وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً [1].
بگو خدایا بر دانش من بیفزای.
قرآن كریم یك روش و سبك خاصی دارد كه گاهی مطلبی را كه می خواهد به عموم
امت بگوید و عموم را مخاطب قرار دهد، شخص رسول اكرم را به عنوان سخنگو و
سخن شنوی امت انتخاب می كند و او را مخاطب قرار می دهد. البته این قاعده كلی
نیست، بلكه قرآن عنایت دارد كه مستقیماً با خود مردم سخن بگوید و خود آنها را
مخاطب قرار دهد و لهذا كلمه ی یا ایها الناس كه به معنای «ای مردم» است از كلمات
رایج و شایع قرآن است. ولی در عین حال در پاره ای از موارد به واسطه ی ملاحظاتی،
در مطلبی كه مربوط به عموم مردم است شخص پیغمبر را مخاطب قرار می دهد.
معمولاً این گونه خطابها در جایی است كه توهّم این می رود كه استثنایی در كار
است، ولی وقتی كه شخص اول اسلام مخاطب قرار گرفت دیگر احتمال تبعیض و
استثناء نمی رود. مثلاً در یك جا می فرماید تو اگر معصیت بكنی چنین و چنان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 167
خواهی شد. البته اگر عموم مردم به طور مستقیم طرف سخن می بودند جای این
توهم برای بعضی از خودخواهان بود كه این قانون شامل حال ما كه دارای فلان
امتیاز نژادی و خونی و یا انتسابی هستیم نمی باشد، ولی وقتی كه شخص رسول
اكرم طرف خطاب و عتاب قرار گرفت هیچ عاقلی نمی تواند تصور كند كه درباره ی او
استثنایی است.
از جمله مواردی كه شخص رسول اكرم مخاطب قرار گرفته همان آیه است كه در
آغاز سخن تلاوت شد:
وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً. .
یعنی ای پیغمبر بگو: پروردگارا بر علم و دانش من بیفزا.
پس وقتی كه رسول اكرم كه با وحی و الهام سر و كار دارد موظف است كه از
خداوند افزایش معلومات خود را بخواهد، حال دیگران معلوم است؛ همه ی امت
اسلامیه كه به تعلیمات او گردن نهاده اند باید با او هم آواز و هماهنگ شوند و
بگویند: خداوندا بر علم و دانش ما بیفزا. البته واضح است این دستور، دستور گفتارِ
فقط نیست كه تنها بگوییم: «خدایا بر دانش من بیفزا» بلكه خواستار است، باید
بخواهیم و طلب كنیم و جستجو نماییم. مخاطب این جمله همان كسی است كه در
تعلیمات خود فرمود: علم را جستجو كنید ولو آنكه لازم باشد تا چین بروید. پس
تنها گفتار نیست بلكه خواستار است؛ خواستارِ فقط هم نیست، كردار و رفتار و
حركت و تكاپو و جستجوست.
در آثار دینی ما مكرر به این نكته اشاره شده كه علم است كه به عمل ارزش
می دهد و آن را بالا می برد؛ اثر و ارزش یك كاری كه با نیروی علم و معرفت
صورت گیرد صدها برابر كاری است كه جاهلانه صورت گیرد؛ علم، افزایش دهنده ی
اثر و ارزش كار است. هر كاری را كه در نظر بگیریم می بینیم اگر با علم و شناسایی و
معرفت توأم گردد اثر و ارزش بسیار بیشتری پیدا می كند. روی همین اصل است كه
در اسلام دو چیز محترم است: كار و دانش، و دو چیز مردود است: بیكاری و نادانی.
ولی این نكته را از اسلام نباید فراموش كرد كه كار و دانش كه محترم است، از
یكدیگر جدا نیستند؛ یعنی نه این است كه برای بعضی كار محترم است و برای بعضی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 168
دیگر دانش، بعضی اهل كار باشند و بعضی اهل دانش؛ این طور نیست. كار و دانش
اگر از یكدیگر جدا افتند اهمیتی ندارند. این دو اصل مقدس هنگامی برای بشر به
صورت دو بال در می آیند كه معاون یكدیگر و كمك یكدیگر بوده باشند، یعنی كار
در روشنایی علم صورت گیرد، و اگر یكی عالم باشد و گوشه نشین و دیگری كارگر
باشد و جاهل، مثل این است كه در یك شب تاریك یكی چراغ به دست بگیرد و در
گوشه ای بنشیند و دیگری راه پیمایی كند ولی چراغ نداشته باشد. باید همان كس كه
راه پیمایی می كند چراغ داشته باشد و همان كس كه چراغ دارد راه پیمایی كند؛ یعنی
همگی به نوبه ی خود و سهم خود در زندگی حركت و فعالیت و راه پیمایی كنند و
همگی چراغ در دست داشته باشند.
