در
کتابخانه
بازدید : 1188220تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse بخش اول: سخنرانیهابخش اول: سخنرانیها
Collapse فصل اول حماسه حسینی فصل اول حماسه حسینی
Expand فصل دوم تحریف در واقعه تاریخی كربلافصل دوم تحریف در واقعه تاریخی كربلا
Expand فصل سوم ماهیت قیام حسینی فصل سوم ماهیت قیام حسینی
Expand فصل چهارم تحلیل واقعه عاشورافصل چهارم تحلیل واقعه عاشورا
Expand فصل پنجم شعارهای عاشورافصل پنجم شعارهای عاشورا
Expand فصل ششم عنصر امر به معروف و نهی از منكردر نهضت حسینی فصل ششم عنصر امر به معروف و نهی از منكردر نهضت حسینی
Expand فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی فصل هفتم عنصر تبلیغ در نهضت حسینی
Expand بخش دوم: یادداشتها بخش دوم: یادداشتها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مسأله ی احساس شخصیت مسأله ی بسیار مهمی است. از این سرمایه بالاتر برای اجتماع وجود ندارد كه در خودش احساس شخصیت و منش كند، برای خودش ایده آل داشته باشد و نسبت به اجتماعهای دیگر حس استغنا و بی نیازی داشته باشد، یك اجتماع این طور فكر كند كه خودش و برای خودش فلسفه ی مستقلّی در زندگی دارد و به آن فلسفه ی مستقلّ زندگی خودش افتخار و مباهات كند، و اساساً حفظ حماسه در اجتماع یعنی همین كه اجتماع از خودش فلسفه ای در زندگی داشته باشد و به آن فلسفه ایمان و اعتقاد داشته باشد و او را برتر و بهتر و بالاتر بداند و به آن ببالد. وای به حال آن اجتماعی كه این حس را از دست بدهد! این یك مرض اجتماعی است، و این غیر از آن «خودی» اخلاقی است كه بد است و نفس پرستی و شهوت پرستی است.

اگر اجتماعی این منش را از دست داد و احساس نكرد كه خودش فلسفه ی مستقلّی دارد كه باید به آن فلسفه متكی باشد، و اگر به فلسفه ی مستقلّ زندگی خودش ایمان نداشته باشد، هرچه داشته باشد از دست می دهد، ولی اگر این یكی را داشته باشد ولی همه ی چیزهای دیگر را از او بگیرند، بازروی پای خودش می ایستد؛ یعنی یگانه نیرویی كه مانع جذب شدن ملتی در ملت دیگر و یا فردی در فرد دیگر می شود، همین احساس منش و شخصیت است.

معروف است كه آلمانها گفته اند ما در جنگ دوم همه چیز را از دست دادیم مگر یك چیز را كه همان شخصیت خودمان بود، و چون شخصیت خودمان را از دست ندادیم همه چیز را دوباره به دست آوردیم، و راست هم گفته اند. اما اگر ملتی همه چیز داشته باشد ولی شخصیت خودش را ببازد، هیچ چیز نخواهد داشت و خواه ناخواه در ملتهای دیگر جذب می شود. وای به حال این خودباختگی كه متأسفانه در جامعه ی امروز ما وجود دارد.

در گفتارهای اقبال لاهوری خواندم كه موسولینی گفته است: انسان باید آهن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 54
داشته باشد تا نان داشته باشد؛ یعنی اگر می خواهی نان داشته باشی، زور داشته باش.

ولی اقبال می گوید: این حرف درست نیست. اگر می خواهی نان داشته باشی، آهن باش. (نمی گوید آهن داشته باش، بلكه آهن باش) یعنی شخصیت تو شخصیتی محكم به صلابت آهن باشد. می گوید شخصیت داشته باش؛ چرا به زور متوسل می شوی، چرا به اسلحه متوسل می شوی، چرا می گویی اگر می خواهی نان داشته باشی باید اسلحه داشته باشی؟ بگو اگر می خواهی هرچه داشته باشی خودت آهن باش، خودت فولاد باش، خودت شخصیت داشته باش، خودت صلابت داشته باش، خودت منش داشته باش. اگر یك ملت بیچاره و بدبخت، ایمانش را به آنچه كه خودش از فلسفه ی زندگی دارد از دست بدهد و مرعوب یك ملت دیگر بشود، در تمام مسائل آن جور فكر می كند كه دیگران فكر می كنند و اصلاً نمی تواند شخصاً در مسائل قضاوت كند. هر موضوعی را فقط به دلیل اینكه مد است یا پدیده ی قرن است، به دلیل اینكه در جامعه ی آمریكا و در جامعه ی اروپا پذیرفته شده است، می پذیرد و دیگر منطق سرش نمی شود.

در یكی دو سال قبل در كتابی از یك نفر از متجددین ایرانی- كه كتاب بدی هم نیست- می خواندم كه در زمانی كه من در لندن بودم حادثه ی خیلی جالبی پیش آمد و آن اینكه دختر سفیر كبیر سابق انگلستان در مسكو كه قهراً از شخصیتهای خیلی معتبر انگلستان بود، عاشق یك سیاه پوست شده بود و با این سیاه پوست ازدواج كرد و باعث غوغایی در انگلستان شد كه چرا این دختر سفیدپوست، آن هم دختر یكی از شخصیتهای بزرگ انگلستان با یك سیاه پوست ازدواج كرده است؟ مدتها این مطلب سوژه شده بود و یك روزنامه نوشت كه این موضوع این همه سر و صدا ندارد، دنیا دارد به طرف تساوی می رود و دنیای امروز میان نژادها تساوی قائل است و بعلاوه در چهارده قرن پیش دین اسلام كه یكی از مذاهب بزرگ جهان است اختلاف سفید و سیاه را برداشته است. در آن كتاب نوشته بود در یك مجلسی كه عده ای از انگلیسیها در آن بودند، چند جوان ایرانی هم بودند. صحبت این موضوع می شود كه فلان روزنامه چنین حرفی نوشته و به اسلام استناد كرده است كه اسلام در چهارده قرن پیش، از سیاهان حمایت كرده و آنها را همدوش سفیدها قرار داده است و یك مرد انگلیسی گفته بود یك دین كثیف باید هم از كثیفها حمایت كند. و بعد نوشته بود دو نفر جوان ایرانی كه در آن مجلس بودند خیلی افسرده شده و گفته بودند چرا ما باید یك دینی داشته باشیم كه اسباب سرشكستگی ما باشد، و بعد هم ماجرای این مجلس را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 55
تعریف كرده بودند كه ما در جلسه ای بودیم و چنین حرفی زدند و گفتند یك دین كثیف باید هم از یك نژاد كثیف حمایت كند. آن دو جوان اظهار كرده بودند كه واقعاً چطور اسلام نتوانسته درك كند كه میان سفید و سیاه فرق است! .

این را می گویند شخصیت باختگی. اینها چون در محیطی قرار گرفته اند كه آن محیط این طور فكر می كند، به جای اینكه یك ذره استقلال فكری داشته باشند و بر دهان گوینده ی آن سخن بكوبند و بگویند حرف تو حرف مفت و مزخرفی است و مگر اختلاف رنگ می تواند سبب امتیاز فضیلت در میان افراد بشر باشد، آن طور افسرده می شوند و خود را می بازند. زیرا او می گوید وقتی فرنگی این طور فكر می كند لا بد این طور درست است!
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است