در
کتابخانه
بازدید : 1188491تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse بخش اول: سخنرانیهابخش اول: سخنرانیها
Expand فصل اول حماسه حسینی فصل اول حماسه حسینی
Collapse فصل دوم تحریف در واقعه تاریخی كربلافصل دوم تحریف در واقعه تاریخی كربلا
Expand فصل سوم ماهیت قیام حسینی فصل سوم ماهیت قیام حسینی
Expand فصل چهارم تحلیل واقعه عاشورافصل چهارم تحلیل واقعه عاشورا
Expand فصل پنجم شعارهای عاشورافصل پنجم شعارهای عاشورا
Expand فصل ششم عنصر امر به معروف و نهی از منكردر نهضت حسینی فصل ششم عنصر امر به معروف و نهی از منكردر نهضت حسینی
Expand فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی
Expand بخش دوم: یادداشتها بخش دوم: یادداشتها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مخصوصاً خود أبا عبد اللّه كه به میدان آمد در چه وقتی آمد؟ فكر كنید، عصر روز عاشوراست، چون تا ظهر شد هنوز عده ای از اصحاب بودند كه نماز هم خواندند. از صبح تا عصر تلاش كرده است، چه تلاشهایی! بدن هر یك از اصحابش را غالباً خودش آورده در خیمه ی شهدا گذاشته است. بدن یارانش را خودش آورده است، به بالین یارانش خودش آمده است، اهل بیتش را خودش تسلّی داده است. این قدر تلاش كرده كه خدا می داند! گذشته از آن داغهایی كه دیده است. آخرین كسی كه به میدان می آید خودش است. خیال كردند كه دیگر در یك چنین شرایطی می توانند با حسین مبارزه كنند. هر كسی كه جلو آمد لحظه ای مهلتش نداد كه فریاد عمر سعد بلند شد، گفت خدا مرگتان بدهد، مادرهایتان به عزایتان بنشینند، به مبارزه ی چه كسی رفته اید؟ ! «هذَا ابْنُ قَتّالِ الْعَرَبِ» [1]این، پسر كشنده ی عرب است، پسر علی بن ابی طالب است «وَ اللّهِ لَنَفْسُ اَبیهِ بَیْنَ جَنْبَیْهِ» [2]به خدا روح پدرش علی در كالبد این است، به جنگ این نروید. این علامت شكست بود یا نه؟ سی هزار نفر از جنگ تن به تن كردن با یك مردِ تنهای غریبِ آن همه مصیبت دیده، آن همه زحمت كشیده و آن همه تلاش كرده ی تشنه ی گرسنه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 115
عقب نشینی می كنند.

نه تنها در مقابل شمشیر ابا عبد الله شكست خوردند، در مقابل منطقش هم شكست خوردند. ابا عبد الله در روز عاشورا قبل از شروع جنگ دو سه بار خطابه انشاء كرد.

واقعاً خود آن خطابه ها عجیب است. كسانی كه اهل سخن هستند می دانند ممكن نیست در حال عادی انسان بتواند سخنی بگوید كه تا حد اعلی اوج بگیرد. باید روح بشر به اهتزاز بیاید. مخصوصاً اگر سخن از نوع مرثیه باشد باید دل آدم خیلی سوخته باشد تا یك مرثیه ی خوب بگوید. اگر بخواهد غزل بگوید باید سخت دچار احساسات عشقی باشد تا غزل خوبی بگوید. اگر بخواهد حماسه بگوید، باید سخت احساسات حماسی داشته باشد تا یك سخن حماسه بگوید.

