سؤال سوم راجع به كلمه ی «جزیه» است كه می گوید با اینها تا آنجا بجنگید كه
جزیه بدهند. معنایش این است: یا اسلام اختیار كنند یا جزیه بدهند. شك نیست كه
قرآن یك تفاوتی میان اهل كتاب با مشركان- یعنی بت پرستان رسمی كه هیچ
كتاب آسمانی ندارند- قائل شده است؛ برای مشركین هیچ جا نگفته بجنگید تا
جزیه بدهند و اگر جزیه دادند دیگر با آنها نجنگید، ولی درباره ی اهل كتاب می گوید
اگر حاضر شدند جزیه بدهند دیگر با اینها نجنگید. این تفاوت قطعاً وجود دارد.
آنوقت سؤال این است: اصلاً جزیه و فلسفه آن چیست؟ راجع به لغت «جزیه»
صحبتهاست. بعضی گفته اند این لغت معرّب است نه عربی، یعنی ریشه ی عربی ندارد
ریشه ی فارسی دارد، اصلش «گزیت» است كه در ایران در زمان ساسانی، زمان
انوشیروان، جزیه را وضع كردند ولی بر خود مردم ایران نه بر مردم بیگانه و آن هم
یك مالیات سرانه ای بوده كه برای جنگ جمع می كردند، و بعد این كلمه از ایران
رفته است به «حیره» كه شهری بوده است تقریباً در محل نجف فعلی، و بعد از حیره
به سایر جزیرة العرب رفته و استعمال شده است.
بعضی دیگر می گویند: نه، درست است كه كلمه جزیه با «گزیت- گزیه» خیلی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 218
نزدیك است ولی لغتی است عربی از ماده ی جزا. اغلب لغویین چنین عقیده دارند.
فعلاً ما به لغت كار نداریم؛ اصلاً ماهیت جزیه چیست؟ آیا جزیه یعنی باج دادن؟ ! آیا
اسلام گفته است با اینها بجنگید تا وقتی كه حاضر بشوند به شما مسلمانان باج
بدهند، وقتی كه باج دادند دیگر نجنگید؟ شاعر هم می گوید:
ماییم كه از پادشهان باج گرفتیم
زان پس كه از ایشان كمر و تاج گرفتیم
به هر حال آیا مقصود از جزیه باج است؟ آنوقت این سؤال پیش می آید كه این
چه دستوری است؟ آیا این یك حكم زوری نیست؟ و این چه مبنای حقوقی و چه
مبنای عادلانه ای می تواند داشته باشد كه اسلام به مسلمین اجازه بدهد یا واجب كند
كه با اهل ادیان دیگر بجنگید تا آنها مسلمان بشوند یا باج بدهند؟ ! .
هر دو طرف وسیله ی اشكال است: بجنگید تا مسلمان بشوند یعنی دین را تحمیل
كنید، بجنگید تا باج بدهند یعنی یك پولی را به آنها تحمیل كنید. به هر حال تحمیل
است؛ یا تحمیل عقیده است و یا تحمیل پول. در این باره هم باید مفصل بحث كنیم
كه اصلاً جزیه در اسلام چه بوده، آیا واقعاً باج بوده یا چیز دیگری؟