ولی عده ی دیگری این حرفها را نمی زنند، می گویند: نه، باید رفت دنبال عدالت،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 157
ولی نه به خاطر اینكه عدالت مطلوب ماست، بلكه به خاطر اینكه منافع فرد در
عدالت جمع است. برتراند راسل فكرش چنین است و با این فكر مدعی انساندوستی
هم هست. چون فلسفه اش اینجور ایجاب می كند چاره ای ندارد كه غیر از این بگوید.
می گوید: انسان به حسب طبیعت خودش منفعت پرست آفریده شده، و این حرف، دوم
ندارد، پس چه باید كرد تا عدالت برقرار شود؟ آیا به بشر بگوییم: بشر! عدالت را
بخواه؟ این كه زوربردار نیست، در نهاد بشر عدالت خواهی وجود ندارد، چطور با زور
به او بگوییم عدالت را بخواه؟ ! ولی یك كار دیگر می شود كرد و آن این است كه عقل و
علم و دانش بشر را تقویت كنیم تا برسد به آنجا كه به او بگوییم بشر! درست است كه
آن كه اصالت دارد منفعت است و تو را جز در طریق منفعت پرستی فردی نمی شود
سوق داد، اما منفعت فرد در این است كه عدالت در جمع برقرار باشد، اگر عدالت در
جمع نباشد منفعت فرد هم تأمین نمی شود. درست است كه تو به حكم طبیعتت
می خواهی به همسایه ات تجاوز كنی، ولی تو كه تجاوز كنی او هم تجاوز می كند و تو
بجای اینكه منفعت بیشتر ببری منفعت كمتر می بری، پس عقلت را به كار بینداز،
حساب كن، بعد می فهمی كه نه، مصلحت فردِ تو هم در عدالت است.
اینها ایده ی عدالت در عالم را دارند ولی راه وصول به ایده ی عدالت را تقویت فكر و
علم و دانش می دانند، یعنی آشناكردن بشر به اینكه منفعت فرد در عدالتِ جمع است.