در
کتابخانه
بازدید : 1188022تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand بخش اول: سخنرانیهابخش اول: سخنرانیها
Collapse بخش دوم: یادداشتها بخش دوم: یادداشتها
Collapse فصل اوّل ریشه های تاریخی حادثه ی كربلافصل اوّل ریشه های تاریخی حادثه ی كربلا
Expand 1 چگونه امت پیغمبر فرزند پیغمبر را كشتند؟ 1 چگونه امت پیغمبر فرزند پیغمبر را كشتند؟
Expand 2 امام حسین علیه السلام و سایر مصلحین بزرگ كه قیام كردند2 امام حسین علیه السلام و سایر مصلحین بزرگ كه قیام كردند
Expand 3 منطق معمولی ذاكرین أبا عبد اللّه در شهادت و مظلومیت آن حضرت 3 منطق معمولی ذاكرین أبا عبد اللّه در شهادت و مظلومیت آن حضرت
Collapse 4 امام حسین میان قیام علیه خلفا و علیه اسلام تجزیه كرد- اثر قیام حسینی 4 امام حسین میان قیام علیه خلفا و علیه اسلام تجزیه كرد- اثر قیام حسینی
Expand 5 موضوعات درباره ی قیام حسینی 5 موضوعات درباره ی قیام حسینی
Expand فصل دوم یادداشت «ماهیت قیام حسینی» فصل دوم یادداشت «ماهیت قیام حسینی»
Expand فصل سوم یادداشت امام حسین و عیسی مسیح علیه السلام فصل سوم یادداشت امام حسین و عیسی مسیح علیه السلام
فصل چهارم یادداشت «عنصر امر به معروف و نهی از منكر در نهضت حسینی»
Expand فصل پنجم یادداشت «تحریفات در واقعه ی تاریخی عاشورا» فصل پنجم یادداشت «تحریفات در واقعه ی تاریخی عاشورا»
Expand فصل ششم حماسه ی حسینی فصل ششم حماسه ی حسینی
Expand فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی
Expand فصل هشتم یادداشتهای متفرق فصل هشتم یادداشتهای متفرق
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
باید ببینیم چطور شد امام حسین قیام كرد؟ در قیام حسین علیه السلام چند عامل را باید در نظر گرفت:

الف. از امام حسین برای خلافت یزید بیعت و امضا می خواستند. آثار و لوازم این بیعت و امضا چقدر بود؟ و چقدر تفاوت بود میان بیعت با أبو بكر یا عمر یا عثمان و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 483
صلح با معاویه و میان بیعت با یزید. به قول عقّاد اولین اثر این بیعت، امضای سبّ و لعن علی علیه السلام بود كه در زمان معاویه شروع شده بود، و هم امضای ولایتعهد و وراثت خلافت بود.

ب. خودش می فرمود: اصلی در اسلام است كه در مقابل ظلم و فساد نباید سكوت كرد (اصل امر به معروف و نهی از منكر) . خودش از پیغمبر روایت كرد: «مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاّ لِحُرُمِ اللّه. . . » . ایضاً می گفت: «أَ لا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ. . . » . .

ج. مردم كوفه از او دعوت به عمل آوردند و نامه ها نوشتند و هجده هزار نفر با مسلم بیعت كردند. باید دید آیا عامل اصلی، دعوت اهل كوفه بود و الاّ أبا عبد اللّه هرگز قیام یا مخالفت نمی كرد و بیعت می كرد؟ این مطلب خلاف رأی و عقیده ی حسین علیه السلام بود و قطعاً چنین نمی كرد، بلكه تاریخ می گوید چون خبر امتناع امام حسین از بیعت به كوفه رسید مردم كوفه اجتماع كردند و هم عهد شدند و نامه ی دعوت نوشتند. روز اول كه در مدینه بود از او بیعت خواستند، بلكه معاویه در زمان حیات خود از او بیعت خواست و حسین علیه السلام امتناع كرد. بیعت كردن با یزید صحّه گذاشتن بر حكومت او بود كه ملازم بود با امضا بر نابودی اسلام (وَ عَلَیَ الْاِسْلامِ السَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ یَزیدَ) . پس موضوع امتناع از بیعت، خود اصالت داشت. حسین علیه السلام حاضر بود كشته بشود و بیعت نكند، زیرا خطر بیعت خطری بود كه متوجه اسلام بود نه متوجه شخص او، بلكه متوجه اساس اسلام یعنی حكومت اسلامی بود نه یك مسأله ی جزئیِ فرعیِ قابل تقیّه.

