در
کتابخانه
بازدید : 1188422تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand بخش اول: سخنرانیهابخش اول: سخنرانیها
Collapse بخش دوم: یادداشتها بخش دوم: یادداشتها
Expand فصل اوّل ریشه های تاریخی حادثه ی كربلافصل اوّل ریشه های تاریخی حادثه ی كربلا
Collapse فصل دوم یادداشت «ماهیت قیام حسینی» فصل دوم یادداشت «ماهیت قیام حسینی»
Expand فصل سوم یادداشت امام حسین و عیسی مسیح علیه السلام فصل سوم یادداشت امام حسین و عیسی مسیح علیه السلام
فصل چهارم یادداشت «عنصر امر به معروف و نهی از منكر در نهضت حسینی»
Expand فصل پنجم یادداشت «تحریفات در واقعه ی تاریخی عاشورا» فصل پنجم یادداشت «تحریفات در واقعه ی تاریخی عاشورا»
Expand فصل ششم حماسه ی حسینی فصل ششم حماسه ی حسینی
Expand فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی
Expand فصل هشتم یادداشتهای متفرق فصل هشتم یادداشتهای متفرق
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. بحث در این است كه حادثه ی عاشورا چه نوع حادثه ای است و از چه مقوله است؟ آیا از نظر اجتماعی یك انفجار بدون هدف بود مانند بسیاری از انفجارها كه در اثر فشار ظلم و تشدید سختگیریها رخ می دهد و احیاناً به وضع موجود كمك می كند، و یا یك تصمیم آگاهانه و هوشیارانه نسبت به اوضاع و احوال موجود و نسبت به آثار و نتایج این حركت بود؟ و در صورت دوم آیا یك قیام و نهضت و انقلاب مقدس بود یا یك دفاع شرافتمندانه ی مقدس؟ یعنی آیا هجوم بود یا دفاع؟ آیا كاری بود كه از طرف امام شروع شد و حكومت وقت می خواست آن را سركوب كند، و یا او از طرف حكومت وقت مورد تجاوز قرار گرفت و او به جای سكوت و تسلیم، شرافتمندانه از خود دفاع كرد؟ به عبارت دیگر آیا چیزی از سنخ تقوا در جامعه بود و مظهر یك تقوای بزرگ در حدّ دادن جان بود، یا مظهر یك احسان و عصیان و قیام مقدس؟ آیا از نوع حفظ و اثبات خود بود یا از نوع نفی و انكار جبهه ی مخالف [1]؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 526
بنا بر فرض اول ناچار اهدافی داشت اجتماعی و اصولی؛ و بنا بر فرض دوم هدفش جز حفظ شرف و حیثیت انسانی خود نبود؛ و بنابراین كه از نوع انقلاب و قیام ابتدایی بود آیا مبنای این انقلاب صرفاً دعوت مردم كوفه بود كه اگر مردم كوفه دعوت نمی كردند قیام نمی كرد (و قهراً پس از اطلاع از عقب نشینی مردم كوفه در صدد كنار آمدن و سكوت بود) یا مبنای دیگری جز دعوت مردم كوفه داشت و فرضاً مردم كوفه دعوت نمی كردند او در صدد اعتراض و مخالفت بود هرچند به قیمت جانش تمام شود؟ .

در جریان حادثه ی كربلا عوامل گوناگونی دخالت داشته است [2]یعنی انگیزه های متعددی برای امام در كار بوده است كه همین جهت از طرفی توضیح و تشریح ماهیت این قیام را دشوار می سازد زیرا آنچه از امام ظاهر شده گاهی مربوط به یك عامل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 527
خاص بوده و گاهی به عامل دیگر، و سبب شده كه اظهارنظركنندگان، گیج وگنگ بشوند و ضد و نقیض اظهار نظر كنند؛ و از طرف دیگر به این قیام جنبه های مختلف می دهد و درحقیقت از هر جنبه ای ماهیت خاصی دارد. (در امور اجتماعی و مركّب، مانعی نیست كه یك چیز دارای چند ماهیت باشد همچنانكه مخصوصاً در درسهای «فلسفه ی تاریخ» ثابت كرده ایم. ) .

عواملی كه در كار بوده و ممكن است در این امر دخالت داشته باشد و یا دخالت داشته است:

الف. اینكه امام یگانه شخصیت لایق و منصوص و وارث خلافت و دارای مقام معنوی امامت بود. در این جهت فرقی میان امام و پدرش و برادرش نبود، همچنانكه فرقی میان حكومت یزید و معاویه و خلفای سه گانه نبود.

