و ركب اناساً منهم الفزع الدائم بقیة حیاتهم
[1](چون عقیده و وجدانش ضد عمل
خودش بود و دائماً وجدانش به او القائاتی می كرد مثل بسیاری از كسانی كه گرفتار
عذاب وجدان می شوند و فریاد می زنند: مرا بكشید! این وجود ننگین را از بین ببرید!
دیوانگی بسر بن ارطاة در آخر عمرش شاید از همین قبیل بوده. آن فرشته ی مأمور
عذاب این گونه افراد همان وجدان خود آنهاست) لأنهم عرفوا الاثم فیما اقترفوه عرفاناً
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 519
لا تسعهم المغالطة فیه
[2]. . .
[1] . [و بر پاره ای از آنان در بقیه ی عمرشان وحشتی دائمی چیره گشته بود. ]
[2] . [زیرا آنان به خوبی فهمیده بودند كه گناهی بزرگ مرتكب شده اند به طوری كه نمی توانستند مغالطه
كنند و خودشان را گول بزنند. ]