اما موضوع دوم نیز به نوبه ی خود اصالت داشت. از این نظر این جهت را باید مطالعه كرد كه آیا شرط امر به معروف یعنی احتمال اثر و منتج بودن در آن بود یا نه؟ از گفته های خود امام حسین كه می فرمود: «ثُمَّ اَیْمُ اللّهِ لا تَلْبَثونَ بَعْدَها اِلاّ كَرَیْثِما یُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتّی تَدورَ بِكُمْ دَوْرَ الرَّحی وَ تُقْلَقُ بِكُمْ قَلَقَ الِْمحْوَرِ» ، یا در جواب شخصی كه «ریاش» نقل می كند فرمود: «اِنَّ هؤُلاءِ اَخافونی وَ هذِهِ كُتُبُ اَهْلِ الْكوفَةِ وَ هُمْ قاتِلی فَاِذا فَعَلوا ذلِكَ وَ لَمْ یَدَعوا للّهِ مُحَرَّماً اِلاَّ انْتَهَكوهُ بَعَثَ اللّهُ اِلَیْهِمْ مَنْ یَقْتُلُهُمْ حَتّی یَكونوا اَذَلَّ مِنْ قَوْمِ الْاَمَةِ (فِرامِ الْاَمَةِ) » و همچنین است جمله هایی كه در وداع دوم به اهل بیت خودش فرمود: «اِسْتَعِدّوا لِلْبَلاءِ وَ اعْلَموا اَنَّ اللّهَ حافِظُكُمْ وَ مُنْجیكُمْ مِنْ شَرِّ الْاَعْداءِ وَ یُعَذِّبُ اَعادیكُمْ بِاَنْواعِ الْبَلاءِ» ، از اینها معلوم می شود كه امام حسین توجه داشت كه خونش بعد از خودش خواهد جوشید و شهادتش سبب بیداری مردم می شود. پس شهادتش مؤثر بود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 484
اما از نظر سوم؛ از این جهت همینقدر مؤثر بود كه امام را متوجه كوفه كرد. اما آیا اگر به كوفه نمی رفت، در محل امن و امانی بود؟ اگر در مكه یا مدینه هم بود، چون از بیعت امتناع می كرد و بعلاوه به خلافت یزید معترض بود دچار خطر بود و امام حسین اِبا داشت كه در مكه حرم خدا كشته شود و شاید از اینكه در حرم پیغمبر هم كشته شود ابا داشت. اینكه در وسط راه به اصحاب حرّ گفت و از نامه ی عمر سعد به ابن زیاد برمی آید كه در خود كربلا به عمر سعد هم گفته است: اگر نمی خواهید برمی گردم، فقط ناظر به این قسمت است كه چرا به عراق آمد نه اینكه قضیه فقط یك جنبه دارد و آن هم جنبه ی دعوت و بعد هم پشیمانی از آمدن به عراق است. امام حسین كه نگفت حالا كه مردم كوفه نقض عهد كردند، پس من بیعت می كنم یا اینكه دیگر موضوع اعتراض به خلافت یزید را پس می گیرم و ساكت می شوم.

مسائلی كه در اینجا هست:

الف. قبل از مردن معاویه مسأله ی امتناع مردم مدینه بالخصوص حسین بن علی علیه السلام از بیعت مطرح بود. امام حسین در جواب نامه ی معاویه سخت به او تاخت و به موضوع ولایتعهد یزید اعتراض و انتقاد كرد (سرمایه ی سخن و ابو الشهداء عقّاد) .

ب. مسأله ی ولایتعهد یزید یك بدعت بزرگ بود در اسلام و نقشه ای كه از سی و چند سال پیش امویّین كشیده بودند. ابو سفیان در خانه ی عثمان گفت: «تَلَقَّفوها تَلَقُّفَ الْكُرَةِ وَ لِتَصیرَنَّ. . . اَما وَ الَّذی یَحْلِفُ بِهِ أَبو سُفْیانَ لا جَنَّةَ وَ لا نارَ» . از این نظر فوق العاده مهم بود؛ نه با شورا و آراء عمومی منطبق بود و نه با جعل الهی، نصب پدر بود پسر را.