این جهت به تنهایی وظیفه ای ایجاب نمی كند. اگر مردم اصلحیت را تشخیص دادند و بیعت كردند و درحقیقت با بیعت صلاحیت خود را و آمادگی خود را برای قبول زمامداری این امام اعلام كردند او هم قبول می كند. اما مادامی كه مردم آمادگی ندارند از طرفی، و از طرف دیگر اوضاع و احوال بر طبق مصالح مسلمین می گردد، به حكم این دو عامل، وظیفه ی امام مخالفت نیست بلكه همكاری و همگامی است همچنانكه امیر علیه السلام چنین كرد، در مشورتهای سیاسی و قضائی شركت می كرد و به نماز جماعت حاضر می شد. خودش فرمود: «لَقَدْ عَلِمْتُمْ اَنّی اَحَقُّ النّاسِ بِها مِنْ غَیْری؛ وَ وَ اللّهِ لاَُسَلِّمَنَّ ما سَلِمَتْ اُمورُ الْمُسْلِمینَ وَ لَمْ یَكُنْ فیها جَوْرٌ اِلاّ عَلَیَّ خاصَّةً» [3].

در قضیه ی كربلا این عامل به تنهایی دخالت نداشته است. این عامل را به ضمیمه ی عامل سوم كه دعوت اهل كوفه است باید در نظر بگیریم چون عامل دعوت مردم، برای به دست گرفتن حكومت بود نه چیز دیگر. پس این عامل، عامل جداگانه نیست و باید در ضمن آن عامل ذكر شود.

ب. از امام بیعت می خواستند و در این كار رخصتی نبود. یزید نوشت: «خُذِ الْحُسَیْنَ بِالْبَیْعَةِ اَخْذاً شَدیداً لَیْسَ فیهِ رُخْصَةٌ» . بیعت، امضا و قبول و تأیید بود [4]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 528
ج. مردم كوفه پس از امتناع امام از بیعت او را دعوت كردند و آمادگی خود را برای كمك او و به دست گرفتن خلافت و زعامت اعلام كردند، نامه های پی درپی آمد، قاصد امام هم آمادگی مردم را تأیید كرد.

د. اصلی است در اسلام به نام «امر به معروف و نهی از منكر» ، مخصوصاً در موردی كه كار از حدود مسائل جزئی تجاوز كند، تحلیل حرام و تحریم حلال بشود، بدعت پیدا شود، حقوق عمومی پایمال شود، ظلم زیاد بشود. امام مكرر به این اصل استناد كرده است. در یك جا فرمود: «اِنّی لَمْ اَخْرُجْ اَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً، اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاِصْلاحِ فی اُمَّةِ جَدّی، اُریدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ اَنْهی عَنِ الْمُنْكَرِ [5]وَ اَسیرَ بِسیرَةِ جَدّی وَ اَبی» . جای دیگر فرمود: «سَمِعْتُ جَدّی رَسولَ اللّهِ: مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللّهِ. . . » . در جای دیگر فرمود: «أَ لا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لا یُتَناهی عَنْهُ لِیَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِ اللّهِ مُحِقّاً، اِنّی لا اَرَی الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً وَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ اِلاّ بَرَماً» .


