یكی دیگر از مسلّمات تاریخ این است كه حضرت رضا شرط كرد و این شرط را
هم قبولاند كه من به این شكل قبول می كنم كه در هیچ كاری مداخله نكنم و مسئولیت
هیچ كاری را نپذیرم. در واقع می خواست مسئولیت كارهای مأمون را نپذیرد و به قول
امروزیها ژست مخالفت را و اینكه ما و اینها به هم نمی چسبیم و نمی توانیم همكاری
كنیم حفظ كند و حفظ هم كرد. (البته مأمون این شرط را قبول كرد. ) لهذا حضرت حتی
در نماز عید شركت نمی كرد تا آن جریان معروف رخ داد كه مأمون یك نماز عیدی از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 127
حضرت تقاضا كرد، امام فرمود: این بر خلاف عهد و پیمان من است، او گفت: اینكه
شما هیچ كاری را قبول نمی كنید مردم پشت سر ما یك حرفهایی می زنند، باید شما
قبول كنید، و حضرت فرمود: بسیار خوب، این نماز را قبول می كنم، كه به شكلی هم
قبول كرد كه خود مأمون و فضل پشیمان شدند و گفتند اگر این برسد به آنجا انقلاب
می شود، آمدند جلوی حضرت را گرفتند و ایشان را از بین راه برگرداندند و نگذاشتند
كه از شهر خارج شوند.