ج. تسلیم خلیفه شدن در یك وقت جایز است كه بحث در اطراف اصلحیت فرد دیگر باشد ولی غیر صالح كارها را بر مدار و محور اسلامی می چرخاند. علی علیه السلام فرمود: «وَ اللّهِ لاَُسَلِّمَنَّ ما سَلِمَتْ اُمورُ الْمُسْلِمینَ وَ لَمْ یَكُنْ فیها جَوْرٌ اِلاّ عَلَیَّ خاصَّةً» .

د. بیعت، عقد بود مانند عقد بیع و اجاره و نكاح، و تعهدآور بود، قابل نقض نبود.

علی علیه السلام فرمود: عهد با كافر را نیز نباید نقض كرد و الاّ امان باقی نمی ماند.

هـ. مسأله ی اعتراض به كار خلیفه ی وقت و لو منتهی به عزل او بشود در صورتی كه انحراف پیدا می كند، خود یك مسأله ای است در اسلام به نام «امر به معروف و نهی از منكر» . امام حسین مكرر به این اصل استناد كرد. شرط این اصل نیست كه خون ریخته نشود؛ شرطش این است كه نتیجه ی نهایی آن به نفع اسلام باشد، نظیر خود جهاد با كفار.

و. موضوع دعوت امام از طرف مردم كوفه و اتمام حجت، خود یك مطلبی است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 485
امام هم خیلی عاقلانه و مدبّرانه عمل كرد: اول به نامه های آنها جواب داد. چندین بار پیك رد و بدل شد. ابتدا نماینده ای از طرف خودش فرستاد. مسلم هم سیاست علوی را به كار برد یعنی بدون هیچ نوع نیرنگ و اغفالی در كمال صراحت با مردم عمل كرد، نه پولی از مردم گرفت و نه پولی در میان رؤسا تقسیم كرد، همان سیاستی كه حاضر نیست هدف را فدای وسیله كند. امام كه امتناع از بیعتش قطعی و همچنین تصمیم به اعتراضش قطعی بود، به آنها جواب مساعد داد. علت اینكه از مكه در آن وقت حركت كرد یكی این بود كه فرصت خوبی بود، دیگر اینكه خطر بزرگی پیش آمده بود. فرصتْ این بود كه در روز هشتم ذی الحجة كه همه ی مردم عازم عرفات و انجام اعمال حج اند، او حركت می كند. این عمل، مردم مسلمان را به فكر وامی دارد كه چه موضوع مهمی پیش آمده كه فرزند پیغمبر از انجام عمل حج منصرف و به طرف دیگر می رود. این عمل به اصطلاح ژست بسیار عالی بود. اما خطر مطلب این بود كه خطر كشته شدن در ضمن اعمال حج داشت. به نقل سرمایه ی سخن عمرو بن سعید بن العاص با لشكری مأمور شده بود حسین علیه السلام را در همان مكه بكشد. خودش به فرزدق گفت: اگر بیرون نمی آمدم كشته می شدم. در منتخب طریحی نوشته است كه سی نفر مأموریت مخفیانه یافته بودند كه حسین علیه السلام را ضمن اعمال حج بكشند (و بعد هم تحت عنوان مشاجره ی شخصی قضیه را لوث كنند و یا مثل سعد بن عُباده بگویند جنها او را كشتند) . پس به هر حال اگر دعوت اهل عراق هم نبود، موسم حج و ازدحام حج خطر كشته شدن برای امام حسین داشت و امام مصمم بود كه ایام حج در مكه نماند. او كه نمی توانست با لباس احرام مسلّح شود. بعلاوه توهین عظیمی بود برای بیت اللّه كه پس از پنجاه سال كه از وفات پیغمبر گذشته است، فرزند پیغمبر را در محیط «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» بكشند. علی هذا حركت امام حسین در آن وقت از مكه به جای دیگر ضروری به نظر می رسید. اگر از دعوت اهل عراق هم صرف نظر بكنیم، جایی دیگر كه از عراق برای امام حسین بهتر باشد وجود نداشت.