تعاون و همكاری اصل مقدسی است، ولی هیچ همكاری و هماهنگی و همگامی
مقدستر و پرارزش تر از همكاری و همگامی كار و دانش نیست؛ یعنی كارگرْ
دانشمند و مطلع و عالم باشد، و عالمْ اهل عمل و كار و فعالیت باشد.
در دوره هایی از تاریخ در میان بعضی از ملتها فاصله ی بین كار و دانش وجود
داشته است. گذشته از اینكه این جدایی بین علم و عمل ظلمی عظیم بود، یك عامل
مهم ركود بشریت همین بود. یكی از خدمات بزرگی كه اسلام به بشریت كرد این بود
كه كار را وظیفه ی همگانی و دانش را حق همگانی دانست. گمان نمی كنم كسی
فی الجمله به منطق اسلام آشنا باشد و منطق این آیین مقدس را در مورد عمومیت
وظیفه ی مقدس شغل داشتن و كار كردن ببیند و از طرف دیگر منطق این دین مقدس
را در مورد اهمیت علم و اینكه این حقْ اختصاصی نیست و حق عموم مردم است
بداند و كوچكترین شكی و تردیدی در مطلبی كه گفته شد بتواند بكند. نه وظیفه ی كار
كردن اختصاص به دسته ای دارد و نه حق علم و دانش از مختصات دسته ای دیگر
است.
گذشته از همه ی اینها اسلام، علم و عمل، دانش و كار را به همكاری و همگامی
یكدیگر دعوت كرد؛ از طرفی فرمود علم بدون عمل مانند درخت بی ثمر است،
فایده و ارزش ندارد، از طرف دیگر هنگام مقایسه ی عملِ توأم با علم و عمل بدون
علم ارزش عمل توأم با علم را صدها برابر عمل بدون علم تعیین كرد.
كار، هر نوع كاری باشد، همینكه صحیح و لازم و وظیفه شد باید با دانش توأم
شود تا ارزش و اثر زیاد پیدا كند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 169
مگر نه این است كه بین كار و نیرو تناسب مستقیم است؟ نیروی بیشتر، كار
بیشتر و عالیتر تولید می كند. و مگر نه این است كه برای بشر، دانش بزرگترین منبع
نیرو و قدرت است؟ قدرت عظیم انسان كه جماد و نبات و حیوان و صحرا و دریا و
فضا را مسخّر كرده، از منبع عظیم علم سرچشمه می گیرد. انسان ماشین نیست كه
قدرتش بستگی به میزان بخار و برق و حرارت داشته باشد، حیوان هم نیست كه
مانند اسب و فیل همه ی قدرتش همان باشد كه در دست و پا و پشت اوست. قدرت
بیشتر انسان قدرت فكری و مغزی است. به موجب این قدرت است كه چنین تمدنی
عظیم به وجود آورده، قدرتهای برق و بخار و قدرتهای عضلانی اسب و فیل و هر
حیوان دیگر را به استخدام خویش درآورده است.
اگر كار از علم و دانش جدا شود حداكثر اثر و ارزش كار این است كه كارگر از
زمین جو و گندم و سبزی و پنبه تولید می كند، از معدنْ زغال و فلزات استخراج
می كند، به وسیله ی دامداری شیر و كره و ماست و پنیر و پشم به وجود می آورد و
دیگر از این حد تجاوز نمی كند. ولی اگر كار و دانش به كمك یكدیگر آمدند و
دست یكدیگر را فشردند علاوه بر همه ی اینها از همان پنبه و از همان پشم كه با واحد
تُن و خروار می فروخت و از همان ابریشم كه به بهای مناسب به بازار می آورد،
پارچه های گران قیمت كه با واحد متر خرید و فروش بشود به وجود می آورد و از
همان فلز كم قیمت ماشینهای گران قیمت به وجود می آورد. این است معنای اینكه
دانش اثر و ارزش كار را بالا می برد، و این است معنای هنر و صنعت و كار توأم با
دانش. سعدی در اول باب هفتم
گلستان می گوید:
حكیمی پسران را پند همی داد كه جانان پدر هنر آموزید كه ملك و دولت
دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطر است، یا دزد به یك
بار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد، اما هنر چشمه ی زاینده است و دولت
پاینده و اگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد كه هنرمند در نفس خود دولت
است، هرجا كه رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی
بیند.