گذشته از اینها یك فصل دیگر هم در اسلام هست كه آن، نیز ایجاب می كند كه از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 221
اهمیت دادن به مادیات كاسته شود و آن، فصل تربیت و اخلاق است. این قسمت را
سایر مكاتب تربیتی هم قبول دارند كه برای تربیت اجتماعی بشر و برای آمادگی
بشر برای زندگی اجتماعی باید كاری كرد كه افراد هدف و ایده آل معنوی داشته
باشند و به مادیات حرص نورزند. آتش حرص و طمع هر اندازه تیزتر بشود موجب
عمران و آبادی اجتماع كه نمی شود سهل است، موجب خرابی و ویرانی اجتماع هم
می گردد.
از نظر سعادت یك فرد هم هرچند نباید افراط كرد و مانند برخی از فلاسفه گفت
كه سعادت و خوشی در ترك همه چیز است، اما بدون شك طبع مستغنی و بی اعتنا
یكی از شرایط اولیه ی سعادت است. اینجا به یك توضیح دیگر نیازمندیم:
ممكن است كسی تصور كند كه از آنچه گفتیم كه منظور جلوگیری از انحصار و
محدود شدن علایق بشر به مادیات است، این توهم پدید آید كه باید هم خدا را
دوست داشت و هم دنیا را، هم ماده را كمال مطلوب قرار داد و هم معنی را، یعنی
نوعی شرك. خیر، منظور این نیست. منظور این است كه انسان یك سلسله عواطف
و دلبستگیهای طبیعی به اشیاء دارد كه اینها بر اساس حكمتهایی در انسان آفریده
شده و همه ی انبیا و اولیا از این گونه عواطف بهره مند بوده اند و خداوند را بر آنها شكر
می كرده اند و اینها نه قطع شدنی است و نه فرضاً قطع شدنی باشد، خوب است كه قطع
شود.
انسان ظرفیت دیگری دارد ماورای این میلها و عواطف و آن ظرفیتِ كمال
مطلوب داشتن و ایده آل داشتن است. دنیا و مادیات نباید به صورت ایده آل و كمال
مطلوب درآید. محبتی كه مذموم است این گونه محبت است. میلها و عواطف یك
نوع استعداد است در بشر و به منزله ی ابزارهایی برای زندگی هستند، اما استعداد كمال
مطلوب داشتن استعداد خاصی است كه از عمق انسانیت و جوهر انسانیت
سرچشمه می گیرد و از مختصات انسان است. پیامبران نیامده اند میلها را و عواطف
را از بین ببرند و سرچشمه ی آنها را بخشكانند، بلكه آنها آمده اند دنیا و مادیات را از
صورت كمال مطلوب خارج نمایند و خدا و آخرت را به عنوان كمال مطلوب عرضه
نمایند، و در حقیقت انبیا می خواهند نگذارند كه دنیا و مادیات از جایگاه طبیعی
خود یعنی مورد رغبت و میل و عاطفه بودن- كه جایگاهی طبیعی است و نوعی
پیوند طبیعی میان انسان و اشیاء است- خارج شده نقل مكان دهد و در آن جایگاه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 222
مقدس كه قلب نامیده می شود و هسته ی مركزی وجود انسان است و ظرفیت انسانی
اوست و كانون كشش او به سوی لایتناهی است، بنشیند و بالطبع مانع پرواز انسان
به سوی كمال لایتناهی گردد.
اینكه در قرآن كریم وارد شده:
ما جَعَلَ اَللّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ [1]یعنی خداوند
در اندرون كسی دو دل قرار نداده، به منظور این نیست كه مردم یا باید به خدا علاقه
داشته باشند یا به غیر خدا از زن و فرزند و مال و غیره؛ مقصود این است كه مردم
باید یك هدف اعلی و منتهای آرزو داشته باشند. دو چیزی كه با هم جمع نمی شود
این است كه منتهای آرزو خدا باشد یا مادیات دنیوی، و الاّ صِرف علاقه به چند
چیز در آنِ واحد خیلی واضح است كه میسر است.