یك فكر بسیار غلط را مسیحیان در تاریخ مذهبی جهان وارد كردند كه واقعاً
خیانت بود. در مسأله ی زن نداشتن عیسی و ترك ازدواج و مجرّد زیستن كشیشها و
كاردینالها كم كم این فكر پیدا شد كه اساساً زن عنصر گناه و فریب است، یعنی شیطان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 402
كوچك است؛ مرد به خودی خود گناه نمی كند و این زن است، شیطان كوچك است
كه همیشه وسوسه می كند و مرد را به گناه وامی دارد. گفتند اساساً قصه ی آدم و شیطان و
حوّا این طور شروع شد كه شیطان نمی توانست در آدم نفوذ كند، لذا آمد حوّا را فریب
داد و حوّا آدم را فریب داد، و در تمام تاریخ همیشه به این شكل است كه شیطان بزرگ
زن را و زن مرد را وسوسه می كند. اصلاً داستان آدم و حوّا و شیطان در میان مسیحیان
به این شكل درآمد. ولی قرآن درست خلاف این را می گوید و تصریح می كند، و این
عجیب است.
قرآن وقتی داستان آدم و شیطان را ذكر می كند، برای آدم اصالت و برای حوّا تبعیت
قائل نمی شود. اول كه می فرماید ما گفتیم؛ می گوید: ما به این دو نفر گفتیم كه ساكن
بهشت شوید (نه فقط به آدم) ،
«لا تَقْرَبا هذِهِ اَلشَّجَرَةَ» [1]به این درخت نزدیك نشوید
(حالا آن درخت هرچه هست) . بعد می فرماید:
«فَوَسْوَسَ لَهُمَا اَلشَّیْطانُ» [2]شیطان
این دو را وسوسه كرد. نمی گوید كه یكی را وسوسه كرد و او دیگری را وسوسه كرد.
«فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ» [3]. باز «هما» ضمیر تثنیه است.
«وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَكُما لَمِنَ اَلنّاصِحِینَ» [4]
آنجا كه خواست فریب بدهد، جلوی هر دوی آنها قسم دروغ خورد. آدم همان مقدار
لغزش كرد كه حوّا، و حوّا همان مقدار لغزش كرد كه آدم. اسلام این فكر را، این دروغی
را كه به تاریخ مذهبها بسته بودند زدود و بیان داشت كه جریان عصیان انسان چنین
نیست كه شیطان زن را وسوسه می كند و زن مرد را و بنابراین زن یعنی عنصر گناه. و
شاید برای همین است كه قرآن گویی عنایت دارد كه در كنار قدّیسین از قدّیسات
بزرگ یاد كند كه تمامشان در مواردی بر آن قدّیسین علوّ و برتری داشته اند.