ز. امام حسین از لحاظ عامل دوم یعنی انجام وظیفه ی اصلاح در امت اسلامیه، كشته شدن خود را مفید می دید؛ احساس می كرد موقعیت طوری است كه اگر كشته بشود نفله نشده است.

می توانیم مطلب را به صورت جامعتر و كاملتری بیان كنیم. در حادثه ی كربلا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 486
جهات زیادی هست:

1. امام، یگانه شخصیت لایق و منصوص و وارث خلافت بود. یزید، نالایق و غاصب بود. این جهت میان وضع امام و وضع پدرش و فرزندانش با خلفای وقت مشابه بود. باید ببینیم صِرف این جهت چه وظیفه ای برای امام ایجاد می كند؟ .

2. آنها از امام بیعت می خواستند و به هیچ وجه از آن صرف نظر نمی كردند. باید ببینیم بیعت چیست و چه اثری دارد و تكلیف به بیعت چه وظیفه ای برای امام ایجاب می كند؟ .

3. اوضاع و احوال مسلمین از نظر اجرای حدود و موازین اسلام، وضع بسیار بدی پیدا كرده بود كه با ریشه ی اسلام سر و كار داشت. باید ببینیم تكلیف امر به معروف كه خود امام به آن استناد می كرد چه وظیفه ای ایجاب می كرد؟ .

4. مردم كوفه از امام دعوت كردند و نوعی اتمام حجت شد. دعوت آنها چه وظیفه ای ایجاب می كرد؟ .

5. آنها در آخر كار، امام را مخیّر كردند میان دو چیز: تسلیم و یا كشته شدن. این جهت چه وظیفه ای را برای امام ایجاب می كرد؟ .

اما مسأله ی احقّیّت به خلافت اگر توأم با چیز دیگر نباشد یعنی فقط شخص جای خود را عوض كرده باشد و هر اندازه تفاوت هست همان است كه لازمه ی قهری زمامداری اصلح و غیر اصلح است، ظاهراً در این مورد [امام ] وظیفه ای جز این ندارد كه حق خود را مطالبه كند و اگر اعوان و انصار به قدر كافی دارد اقدام كند و اگر نه، سر جای خود می نشیند همان طور كه علی علیه السلام در موقع خلافت أبو بكر گفت: «اَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَناحٍ اَو اسْتَسْلَمَ فَاَراحَ» [1]و در موقع خلافت عثمان گفت: «وَ اللّهِ لاَُسَلِّمَنَّ ما سَلِمَتْ اُمورُ الْمُسْلِمینَ وَ لَمْ یَكُنْ فیها جَوْرٌ اِلاّ عَلَیَّ خاصَّةً» . .

علی علیه السلام با خلفای زمان خود در مسائل قضایی و سیاسی و علمی همكاری می كرد، یعنی به آنها مشورت می داد و آنها را تقویت و تأیید می كرد. قضاوتهای مولی و مشورتها و جوابهای علمی او مشهور است.

در این قسمت، این جهت را كه افكار عمومی چگونه قضاوت می كند باید در نظر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 487
گرفت. اگر امامِ بحق را مردم از روی جهالت و عدم تشخیص نمی خواهند، او به زور نباید و نمی تواند خود را به مردم به امر خدا تحمیل كند. لزوم بیعت هم برای این است.

اما قسمت دوم یعنی بیعت؛ اولاً بیعت چیست؟ تعریفی كه ما از بیعت پیدا كرده ایم همان است كه در النهایه ی ابن اثیر، ماده ی «بیع» آمده است. می گوید: «و فی الحدیث «أ لا تُبایِعونی عَلَی الْاِسْلامِ» هو عبارة عن المعاقدة علیه و المعاهدة، كأنّ كلّ واحد منهما باع ما عنده من صاحبه و أعطاه خالصة نفسه و طاعته و دخیلة أمره» [2] بیعت فقط در مورد حاكم و سلطان است. پیمان رفاقت دو رفیق را بیعت نمی گویند؛ یعنی در بیعت، تسلیم یك طرف برای یك طرف است (رجوع شود به كشّاف و مجمع البیان) .

