تفسیر و توجیهی كه از طرف بعضی برای آن آیات شده یكی این است كه گفته اند
منظور این آیات بدی خود دنیا نیست، زیرا خود دنیا عبارت است از همین اعیان و
اشیاء زمینی و آسمانی و هیچ یك از اینها بد نیست؛ اینها همه آیات حكمت و
قدرت پروردگارند و نمی توانند بد بوده باشند. آن چیزی كه بد و مذموم است محبت
و علاقه به این امور است. محبت دنیا و علاقه به دنیا بد است، نه خود دنیا. همان
طوری كه می دانیم در زمینه ی مذمت و تقبیح محبت دنیا آنقدر به شعر و نثر گفته شده
است كه از حد احصاء خارج است.
این تفسیر خیلی شایع است. از غالب اشخاص كه شما بپرسید معنی بدی دنیا
چیست خواهند گفت معنی اش این است كه محبت دنیا بد است و الاّ خود دنیا كه بد
نیست، اگر بد بود خداوند خلق نمی كرد.
اگر دقت بكنیم این تفسیر- هرچند خیلی معروف و مشهور است و خیلی مسلّم
فرض شده- بی اشكال نیست و با بیانات خود قرآن وفق نمی دهد، زیرا اولاً باید
ببینیم آیا علاقه ای كه بشر به دنیا دارد علاقه ی فطری و طبیعی است یعنی در نهاد بشر
و غریزه ی بشر این علاقه گذاشته شده یا بعدها در اثر عوامل خاصی مثلاً به حكم
عادت و تلقین یا سایر عوامل در بشر پیدا می شود؟ مثلاً پدران و مادران به
فرزندان، و فرزندان به والدین خود علاقه و محبت دارند؛ مرد و زن هركدام به جنس
مخالف خود علاقه دارند؛ هركسی به مال و ثروت علاقه دارد، به محبوبیت و احترام
علاقه دارد، به خیلی چیزهای دیگر علاقه دارد. این علاقه ها آیا فطری و طبیعی هر
كس است یا مصنوعی است و در اثر سوء تربیت پیدا می شود؟ .
بدون شك این علایق، طبیعی و فطری است و در این صورت چگونه ممكن
است بد و مذموم باشد و وظیفه ی انسان این باشد كه این علایق را از خود دور بكند؟
همان طور كه مخلوقات و موجودات بیرون از وجود انسان هیچ كدام را نمی توان
گفت شر است و خالی از حكمت است و همان طور كه اعضا و جوارح بدن انسان
هیچ كدام بی حكمت نیست (یك رگ ریز، یك عضو كوچك، یك مو در بدن انسان
یا حیوانی یافت نمی شود كه زاید و بی حكمت بوده باشد) همین طور هم در قوا و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 215
غرایز و اعضای روحی انسان، در میلها و رغبتهای انسان هیچ میل و رغبت و علاقه ی
طبیعی و فطری نیست كه بی حكمت باشد، هدف و مقصدی نداشته باشد، همه ی اینها
حكمت دارد. علاقه به فرزند، علاقه به پدر و مادر، علاقه به همسر، علاقه به مال و
ثروت، علاقه به پیش افتادن و تقدم، علاقه به احترام و محبوبیت، همه ی اینها
حكمتهای بزرگی دارد كه بدون اینها اساس زندگی بشر از هم پاشیده می شود.
بعلاوه، خود قرآن كریم همین محبتها را به عنوان نشانه های حكمت پروردگار
ذكر می كند. مثلاً در سوره ی روم در ردیف اینكه خلقت بشر و خواب و بعضی
چیزهای دیگر را از آیات و نشانه های حكمت و تدبیر خداوند ذكر می كند،
می فرماید:
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ
مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ [1].
یعنی یكی از نشانه های پروردگار آن است كه از جنس خود شما آدمیان برای شما
جفت و همسر آفرید و میان شما مودت و محبت ایجاد كرد و در این حقیقت،
نشانه ها از تدبیر و تسخیر و حكمت پروردگار است برای كسانی كه در این مسائل
فكر كنند.
اگر محبت همسر بد می بود، در این آیه به عنوان یكی از نشانه ها و آثار حكمت
و تدابیر حكیمانه ی خداوند ذكر نمی شد.
مسلماً این علاقه در طبیعت مردم نهاده شده، و خیلی واضح است كه این علایق
مقدمه و وسیله ای است برای اینكه امور جهان نظم و گردش منظم خود را داشته
باشد. اگر این علایق نبود نه نسل ادامه پیدا می كرد و نه زندگی و تمدن پیش
می رفت و نه كار و كسب و حركت و جنبشی در كار بود، بلكه بشری در روی زمین
باقی نمی ماند.