاز یا یمامه، شكمِ گرسنه ای باشد. حالا كه در آن سرزمینها شكمِ گرسنه ای است كه من نمی توانم آن را سیر كنم من اینجا شكم خودم را سیر نمی كنم. اصلاً بر من گوارا نیست، درد است، برای من رنج است كه در یك گوشه دنیا شكمم سیر باشد و در گوشه دیگر دنیا شكمِ گرسنه ای وجود داشته باشد.
هَیْهاتَ اَنْ یَغْلِبَنی هَوایَ وَ یَقودَنی جَشَعی اِلی تَخَیُّرِ الاَْطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجازِ اَوِ الْ- یَمامَةِ مَنْ لا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ! اَوْ اَبیتَ مِبْطانا وَ حَوْلی بُطونٌ غَرْثی وَ اَكْبادٌ حَرّی، اَوْ اَكونَ كَما قالَ الْقائِلُ:
وَ حَسْبُكَ داءً أنْ تَبیتَ بِبِطْنَةٍ
وَ حَوْلَكَ اَكْبادٌ تَحِنُّ اِلَی الْقِدِّ [1]
در كوفه نشسته، به او گزارش می رسد كه نماینده و والی تو در بصره، در مجلس مهمانی یكی از جوانان و پولداران اهل بصره شركت كرده است. آیا در آن مجلس مهمانی لقمه حرام از مال حرام بوده است؟ نه. شرابی بر سر سفره بوده است؟ نه. قماری كرده اند؟ نه. لهو و لعبی بوده است؟ نه. رقص و آوازی بوده؟ نه. پس گناه آن مجلس چه بوده است؟ مجلسی بوده كه اختصاصا اعیان و اشراف شركت داشته اند و از فقرا و گرسنگان كسی در آن مجلس نبوده است. وقتی كه گزارش می رسد، او در كوفه آتش می گیرد. نامه ای می نویسد كه این نامه از افتخارات بشریت است نه از افتخارات ما مسلمین. از افتخارات بشریت است [كه ] بشر اینقدر عالی، راقی و لطیف [سخن گفته باشد و] احساسات راقی انسانیت اینقدر اوج گرفته باشد!
یَا ابْنَ حُنَیْفٍ! فَقَدْ بَلَغَنی اَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْیَةِ اَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعاكَ اِلی مَأْدُ بَةٍ فَأَسْرَعْتَ اِلَیْها تُسْتَطابُ لَكَ الاَْلْوانُ وَ تُنْقَلُ اِلَیْكَ الْجِفانُ، وَ ما ظَنَنْتُ اَنَّكَ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 461
تُجیبُ اِلی طَعامِ قَوْمٍ عائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ [2].
پسر حُنیف! (چه مرد بزرگواری بوده! او اگر الآن می بود اعدل در زمان ما بود. ) گزارشی به من رسید، یكی از جوانان اهل بصره سفره ای تشكیل داده است و از تو هم دعوت كرده است و تو نیز در آنجا شركت كرده ای اما سفره ای كهعائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ(چه گناهی مرتكب شده است؟ اگر چیز دیگری می بود علی می گفت.

اگر سر سفره حرامی شركت كرده بود یك آن او را سر كار خودش باقی نمی گذاشت) . درباره تو باور نمی كردم كه دعوتی را بر سفره ای بپذیری كه فقرا پشت در و دیوارها شكمشان گرسنه ماند و اغنیا بودند كه دعوت شده بودند. تو هم آمدی سر چنین سفره اشرافی حاضر شدی. اینجاست كه درد دلش باز می شود. می گوید و می گوید، قسمتی از آن همانهایی است كه برای شما خواندم، بعد می فرماید: أَ اَقْنَعُ مِنْ نَفْسی بِأَنْ یُقالَ «هذا اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ» وَ لااُشارِكُهُمْ فی مَكارِهِ الدَّهْرِ [3]؟ آیا من به تیتر و لقب قناعت كنم؟ به عالیترین لقبها كه روی من گذاشته اند- امیرالمؤمنین، فرمانده كل همه مؤمنان عالم، خلیفه كل در كل- و به عنوان و تیتر قناعت كنم؟ لقبم امیرالمؤمنین باشد ولی با مؤمنین در سختیها همدرد نباشم؟ شریك درد مؤمنین نباشم و امیرالمؤمنین باشم؟ این چه امیرالمؤمنینی شد كه از لقب «امیرالمؤمنین» دارد استفاده می كند اما در دردها با مؤمنین شریك نیست!
حال من می پرسم: آیا چنین چیزی كه در دنیا وجود داشته است و وجود دارد - حال در این حد نه، یك درجه پایین تر- این همدردی، همدل بودن و همدرد بودن با دردمندان عالم چگونه كاری است؟ این را می شود فعل طبیعی نامید؟ آن میل را می شود میل طبیعی و آن اندیشه را می شود اندیشه طبیعی نامید؟ یا كاری است در یك سطح بالاتر، همه انسانها حتی انسانهایی كه در عمرشان یك بار هم چنین كاری نكرده اند وجدانشان ستایش می كند، می گویند ما این گونه نیستیم و همت چنین كاری را نداریم اما به آن كسی كه چنین می كند آفرین و احسنت می گوییم.

هرچه اوجش بالاتر باشد این آفرین و تحسین و ستایش بیشتر است؛ بعد به جایی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 462
می رسد كه تمام بشریت او را ستایش می كنند. إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ اَلرَّحْمنُ وُدًّا [4]. قرآن می گوید آنها كه اهل ایمان و كار شایسته اند خداوند محبت آنها را در دل مردم قرار می دهد. خدا كارش بدون حكمت نیست؛ پاداشی كه بخواهد برای كاری بدهد به دل مردم كار ندارد؛ بلكه اینها كسانی هستند كه بسیار نیك و عالی اند؛ دلها را هم خدا با فطرتی ساخته كه نمی توانند در مقابل فضیلتها و نیكیها و پاكیهای آنها خاضع نباشند، احترام نگذارند و دوست نداشته باشند.
ابراهیم خلیل آن وقتی كه كعبه را بنا كرد و برای اولین بار هاجر و فرزند كوچكش اسماعیل را در آنجا گذاشت دعایش این است: رَبَّنا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِكَ اَلْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا اَلصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ اَلنّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ [5]. خدایا دلها را به گونه ای قرار بده كه محبت اینها در آن دلها قرار بگیرد. امام هم فرمود: نَحْنُ دَعْوَةُ ابراهیمماییم دعاهای مستجاب شده ابراهیم. ابراهیم می خواست دلها كانون توحید و كانون انسانیت باشد. حتی آنهایی كه انسانیتشان كاهش و كسر یافته و ناقص است نمی توانند انسان متعالی و انسان كامل و انسان اخلاقی را ستایش و تعظیم و تكریم نكنند، حتی دشمنانشان. انسان گاهی به خودش یعنی بر وجدان خودش تحمیل می كند، فضایل دشمن را مخفی می كند اما وجدان و تشخیص و عقلش كه جایی نرفته؛ مرتب مخفی می كند، بعد می شنویم یا می بینیم كه یكدفعه وجدان همین دشمن قسیّ القلب پلید از پشت این همه پرده های نفاق بروز می كند و حقیقت به زبانش جاری می شود.

[1] - . نهج البلاغه فیض الاسلام، نامه 45
[2] - . نهج البلاغه، نامه 45
[3] - . همان
[4] - . مریم/96
[5] - . ابراهیم/37
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است