كلمه ی «شهید» و «شهادت» از كلمات رایج معمولی است كه فقط در مورد بعضی
افراد استعمال می كنیم. هر كشته یا مرده ای شهید نیست. روزی صدها نفر كشته
می شوند و هزارها نفر می میرند و به آنها شهید نمی گوییم. اطراف كلمه ی «شهید» را
هاله ای از قدس و تعالی احاطه كرده است. به كسی شهید گفته می شود كه در یك راه
مقدس و برای هدفی مقدس جان خود را از دست بدهد.
شهید سه خصوصیت دارد: یكی اینكه در راه هدف مقدس كشته می شود، دیگر
اینكه جاودانگی می یابد، سوم آن چیزی كه قبلاً گفتیم كه آنها محیط پاك می دهند.
گفتم مقدس و نگفتم بزرگ. ممكن است مقصد، بزرگ و با اهمیت باشد ولی مقدس
نباشد. اسكندر كه آرزوی جهانگیری را تعقیب می كرد، هدفِ به اصطلاح بزرگ داشت
ولی مقدس نبود و بلكه عالی هم نبود. كسی كه در این راه كشته بشود، در چشم بشر
احترام و تقدّس ندارد
[1]. او دایره ی خودپرستی خود را توسعه داده بود. همچو شخصی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 446
اگر همه ی كرات آسمانی را هم تسخیر كند، عملش جنبه ی تقدّس و احترام پیدا نمی كند.
عمل آن وقت مقدس است كه هدفی بیرون از خودپرستی داشته باشد
[2]، فقط به
خاطر تكلیف و وظیفه انجام شود، خصوصاً تكالیفی كه بشر در برابر نوع و اجتماع
دارد. «اَلْمَقْتولُ دونَ عِیالِهِ وَ مالِهِ» شهید است، چون به خاطر وظیفه و شرافت و تكلیف
وجدان و دیانت انجام می گیرد نه به خاطر جلب منفعت مادی. حالا اگر انسان، المقتول
دون العدل و الحرّیه، دون التوحید و الایمان باشد، قداست و قدّیسیتش به درجاتی
بالاتر است.
حس تعالی و تقدّس حسی است اصیل در بشر و از صمیم روح بشر سرچشمه
می گیرد مثل حس حقیقت خواهی (علم) ، نیكی خواهی (اخلاق) ، زیبایی خواهی
(جمال) . و این خود یكی از معماهای وجود بشر است كه در برابر اموری ماورای منافع
محسوس و ملموس خود، یك نوع تعظیم و تكریمی دارد و سر تعظیم فرود می آورد.
البته هر میل و طلبی از وجود یك احتیاج عینی حكایت می كند؛ منتهای امر، مبدأ این
احتیاج عینی جهازات بدن نیست، همان مرتبه ی مستقل روح انسان است.
سرسلسله ی مقدسات بشر، ذات احدیت است. خداوند، قدّوس است، منزّه از جمیع
نقصانات است علی الاطلاق:
«هُوَ اَللّهُ اَلَّذِی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ اَلْمَلِكُ اَلْقُدُّوسُ. . . » [3]و لهذا
مقدس ترین اعمال بشر مبارزه با شرك و بت پرستی است.
[1] . شهید كسی است كه به خون خود ارزش و ابدیت و جاودانگی داده است. آن كس كه مال خود را صرف
خدمت و بنای خیر می كند، به مال خود ابدیت و ارزش می دهد. آن كس كه اثر علمی باقی می گذارد، به
فكر خود و آن كس كه اثر صنعتی و فنی باقی می گذارد، به هنر خود و آن كس كه فرزند خود یا دیگران را
تربیت می كند، به عمل خود ارزش و ابدیت می دهد، و شهید به خون خود ارزش و ابدیت می دهد. این
تفاوت میان شهید و دیگران هست كه شهید پاكباخته است و «سودا چنین خوش است كه یكجا كند كسی» ،
اما عالم یا مُنفق یا معلم یا مربی یا هنرمند قسمتی از مایملك خود را ارزش و ابدیت می دهد. قبلاً گفتیم كه
عالم و مربی و صنعتگر و فیلسوف و منفق، مدیون شهدایند و شهدا مدیون كسی نیستند. خون شهید به زمین
نمی ریزد بلكه هزار برابر می شود و به دیگران تزریق می شود و در رگهای دیگران برای همیشه جریان
می یابد، و این است معنی جاوید شدن خون شهید و این است معنی اینكه شهدا حماسه می آفرینند، و به
همین جهت پیشوایان آرزوی شهادت می كردند و به همین جهت اسلام در هر زمانی نیازمند به شهید
است.
[2] . اینجا باید این بحث تحقیق بشود كه ملاك اصلی قداست چیست؟ چرا خودپرستی پلیدی است و كار
برای خدمت به غیر و برای انجام وظیفه و مسئولیت یا برای رضای خدا مقدس است؟ آیا ملاك، مادیت و
تجرّد است؟ آیا ملاك، وجود و عدم است؟ آیا ملاك، حركت و توقف است؟ آیا ملاك، هماهنگی با اهداف
جهان و حركت تكاملی جهان است؟ و آیا علت تقدّس- همان طور كه در متن گفته ایم- ابدی شدن و
جاودانگی و نجات از مرگ است؟