[1] . بلكه می توان گفت سه نوع ماهیت می توان فرض كرد: ماهیت تقوایی، ماهیت هجومی و قیامی، و ماهیت پاسخگویی به یك ندای مقدس، كه ماهیت تعاونی دارد. امام از نظر عامل بیعت، عكس العمل كار بود آن هم عكس العمل منفی؛ از نظر عامل دعوت، عكس العمل كار بود اما عكس العمل مثبت؛ و از نظر عامل امر به معروف، آغازگر بود و مهاجم.
[2] . همان طوری كه در سخنرانیهایی كه در دانشكده ی ادبیات تهران و دانشگاه اهواز در محرم 1392 تحت عنوان «تحلیلی از قیام عاشورا» گفتیم، حوادث اجتماعی مانند حوادث طبیعی و مادی، شناخت آنها نیازمند به نوعی تجزیه و تحلیل به عناصر اولیه است كه سازنده ی آن حادثه است. چیزی كه هست پدیده های مادی در یك لابراتوار قابل تجزیه و بار دیگر تركیب است ولی پدیده های تاریخی را صرفاً با قدرت منطق و در لابراتوار منطق می توان تجزیه و تحلیل كرد. تحلیل حادثه ای مانند قیام عاشورا به این است كه سه نوع عنصر در آن شناخته شود: اول انگیزه ها یعنی عواملی كه در محیط رخ داد كه بالقوّه می توانست منشأ یك حركت یا نهضت شود و یا احیاناً موجی ایجاد بكند. از لحاظ این عنصر باید عوامل محیط را از جنبه ی اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و غیره و جریانات خاص انسانی آن محیط را به دست آورد. عنصر دوم، عكس العملی كه قهرمان نهضت یعنی امام حسین علیه السلام در حادثه ی عاشورا در برابر هر یك از عوامل فوق نشان داد كه البته این جهت بستگی زیادی دارد به شخصیت امام، و با عوض شدن و جانشین شدن شخصیت دیگر، یعنی اگر شخص دیگر به جای امام می بود ای بسا كه عكس العمل دیگری ابراز می داشت. در این مرحله است كه ما هدفهای امام را كه با شخصیت معنوی او بستگی دارد، در این حادثه باید بررسی كنیم. عنصر سوم، روش و متد امام است در این عكس العمل، كه خود عكس العمل ماهیتش این است كه امام اهداف مشخصش در برابر آن حادثه چه بوده است. پس معنی روش امام این است كه مثلاً روش امام در امتناع از بیعت چه بوده و تا چه حد می خواسته مقاومت كند و در چه حد احیاناً تسلیم می شد و یا اصلاً تسلیم نمی شد آنچنان كه از سخنان خود امام برمی آید؛ و روشش از نظر اجابت دعوت مردم كوفه و به دست گرفتن حكومت چه بود و در چه حد بود و آیا مانند امتناع از بیعت تا آخرین قطره ی خون حاضر بود فدا كند یا پس از بهم خوردن وضع كوفه حاضر بود از این هدف دست بردارد، كه البته شقّ دوم صحیح است؛ و روشش از نظر عامل سوم حتی از عامل اول هم شدیدتر بود، بالاتر از كشته شدن بود، در حد توسعه ی انقلاب و دامنه ی خونریزی بود. در اینجا منطقش منطق شهید بود، منطق یك نفر انقلابی بود. منطقش در امتناع از بیعت، منطق یك انسان با شرف بود و نه بیشتر، و منطقش در مقابل عامل دعوت، منطق یك سیاستمدار ورزیده و صالح بود، و منطقش در مقابل عامل سوم منطق شهید بود.
[3] . نهج البلاغه، خطبه 72. [حقاً شما می دانید كه من از همه ی مردم به خلافت شایسته ترم. به خدا سوگند تا زمانی كه امور مسلمین به سلامت باشد و جز به شخص من ستم نشود راه مسالمت می پویم. ]
[4] . بیعتی كه امام حسین را بدان مكلف می كردند تصویب ولایتعهد بود، با بیعت علی علیه السلام و ائمه ی دیگر كه تسلیم اكثریت خاطی بود فرق داشت.
[5] . بعدها منكراتی كه موجب نهی از منكر و قیام شد شرح داده خواهد شد، ولی جمله ی «وَ اَسیرَ بِسیرَةِ جَدّی وَ اَبی» با توجه به آنچه در آن ایام به نام «سیره ی شیخین» مطرح بوده كه علی و خاندانش آن را قبول نداشته اند، عطف به انحرافاتی هم كه از زمان شیخین شروع شده هست؛ از قبیل تقسیم [بیت المال ] به غیر سویّه، و از قبیل تحقیر نماز به عنوان خیر العمل، و از قبیل مطلق اجتهادهای (به اصطلاح) روشنفكرانه ی عمر. دو جریان انحرافی وجود یافت یكی عمری و دیگر عبد الله عمری. انحراف عمری، اقبال به جهاد منهای عبادت یعنی سنگین كردن كفّه ی برونگرایی و عملی عینی و سبك كردن كفّه ی معنوی بود. انحراف عبد الله عمری، برعكس، سنگین كردن كفّه ی عبادت و تحقیر كارهای سخت دنیایی و جهادی بود كه در نتیجه نه جهاد، جهاد بود و نه نماز، نماز. اما امام حسین در شب عاشورا: «لَهُمْ دَوِیٌّ كَدَوِیِّ النَّحْلِ» . و در روز عاشورا: «ذَكَرْتَ الصَّلاةَ جَعَلَكَ اللّهُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است