در قرآن ذكر «بیعت» آمده است: «لَقَدْ رَضِیَ اَللّهُ عَنِ اَلْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَكَ تَحْتَ اَلشَّجَرَةِ. . . » [3]، «إِذا جاءَكَ اَلْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَكَ عَلی أَنْ لا یُشْرِكْنَ بِاللّهِ شَیْئاً وَ لا یَسْرِقْنَ وَ لا یَزْنِینَ وَ لا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ» [4].

پیغمبر صلی الله علیه و آله برای علی علیه السلام در غدیر خم بیعت گرفت. در «لیلة العقبة» اهل مدینه با پیغمبر بیعت كردند. در سقیفه از مردم بیعت گرفتند و همین بیعت كار را تمام كرد و مردم پس از توجه نیز بیعت خود را نقض نكردند. علی علیه السلام در زمان خلافت از مردم بیعت گرفت. زبیر كه بعد پشیمان شد گفت: بیعت من ظاهری بود. در نهج البلاغه، خطبه ی 8 می فرماید: «یَزْعَمُ اَنَّهُ قَدْ بایَعَ بِیَدِهِ وَ لَمْ یُبایِعْ بِقَلْبِهِ، فَقَدْ أقَرَّ بِالْبَیْعَةِ وَ ادَّعَی الْوَلیجَةَ فَلْیَأْتِ عَلَیْها بِاَمْرٍ یُعْرَفُ وَ اِلاّ فَلْیَدْخُلْ فیما خَرَجَ مِنْهُ» [5]. امام در اینجا روی اصول قضایی علیه زبیر استدلال می كند. به هر حال امام در اینجا بیعت را به عنوان یك امر الزام آور یاد می كند.

ایضاً امیر المؤمنین در نهج البلاغه، خطبه ی 34 می فرماید:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 488
اِنَّ لی عَلَیْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَیَّ حَقٌّ. فَاَمّا حَقُّكُمْ عَلَیَّ فَالنَّصیحَةُ لَكُمْ وَ تَوْفیرُ فَیْئِكُمْ عَلَیْكُمْ وَ تَعْلیمُكُمْ كَیْلا تَجْهَلوا وَ تَأدیبُكُمْ كَیْما تَعْلَمُوا (تَعْمَلوا) [6]. وَ اَمّا حَقّی عَلَیْكُمْ فَالْوَفاءُ بِالْبَیْعَةِ وَ النَّصیحَةُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغیبِ وَ الْاِجابَةُ حینَ اَدْعوكُمْ وَ الطّاعَةُ حینَ آمُرُكُمْ [7].

ایضاً اصحاب جمل به عنوان ناكثین یعنی نقض كنندگان بیعت شناخته شدند.

درباره ی امام زمان دارد او مخفی شد تا بیعت كسی به گردن او نباشد.

امامزادگان و تمام كسانی كه می خواستند قیام كنند علیه خلفا، مثل محمّد نفس زكیّه و زید بن علی، از اتباع خود بیعت می گرفتند. ابو حنیفه فتوا داد كه بیعت اهل مدینه با عباسیها درست نیست چون قبلاً با محمّد نفس زكیّه بیعت كرده اند. امام صادق علیه السلام فرمود: من حاضرم با محمّد نفس زكیّه بیعت كنم به شرط اینكه قیامش قیام امر به معروف باشد نه مهدویت. خود امام حسین علیه السلام از اصحاب خود بیعت گرفت و در شب عاشورا فرمود من بیعت خودم را از گردن شما برداشتم: «اَنْتُمْ فی حِلٍّ مِنْ بیْعَتی» .

مسلم نیز از مردم كوفه برای امام بیعت گرفت.

معاویه به حضرت امیر می نویسد كه تو را مانند شتری كه مهارش را بكشند، برای بیعت بردند: «وَ كُنْتَ تُقادُ كَما یُقادُ الْجَمَلُ الْمَخْشوشُ» . امیر المؤمنین در جواب او نوشت:

وَ قُلْتَ: اِنّی كُنْتُ اُقادُ كَما یُقادُ الْجَمَلُ الَْمخْشوشُ حَتّی اُبایِعَ، وَ لَعَمْرُ اللّهِ لَقَدْ اَرَدْتَ اَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ اَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ! وَ ما عَلَی الْمُسْلِمِ مِنْ غَضاضَةٍ فی اَنْ یَكونَ مَظْلوماً ما لَمْ یَكُنْ شاكّاً فی دینِهِ وَ لا مُرْتاباً بِیَقینِهِ، وَ هذِهِ حُجَّتی اِلی غَیْرِكَ قَصْدُها وَ لكِنّی اَطْلَقْتُ لَكَ مِنْها بِقَدْرِ ما سَنَحَ مِنْ ذِكْرِها [8].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 489
اینجا این سؤال پیش می آید كه بیعت چه لزومی دارد كه پیغمبر و امام از مردم بیعت می گرفتند، و از نظر شرعی چه اثر الزام آوری دارد؟ آیا اگر مردم بیعت نمی كردند، اطاعت پیغمبر واجب نبود؟ ! و چرا امیر المؤمنین به بیعت استناد می كند؟ .

به نظر می رسد بیعت در بعضی موارد صرفاً اعتراف و اظهار آمادگی است، قول وجدانی است. بیعتی كه پیغمبر اكرم می گرفت از این جهت بود، خصوصاً با توجه به اینكه در خوی عرب این بود كه قول خود و بیعت خود را نقض نكند؛ نظیر قسم خوردن نظامیها یا وكلاست كه به هر حال هیچ كس نباید به مملكت خود خیانت كند، ولی این قسم تأكید و گروگرفتن وجدان است. تا شخص بیعت نكرده، فقط همان وظیفه ی كلی است كه قابل تفسیر و تأویل است ولی با بیعت، شخص به طور مشخص اعتراف می كند به طرف و مطلب از ابهام خارج می شود و بعد هم وجدان خود را نیز گرو می گذارد، و بعید نیست كه شرعاً نیز الزامی فوق الزام اوّلی ایجاد كند.

ولی در برخی موارد صرفاً پیمان است، مثل آن جایی كه قبل از بیعت هیچ الزام در كار نیست. مثلاً اگر خلافت به شورا باشد نه به نصّ، قبل از بیعت هیچ الزامی نیست اما بیعت الزام آور می كند. امیر المؤمنین كه با زبیر و غیر زبیر به بیعت استناد می كند درحقیقت مسأله ی منصوصیت را- كه خلافت أبو بكر و عمر و عثمان آن را از اثر انداخته- صرف نظر می كند و به یك اصل دیگر كه آن هم یك اصل شرعی است استناد می كند، همچنان كه خلفا نیز نصّ بر علی علیه السلام را نادیده گرفته و به یك اصل دیگر از اصول اسلام- كه آن هم محترم است- استناد كردند و آن شورا بود: «وَ شاوِرْهُمْ فِی اَلْأَمْرِ» [9]، «وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ» [10].

بیعت با رأی دادن در زمان ما كمی فرق می كند، پررنگ تر است. رأی صرفاً انتخاب كردن است نه تسلیم اطاعت شدن. بیعت این است كه خود را تسلیم امر او می كند. بیعت از رأی دادن پررنگ تر است. حالا ببینیم امام حسین اگر بیعت می كرد، این بیعت چه معنی ای داشت؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 490
در این مرحله یعنی مرحله ی امتناع از بیعت، تكلیف امام حسین یك تكلیف منفی است (مانند مرحله ی چهارم و پنجم) : بیعت نكردن؛ بر خلاف مرحله اول و سوم كه تكلیف مثبت پیدا می كند. از این نظر امام حسین «نه» می گوید، باید دست خود را عقب بكشد، باید جا خالی كند. از نظر این تكلیف اگر امام از كشور خارج می شد وظیفه ی خود را انجام داده بود، اگر به میان كوهها می رفت كه دسترسی به او نبود (به قول ابن عباس «شعاب الجبال» ) بازهم وظیفه ی خود را انجام داده بود، اگر فرضاً در خانه ها مخفی شده بود بازهم وظیفه ی خود را انجام داده بود، ولی اگر بیعت زوری و اكراهی انجام می داد معذور نبود. اكراه از نظر اسلام شامل این مسائل نمی شود. «رُفِعَ مَا اسْتُكْرِهوا عَلَیْهِ» و «لا ضَرَرَ وَ لا ضِرارَ» شامل جایی كه ضرر بر اسلام وارد شود نیست، مثل اینكه كسی را مجبور كنند كه علیه اسلام كتاب بنویسد یا قرآن را تخطئه كند.

