در
کتابخانه
بازدید : 425361تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدّمه مقدّمه
Expand بخش اول كتابی شگفت بخش اول كتابی شگفت
Expand بخش دوم الهیات و ماوراء الطبیعه بخش دوم الهیات و ماوراء الطبیعه
Expand بخش سوم سلوك و عبادت بخش سوم سلوك و عبادت
Expand بخش چهارم حكومت و عدالت بخش چهارم حكومت و عدالت
Collapse بخش پنجم اهل بیت و خلافت بخش پنجم اهل بیت و خلافت
Expand بخش ششم موعظه و حكمت بخش ششم موعظه و حكمت
Expand بخش هفتم دنیا و دنیا پرستی بخش هفتم دنیا و دنیا پرستی
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
برخی می پندارند كه در نهج البلاغه به هیچ وجه به مسأله ی نص اشاره ای نشده است، تنها به مسأله ی صلاحیت و شایستگی اشاره شده است. این تصور صحیح نیست، زیرا اولاً در خطبه ی 2 نهج البلاغه- كه در فصل پیش نقل كردیم- صریحاً در باره ی اهل بیت می فرماید: «وَ فیهِمُ الْوَصِیَّةُ وَ الْوِراثَةُ» یعنی وصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و همچنین وراثت رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان آنهاست.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 464
ثانیاً در موارد زیادی علی علیه السلام از حق خویش چنان سخن می گوید كه جز با مسأله ی تنصیص و مشخص شدن حق خلافت برای او به وسیله ی پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله قابل توجیه نیست. در این موارد، سخن علی این نیست كه چرا مرا با همه ی جامعیت شرایط كنار گذاشتند و دیگران را برگزیدند؛ سخنش این است كه حق قطعی و مسلّم مرا از من ربودند. بدیهی است كه تنها با نص و تعیین قبلی از طریق رسول اكرم صلی الله علیه و آله است كه می توان از حق مسلّم و قطعی دم زد. صلاحیت و شایستگی، حق بالقوه ایجاد می كند نه حق بالفعل، و در مورد حق بالقوه سخن از ربوده شدن حق مسلّم و قطعی صحیح نیست.

اكنون مواردی را ذكر می كنیم كه علی علیه السلام خلافت را حق خود می داند. از آن جمله در خطبه ی 6- كه در اوایل دوره ی خلافت هنگامی كه از طغیان عایشه و طلحه و زبیر آگاه شد و تصمیم به سركوبی آنها گرفت انشاء شده است- پس از بحثی در باره ی وضع روز می فرماید:

فَوَاللّهِ مازِلْتُ مَدْفوعاً عَنْ حَقّی مُسْتَأْثَراً عَلَیَّ مُنْذُ قَبَضَ اللّهُ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله حَتّی یَوْمِ النّاسِ هذا.

به خدا سوگند از روزی كه خدا جان پیامبر خویش را تحویل گرفت تا امروز همواره حق مسلّم من از من سلب شده است.

در خطبه ی 171- كه واقعاً خطبه نیست و بهتر بود سیدرضی (اعلی اللّه مقامه) آن را در كلمات قصار می آورد- جریانی را نقل می فرماید و آن اینكه:

شخصی در حضور جمعی به من گفت: پسر ابوطالب! تو بر امر خلافت حریصی. من گفتم:

بَلْ اَنْتُمْ وَاللّهِ لاحْرَصُ وَ اَبْعَدُ وَ اَنَا اَخَصُّ وَ اَقْرَبُ، وَ اِنَّما طَلَبْتُ حَقّاً لی وَ اَنْتُمْ تَحولونَ بَیْنی وَ بَیْنَهُ وَ تَضْرِبونَ وَجْهی دونَهُ، فَلَمّا قَرَعْتُهُ بِالْحُجَّةِ فِی الْمَلاَءِ الْحاضِرینَ هَبَّ كَاَنَّهُ بُهِتَ لا یَدْری ما یُجیبُنی بِهِ.

بلكه شما حریصتر و از پیغمبر دورترید و من از نظر روحی و جسمی نزدیكترم. من حق خود را طلب كردم و شما می خواهید میان من و حق
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 465
خاص من حائل و مانع شوید و مرا از آن منصرف سازید. آیا آن كه حق خویش را می خواهد حریصتر است یا آن كه به حق دیگران چشم دوخته است؟ همینكه او را با نیروی استدلال كوبیدم به خود آمد و نمی دانست در جواب من چه بگوید.