وقتی آن خطبه های أبا عبد اللّه را می بینیم، مخصوصاً مفصل ترین خطبه اش، همان كه در روز عاشورا آمد از اسب پیاده شد، سوار شتر شد، برای اینكه شتر بلندتر است، می خواست یك جای مرتفعتری باشد تا صدایش بهتر به جمعیت برسد. فرمود: «تَبّاً لَكُمْ اَیَّتُهَا الْجَماعَةُ وَ تَرَحاً حینَ اسْتَصْرَخْتُمونا والهِینَ فَاَصْرَخْناكُمْ موجِفینَ. » [3]راستی نمونه ای از خطبه های علی علیه السلام است. اگر خطبه های علی را كنار بگذاریم دیگر خطبه ای به این پرشوری در دنیا پیدا نمی شود. یك بار و دو بار و سه بار صحبت كرد، عمر سعد بر لشكریان خودش ترسید كه مبادا نطق حسین اینها را تحت تأثیر قرار بدهد. نوبت دیگر كه أبا عبد اللّه آمد صحبت كند (ببینید چقدر نامردی كردند، چقدر روحشان شكست خورده بود! ) دستور داد سروصدا كنید، دستتان را به دهانتان بزنید كه كسی صدای حسین را نشنود. آیا این علامت شكست نیست؟ آیا این علامت پیروزی حسین نیست؟ آیا این نباید برای ما درس باشد كه یك بشر اگر با ایمان باشد، اگر موحد باشد، اگر به خدا پیوند داشته باشد، اگر به آن دنیا ایمان داشته باشد، اگر نفس مطمئنه باشد، یكتنه سی هزار نفر را از نظر روحی شكست می دهد؛ آیا این طور نیست؟ نمونه ی اینها را شما دیگر كجا پیدا می كنید؟ شما چه كسی را در دنیا پیدا می كنید كه در شرایطی مثل شرایط حسین بن علی قرار بگیرد، دو كلمه از آن خطابه ی حسین بن علی را بتواند بخواند؟ دو كلمه از آن خطابه ی زینب (سلام اللّه علیها) آن زینب داغ دیده را در دم دروازه ی كوفه بخواند؟ اینها درس است. گفته اند این عزا را احیا كنید و زنده نگه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 116
دارید كه این نكته ها را بفهمید و دریابید، برای اینكه عظمت حسین را درك كنید، برای اینكه اشكی اگر می ریزید، از روی معرفت باشد. معرفت حسین شما را بالا می برد، شما را انسان می كند، شما را آزاد مرد می كند، شما را اهل حق و حقیقت می كند، اهل عدالت می كند، یك مسلمان واقعی می كند. مكتب حسین، مكتب انسانسازی است نه مكتب گنهكارسازی. حسین سنگر عمل صالح است نه سنگر گناهكاری.

پس این است فلسفه ی این كه گفته اند عزای حسین بن علی را زنده نگه دارید. ببینید چه مصیبتی برای حسین بن علی پیش نیامد، چه سختی پیش نیامد، چه بلا و گرفتاری پیش نیامد؟ ببینید در مقابل همه ی اینها آیا حسین بن علی سرفراز بیرون آمد یا نه؟ پس شما هم یك ذره شیعه ی او باشید، یك ذره پیرو او باشید. توحید را ببینید! ایمان به معاد و آخرت را ببینید! در صبح روز عاشورا جمله ای گفت كه در آن وقت شاید انسان باور نكند كه این جمله چقدر از روی حقیقت گفته شده است. نوشته اند همین كه نماز صبح را با اصحاب خودش خواند، رو به اصحاب خودش كرد و فرمود: اصحاب من! آماده باشید. مردن جز یك پلی نیست كه شما را از دنیایی به دنیای دیگر عبور می دهد، از یك دنیای بسیار سخت به یك دنیای بسیار عالی و شریف و لطیف. این سخنش بود، اما عملش را ببینید. این را كه حسین بن علی نگفته است، دیگران گفته اند، حضار گفته اند، كسانی كه وقایع نگار بوده اند گفته اند. حتی حمید بن مسلم كه وقایع نگار عمر سعد است این قضیه را گفته است. می گوید من تعجب می كنم از حسین بن علی كه هر چه شهادتش نزدیكتر و كار بر او سخت تر می شد چهره اش برافروخته تر می شد. مثل آدمی كه به وصل دارد نزدیك می شود. كأنه خوش حالتر می شود. حتی یك جمله ای دارد، می گوید آن لحظات آخر كه من به سراغ حسین بن علی علیه السلام رفتم، وقتی رسیدم كه آن لعین ازل و ابد سر مقدسش را از بدن جدا كرده بود. چشمم كه افتاد، آن بشاشت و روشنی چهره اش آنچنان مرا گرفت كه كشته شدنش را فراموش كردم: «لَقَدْ شَغَلَنی نورُ وَجْهِهِ عَنِ الْفِكْرَةِ فی قَتْلِهِ» [4]. آیا شما برای این نمونه پیدا می كنید؟ اگر نمونه پیدا كردید، بعد به جای عزای حسینی عزای او را می گیریم، به جای یاد حسین از او یاد می كنیم.

نوشته اند أبا عبد اللّه در حملات خودش نقطه ای را در میدان مركز قرار داده بود.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 117
مركز حملاتش آنجا بود. مخصوصاً نقطه ای را امام انتخاب كرده بود كه نزدیك خیام حرم باشد و از خیام حرم خیلی دور نباشد، به دو منظور. یك منظور این كه می دانست كه اینها چقدر نامرد و غیر انسانند. اینها همین مقدار حمیّت ندارند كه لااقل بگویند كه ما با حسین طرف هستیم، پس متعرض خیمه ها نشویم. می خواست تا جان در بدن دارد، تا این رگ گردنش می جنبد، كسی متعرض خیام حرمش نشود. حمله می كرد، از جلو او فرار می كردند، ولی زیاد تعقیب نمی كرد؛ برمی گشت مبادا خیام حرمش مورد تعرض قرار بگیرد. دیگر اینكه می خواست تا زنده است اهل بیتش بدانند كه او زنده است. نقطه ای را مركز قرار داده بود كه صدای حضرت می رسید. وقتی كه بر می گشت، در آن نقطه می ایستاد، فریاد می كرد: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ» . وقتی كه این فریاد حسین بلند می شد اهل بیت سكونت خاطری پیدا می كردند، می گفتند آقا هنوز زنده است. امام به اهل بیت فرموده بود تا من زنده هستم هرگز از خیمه ها بیرون نیایید.

