در
کتابخانه
بازدید : 144863تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
علاقه به شخص یا شئ وقتی كه به اوج شدت برسد به طوری كه وجود انسان را مسخر كند و حاكم مطلق وجود او گردد «عشق» نامیده می شود. عشق، اوج علاقه و احساسات است. ولی نباید پنداشت كه آنچه به این نام خوانده می شود یك نوع است، دو نوع كاملاً مختلف است. آنچه از آثار نیك گفته شد مربوط به یك نوع آن است و اما نوع دیگر آن كاملاً آثار مخرّب و مخالف دارد.

احساسات انسان انواع و مراتب دارد. برخی از آنها از مقوله ی شهوت و مخصوصاً شهوت جنسی است و از وجوه مشترك انسان و سایر حیوانات است، با این تفاوت كه در انسان به علت خاصی- كه مجال توضیحش نیست- اوج و غلیان زاید الوصفی می گیرد و بدین جهت نام «عشق» به آن می دهند و در حیوان هرگز به این صورت در نمی آید. ولی به هر حال از لحاظ حقیقت و ماهیت، جز طغیان و فوران و طوفان شهوت چیزی نیست. از مبادی جنسی سرچشمه می گیرد و به همان جا خاتمه می یابد. افزایش و كاهشش بستگی زیادی دارد به فعالیتهای فیزیولوژیكی دستگاه تناسلی و قهراً به سنین جوانی. با پا گذاشتن به سن از یك طرف و اشباع و اِفراز از طرف دیگر كاهش می یابد و منتفی می گردد.

جوانی كه از دیدن رویی زیبا و مویی مجعّد به خود می لرزد و از لمس دستی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 251
ظریف به خود می پیچد، باید بداند جز جریان مادی حیوانی در كار نیست. این گونه عشقها به سرعت می آید و به سرعت می رود، قابل اعتماد و توصیه نیست، خطرناك است، فضیلت كُش است. تنها با كمك عفاف و تقوا و تسلیم نشدن در برابر آن است كه آدمی سود می برد. یعنی خود این نیرو انسان را به سوی هیچ فضیلتی سوق نمی دهد اما اگر در وجود آدمی رخنه كرد و در برابر نیروی عفاف و تقوا قرار گرفت و روح فشار آن را تحمل كرد ولی تسلیم نشد، به روح قوّت و كمال می بخشد.

انسان نوعی دیگر احساسات دارد كه از لحاظ حقیقت و ماهیت با شهوت مغایر است. بهتر است نام آن را «عاطفه» و یا به تعبیر قرآن «مودّت» و «رحمت» بگذاریم.

انسان آنگاه كه تحت تأثیر شهوات خویش است، از خود بیرون نرفته است؛ شخص یا شئ مورد علاقه را برای خودش می خواهد و به شدت می خواهد. اگر درباره ی معشوق و محبوب می اندیشد، بدین صورت است كه چگونه از وصال او بهره مند شود و حداكثر تمتّع را ببرد. بدیهی است كه چنین حالتی نمی تواند مكمّل و مربی روح انسان باشد و روح او را تهذیب نماید.

اما انسان گاهی تحت تأثیر عواطف عالی انسانی خویش قرار می گیرد، محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پیدا می كند، سعادت او را می خواهد، آماده است خود را فدای خواسته های او بكند. این گونه عواطف، صفا و صمیمیت و لطف و رقّت و از خود گذشتگی به وجود می آورد، بر خلاف نوع اول كه از آن خشونت و سبعیّت و جنایت برمی خیزد. مهر و علاقه ی مادر به فرزند از این مقوله است. ارادت و محبت به پاكان و مردان خدا، و همچنین وطن دوستی ها و مسلك دوستی ها از این مقوله است.

این نوع از احساسات است كه اگر به اوج و كمال برسد همه ی آثار نیكی كه قبلاً شرح دادیم بر آن مترتّب است، و هم این نوع است كه به روح شكوه و شخصیت و عظمت می دهد بر خلاف نوع اول كه زبون كننده است؛ و هم این نوع از عشق است كه پایدار است و با وصال تیزتر و تندتر می شود برخلاف نوع اول كه ناپایدار است و وصال مدفن آن به شمار می آید.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 252
در قرآن كریم رابطه ی میان زوجین را با كلمه ی «مودّت» و «رحمت» تعبیر می كند [1]و این نكته بسیار عالی است، اشاره به جنبه ی انسانی و فوق حیوانی زندگی زناشویی است. اشاره به این است كه عامل شهوت تنها رابط طبیعی زندگی زناشویی نیست؛ رابط اصلی، صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است و به عبارت دیگر آنچه زوجین را به یكدیگر پیوند یگانگی می دهد مهر و مودّت و صفا و صمیمیت است نه شهوت كه در حیوانات هم هست.