معلوم نیست اعتراض كننده چه كسی بوده و این اعتراض در چه وقت بوده است.

ابن ابی الحدید می گوید: اعتراض كننده سعد وقاص بوده آنهم در روز شورا. سپس می گوید: ولی امامیه معتقدند كه اعتراض كننده ابو عبیده ی جراح بوده در روز سقیفه.

در دنباله ی همان جمله ها چنین آمده است:

اَلّلهُمَّ اِنّی اَسْتَعْدیكَ عَلی قُرَیْشٍ وَ مَنْ اَعانَهُمْ فَاِنَّهُمْ قَطَعوا رَحِمی وَ صَغَّروا عَظیمَ مَنْزِلَتی وَ اَجْمَعوا عَلی مُنازَعَتی اَمْراً هُوَ لی.

خدایا از ظلم قریش و همدستان آنها به تو شكایت می كنم. اینها با من قطع رحم كردند و مقام و منزلت بزرگ مرا تحقیر نمودند؛ اتفاق كردند كه در مورد امری كه حق خاص من بود، بر ضد من قیام كنند.

ابن ابی الحدید در ذیل جمله های بالا می گوید:

«كلماتی مانند جمله های بالا از علی مبنی بر شكایت از دیگران و اینكه حق مسلم او به ظلم گرفته شده، به حد تواتر نقل شده و مؤید نظر امامیه است كه می گویند علی با نص مسلم تعیین شده و هیچ كس حق نداشت به هیچ عنوان بر مسند خلافت قرار گیرد. ولی نظر به اینكه حمل این كلمات بر آنچه كه از ظاهر آنها استفاده می شود مستلزم تفسیق یا تكفیر دیگران است، لازم است ظاهر آنها را تأویل كنیم. این كلمات مانند آیات متشابه قرآن است كه نمی توان ظاهر آنها را گرفت. » .

ابن ابی الحدید خود طرفدار افضلیت و اصلحیت علی علیه السلام است. جمله های
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 466
نهج البلاغه تا آنجا كه مفهوم احقیت مولی را می رساند از نظر ابن ابی الحدید نیازی به توجیه ندارد، ولی جمله های بالا از آن جهت از نظر او نیاز به توجیه دارد كه تصریح شده است كه خلافت حق خاص علی بوده است، و این جز با منصوصیت و اینكه رسول خدا صلی الله علیه و آله از جانب خدا تكلیف را تعیین و حق را مشخص كرده باشد متصور نیست.

مردی از بنی اسد از اصحاب علی علیه السلام از آن حضرت می پرسد:

كَیْفَ دَفَعَكُمْ قَوْمُكُمْ عَنْ هذَا الْمَقامِ وَ اَنْتُمْ اَحَقُّ بِهِ؟ .

چطور شد كه قوم شما، شما را از خلافت بازداشتند و حال آنكه شما شایسته تر بودید؟ .

امیر مؤمنان علیه السلام به پرسش او پاسخ گفت. این پاسخ همان است كه به عنوان خطبه ی 161 در نهج البلاغه مسطور است. علی علیه السلام صریحاً در پاسخ گفت: در این جریان جز طمع و حرص از یك طرف، و گذشت (بنا به مصلحتی) از طرف دیگر عاملی در كار نبود:

«فَاِنَّها كانَتْ اَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْها نُفوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْها نُفوسُ اخَرینَ. » .

این سؤال و جواب در دوره ی خلافت علی علیه السلام درست در همان زمانی كه علی علیه السلام با معاویه و نیرنگهای او درگیر بود واقع شده است. امیرالمؤمنین علیه السلام خوش نداشت كه در چنین شرایطی این مسأله طرح شود، لهذا به صورت ملامت گونه ای قبل از جواب به او گفت كه آخر، هر پرسشی جایی دارد؛ حالا وقتی نیست كه در باره ی گذشته بحث كنیم؛ مسأله ی روز ما مسأله ی معاویه است «وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِی ابْنِ اَبی سُفْیانَ. . . » ؛ اما در عین حال همان طور كه روش معتدل همیشگی او بود، از پاسخ دادن و روشن كردن حقایق گذشته خودداری نكرد.

در خطبه ی «شقشقیه» صریحاً می فرماید: «اَری تُراثی نَهْباً» [1]یعنی حق موروثی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 467
خود را می دیدم كه به غارت برده می شود. بدیهی است كه مقصود از وراثت، وراثت فامیلی و خویشاوندی نیست، مقصود وراثت معنوی و الهی است.
[1] . نهج البلاغه ، خطبه ی 3.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است