این حرفها را باور نكنید كه اینها دم به دم بیرون می دویدند، ابداً! دستور آقا بود كه تا من زنده هستم در خیمه ها باشید، حرف سستی از دهان شما بیرون نیاید كه اجر شما ضایع می شود. مطمئن باشید عاقبت شما خیر است، نجات پیدا می كنید و خداوند دشمنان شما را عذاب خواهد كرد، به زودی هم عذاب خواهد كرد. اینها را به آنها فرموده بود. آنها اجازه نداشتند و بیرون هم نمی آمدند. غیرت حسین بن علی اجازه نمی داد. غیرت و عفّت خود آنها اجازه نمی داد كه بیرون بیایند، بیرون هم نمی آمدند.

صدای آقا را كه می شنیدند: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ» یك اطمینان خاطری پیدا می كردند. چون آقا وداع كرده بودند و یك بار یا دو بار دیگر هم بعد از وداع آمده بودند و خبر گرفته بودند، این بود كه اهل بیت امام هنوز انتظار آمدن امام را داشتند.

اسبهای عربی برای میدان جنگ تربیت می شدند. اسب حیوان تربیت پذیری است.

اینها وقتی كه صاحبشان كشته می شد عكس العملهای خاصی از خودشان نشان می دادند.

اهل بیت أبا عبد اللّه در داخل خیمه هستند، همین طور منتظر ببینند كی صدای آقا را می شنوند یا شاید یك بار دیگر جمال آقا را زیارت می كنند كه یك وقت صدای همهمه ی اسب أبا عبد اللّه بلند شد. آمدند درِ خیمه. خیال كردند آقا آمده اند. یك وقت دیدند این اسب آمده است ولی در حالی كه زین او واژگون است. اینجاست كه اولاد أبا عبد اللّه، خاندان أبا عبد اللّه فریاد و احسینا و وا محمّدا را بلند كردند. دور این اسب را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 118
گرفتند. نوحه سرایی طبیعت بشر است. انسان وقتی می خواهد درد دل خودش را بگوید به صورت نوحه سرایی می گوید؛ آسمان را مخاطب قرار می دهد، زمین را مخاطب قرار می دهد، درختی را مخاطب قرار می دهد، خودش را مخاطب قرار می دهد، انسان دیگری را مخاطب قرار می دهد، حیوانی را مخاطب قرار می دهد. هر یك از افراد خاندان أبا عبد اللّه به نحوی نوحه سرایی را آغاز كردند. آقا به آنها فرموده بود تا من زنده هستم حق گریه كردن هم ندارید. من كه از دنیا رفتم البته نوحه سرایی كنید.

گریه است، انسان وقتی غصه دارد باید گریه كند تا عقده ی دلش خالی شود. اجازه ی گریه كردن را بعد از این جریان یافته بودند. در همان حال شروع كردند به گریستن.

نوشته اند حسین بن علی علیه السلام دختركی دارد كه خیلی هم این دختر را دوست می داشت؛ سُكَینه خاتون كه بعد هم یك زن ادیبه ی عالمه ای شد و زنی بود كه همه ی علما و ادبا برای او اهمیت و احترام قائل بودند. ابا عبد الله خیلی این طفل را دوست می داشت.

او هم به آقا فوق العاده علاقه مند بود. نوشته اند این بچه به صورت نوحه سرایی جمله هایی گفت كه دلهای همه را كباب كرد. به حالت نوحه سرایی این اسب را مخاطب قرار داده است، می گوید: «یا جَوادَ اَبی هَلْ سُقِیَ اَبی اَمْ قُتِلَ عَطْشاناً؟ » ای اسب پدرم، پدر من وقتی كه رفت تشنه بود، آیا پدر من را سیراب كردند یا با لب تشنه شهید كردند؟ این در چه وقت بود؟ وقتی است كه دیگر أبا عبد اللّه از روی اسب به روی زمین افتاده است. این جنگ با یك تیر شروع شد و با یك تیر خاتمه پیدا كرد. پیش از ظهر عاشورا كه شد، بعد از آن اتمام حجتهای امام، عمر سعد كسی بود كه تیری به كمان كرد و فرستاد به [5]. . . .


[1] . بحار الأنوار، ج /45ص 50.
[2] . همان، ج /44ص 390، با اندكی اختلاف.
[3] . اللهوف، ص 41.
[4] . همان، ص 53، با اندكی اختلاف.
[5] . [چند ثانیه ای نوار افتادگی دارد. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است