در
کتابخانه
بازدید : 425272تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدّمه مقدّمه
Expand بخش اول كتابی شگفت بخش اول كتابی شگفت
Collapse بخش دوم الهیات و ماوراء الطبیعه بخش دوم الهیات و ماوراء الطبیعه
Expand بخش سوم سلوك و عبادت بخش سوم سلوك و عبادت
Expand بخش چهارم حكومت و عدالت بخش چهارم حكومت و عدالت
Expand بخش پنجم اهل بیت و خلافت بخش پنجم اهل بیت و خلافت
Expand بخش ششم موعظه و حكمت بخش ششم موعظه و حكمت
Expand بخش هفتم دنیا و دنیا پرستی بخش هفتم دنیا و دنیا پرستی
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در نهج البلاغه در عین اینكه خداوند متعال با اوصاف كمالیه توصیف شده است، هرگونه صفت «مقارن» و زائد بر ذات نفی شده است. از طرف دیگر، همچنانكه می دانیم اشاعره طرفدار صفات زائد بر ذاتند و معتزله هرگونه صفت را نفی می كنند:

الاشعری بازدیاد قائلة
وقال بالنیابة المعتزلة
همین امر سبب شده كه بعضی بپندارند آنچه در نهج البلاغه در این زمینه آمده است در عصرهای متأخرتر ساخته شده و تحت تأثیر افكار معتزلی بوده است، و حال آنكه اگر فردی اندیشه شناس باشد می فهمد در نهج البلاغه كه صفت نفی می شود، صفت محدود نفی می شود [1]و صفت نامحدود برای ذات نامحدود مستلزم عینیت ذات با صفات است نه انكار صفات آنچنانكه معتزله پنداشته اند. و اگر معتزله به چنین اندیشه ای رسیده بودند هرگز نفی صفات نكرده و قائل به «نیابت» ذات از صفات نمی شدند.

و همچنین است آنچه در خطبه ی 228 درباره ی حدوث كلام پروردگار آمده است.

ممكن است توهم شود كه آن چیزی كه در این خطبه آمده است مربوط است به بحث در قدم و حدوث قرآن- كه مدتها بازار داغی در میان متكلمین اسلامی داشت- و آنچه در نهج البلاغه آمده است در آن عصرها یا عصرهای بعدتر الحاق شده است.

ولی اندك دقت معلوم می دارد كه بحث نهج البلاغه درباره ی حدوث و قدم قرآن- كه یك بحث بی معنی است- نیست، بلكه درباره ی «امر» تكوینی و اراده ی انشائی پروردگار است. علی می فرماید امر پروردگار و اراده ی انشائی پروردگار فعل اوست و به همین دلیل حادث و متأخر از ذات است، و اگر قدیم و در مرتبه ی ذات باشد مستلزم ثانی و شریك برای ذات است:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 405
یَقولُ لِمَنْ اَرادَكَوْنَهُ كُنْ فَیَكونُ، لابِصَوْتٍ یَقْرَعُ وَ لا بِنِداءٍ یُسْمَعُ، وَ اِنَّما كَلامُهُ سُبْحانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ، وَ مِثْلُهُ لَمْ یَكُنْ مِنْ قَبْلِ ذلِكَ كائِناً، وَلَوْكانَ قَدیماً لَكانَ اِلهاً ثانِیاً. .

یعنی هرچه را بخواهد باشد، می گوید «باش» ! پس وجود می یابد. این گفتن، آوازی كه دروازه ی گوشها را بكوبد و یا فریادی كه شنیده شود نیست.

سخن از فعل اوست، وچون فعل اوست حادث است و در مرتبه ی قبل موجود نبوده است، و اگر قدیم باشد خدای دوم خواهد بود.

بعلاوه، روایاتی كه در این زمینه از علی علیه السلام رسیده است و فقط برخی از آنها در نهج البلاغه جمع شده است روایاتی مستند است و به زمان خود آن حضرت متصل می شود. بنابراین چه جای تردید است؟ و اگر شباهتی میان كلمات علی علیه السلام و برخی سخنان معتزله مشاهده شود، احتمالی كه باید داده شود این است كه معتزله از آن حضرت اقتباس كرده اند.

متكلمین اسلامی عموماً (اعم از شیعی و سنی، اشعری یا معتزلی) محور بحثهای خود را «حسن و قبح عقلی» قرار داده اند. این اصل كه جز یك اصل عملی اجتماعی بشری نیست، از نظر متكلمین در عالم الوهیت نیز جاری است و بر سنن تكوین هم حكومت می كند ولی ما در سراسر نهج البلاغه كوچكترین اشاره و استنادی به این اصل نمی بینیم، همچنانكه در قرآن نیز اشاره ای بدان نیست، و اگر افكار و عقاید متكلمین در نهج البلاغه راه یافته بود در درجه ی اول می بایست پای این اصل باز شده باشد.
[1] در خطبه ی اول نهج البلاغه قبل از آن كه بفرماید: «وَ كَمالُ الْاِخْلاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفاتِ عَنْهُ» می فرماید: «اَلَّذی لَیْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدودٌ وَ لا نَعْتٌ مَوْجودٌ» .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است