در اینجا این نكته گفته شود كه بعضی می گویند: چرا امام حسین در زمان معاویه اقدام نكرد و بعضی دیگر جواب می دهند: چون در آن وقت موضوع صلح امام حسن در بین بود و امام نمی خواست بر خلاف عهد برادرش رفتار كند. این سخن درست نیست، زیرا معاویه خودش آن پیمان را نقض كرده بود. قرآن كریم عهد و پیمان را محترم می شمارد تا وقتی كه دیگری محترم بشمارد. قرآن نمی گوید اگر طرف نقض كرد تو بازهم وفادار بمان، بلكه می گوید: «فَمَا اِسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ» [11]. البته عهد با كافر هم محترم است. پیغمبر اكرم با قریش در حدیبیه قرارداد بست و چون نقض از ناحیه ی آنها شروع شد، پیغمبر اكرم هم آن را ورق پاره ای بیش نشمرد. بلكه سرّ عدم قیام سید الشهداء این بود كه انتظار فرصت بهتر و بیشتری را می كشید. اسلام تاكتیك و انتظار فرصت بهتر را جایز بلكه واجب می داند. مسلماً فرصت بعد از مردن معاویه از زمان معاویه بهتر بود. امام در زمان خود معاویه نیز ساكت نبود، دائماً اعتراض می كرد.

به وسیله ی نامه كه به معاویه نوشت [12]حضوراً با او محاجّه كرد. اكابر مسلمین را جمع كرد و با آنها صحبت كرد. برای قیام به سیف، بهترین وقت را این دانست كه صبر كند معاویه بمیرد. امام قطع داشت كه معاویه یزید را نصب كرده و بعد از مردن معاویه، مردم را به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 491
اطاعت از یزید دعوت خواهند كرد. علی هذا از نظر امام خلافت یزید چیز تازه و غیر مترقّبی نبود.
[1] . نهج البلاغه، خطبه 5 [رستگار كسی است كه با یار و یاور برخیزد، و یا تسلیم شود و دیگران را از كشمكش بیهوده آسوده سازد. ]
[2] . [بیعت عبارت است از عقد بستن و معاهده نمودن بر آن (اسلام) . گویی هركدام از طرفین دارایی خود را به دیگری می فروشد و خالص نفس و طاعت و امور داخلی و باطنی خود را به او واگذار می كند. ]
[3] . فتح/18.
[4] . ممتحنه/12.
[5] . [وی چنین پندارد كه با دست خود بیعت نموده ولی دلش با آن هماهنگ نبوده. به بیعت خود مقرّ است و ادعا دارد كه در باطن موافقت نداشته است. لذا باید بر این ادعا دلیل روشنی آورد وگرنه در بیعتی كه از آن بیرون رفته داخل گردد. ]
[6] . ابن میثم «تَعْمَلوا» شرح كرده و آن درست است.
[7] . [مرا بر شما حقی است و شما را نیز بر من حقی است. حق شما بر من این است كه برای شما خیرخواهی و دلسوزی كنم و دارایی بیت المال را بدون كم وكاست به شما رسانم و شما را بیاموزم تا نادان نمانید و به شما آداب آموزم تا بدانید (تا عمل كنید) . و اما حق من بر شما آن است كه در بیعت خود وفادار بمانید و در حضور و غیاب من خیرخواه من باشید و هرگاه شما را بخوانم اجابتم كنید و چون فرمانتان دهم فرمان ببرید. ]
[8] . نهج البلاغه، نامه ی 28 [و گفتی كه مرا مانند شتر لجام شده می كشیدند تا بیعت كنم. به خدا سوگند تو خواستی مذمت كنی، ستایش كردی و خواستی رسوا كنی، رسوا شدی. البته بر مرد مسلمان عار و عیب نیست كه مظلوم واقع شود تا زمانی كه در دینش شك نكند و در یقین خود تردید راه ندهد. البته روی این دلیلِ من به دیگری است ولی به اندازه ی لازم با تو به سخن پرداختم. ]
[9] . آل عمران/159.
[10] . شوری /38.
[11] . توبه/7.
[12] . رجوع شود به مقدمه ی بررسی تاریخ عاشورا و به سرمایه ی سخن.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است