مولوی با بیان لطیف خویش، میان شهوت و مودّت تفكیك می كند؛ آن را حیوانی و این را انسانی می خواند. می گوید:

خشم و شهوت وصف حیوانی بود
مهر و رقّت وصف انسانی بود
اینچنین خاصیتی در آدمی است
مهر، حیوان را كم است، آن از كمی است
فیلسوفان مادی نیز نتوانسته اند این حالت معنوی را- كه از جهاتی جنبه ی غیرمادی دارد و با مادی بودن انسان و مافوق انسان سازگار نیست- در بشر انكار كنند.

برتراند راسل در كتاب زناشویی و اخلاق می گوید:

«كاری كه منظور از آن فقط درآمد باشد نتایج مفیدی به بار نخواهد آورد.

برای چنین نتیجه ای باید كاری پیشه كرد كه در آن ایمان به یك فرد، به یك مرام یا یك غایت نهفته باشد. عشق نیز اگر منظور از آن وصال محبوب باشد كمالی در شخصیت ما به وجود نخواهد آورد و كاملاً شبیه كاری است كه برای پول انجام می دهیم. برای وصول به این كمال باید وجود محبوب را چون وجود خود بدانیم و احساسات و نیّات او را از آنِ خود بشماریم. » .

نكته ی دیگری كه باید تذكر داده شود و مورد توجه قرار گیرد این است كه گفتیم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 253
حتی عشقهای شهوانی ممكن است سودمند واقع گردد، و آن هنگامی است كه با تقوا و عفاف توأم گردد. یعنی در زمینه ی فراق و دست نارسی از یك طرف و پاكی و عفاف از طرف دیگر، سوز و گدازها و فشار و سختی هایی كه بر روح وارد می شود آثار نیك و سودمندی به بار می آورد. عرفا در همین زمینه است كه می گویند عشق مجازی تبدیل به عشق حقیقی یعنی عشق به ذات احدیت می گردد و در همین زمینه است كه روایت می كنند:

مَنْ عَشِقَ وَ كَتَمَ وَ عَفَّ وَ ماتَ ماتَ شَهیداً. .

آن كه عاشق گردد و كتمان كند و عفاف بورزد و در همان حال بمیرد، شهید مرده است.

اما این نكته را نباید فراموش كرد كه این نوع عشق با همه ی فوایدی كه در شرایط خاص احیاناً به وجود می آورد، قابل توصیه نیست؛ وادیی است بس خطرناك. از این نظر مانند مصیبت است كه اگر بر كسی وارد شود و او با نیروی صبر و رضا با آن مقابله كند، مكمّل و پاك كننده ی نفس است، خام را پخته و مكدّر را مصفّا می نماید، اما مصیبت قابل توصیه نیست. كسی نمی تواند به خاطر استفاده از این عامل تربیتی، مصیبت برای خود خلق كند ویا برای دیگری به این بهانه مصیبت ایجاد نماید.

راسل در اینجا نیز سخنی باارزش دارد، می گوید:

«رنج برای اشخاص واجد انرژی چون وزنه ی گرانبهایی است. كسی كه خود را كاملاً سعادتمند می بیند جهدی برای سعادت بیشتر نمی كند. اما گمان نمی كنم این امر بتواند بهانه ای باشد كه دیگران را رنج بدهیم تا به راه مفیدی قدم نهند، زیرا غالباً نتیجه ی معكوس بخشد و انسان را در هم می شكند. در این مورد بهتر است خود را تسلیم تصادفات كنیم كه در سر راه ما پیش می آید. » [2]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 254
چنانكه می دانیم در تعلیمات اسلامی به آثار و فواید مصائب و بلایا زیاد اشاره شده و نشانه ای از لطف خدا معرفی شده است، اما به هیچ وجه به كسی اجازه داده نشده است كه به این بهانه مصیبتی برای خود و یا برای دیگران به وجود آورد.

بعلاوه، تفاوتی میان عشق و مصیبت هست و آن اینكه عشق بیش از هر عامل دیگری «ضد عقل» است؛ هر جا پا گذاشت عقل را از مسند حكومتش معزول می كند. این است كه عقل و عشق در ادبیات عرفانی به عنوان دو رقیب معرفی می گردند. رقابت فیلسوفان با عرفا- كه آنان به نیروی عقل و اینان به نیروی عشق اتكا و اعتماد دارند- از همین جا سرچشمه می گیرد. در ادبیات عرفانی همواره در این میدان رقابت، عقل محكوم و مغلوب شناخته شده است. سعدی می گوید:

نیكخواهانم نصیحت می كنند
خشت بر دریا زدن بی حاصل است
شوق را بر صبر قوّت غالب است
عقل را بر عشق دعوی باطل است
دیگری می گوید:

قیاس كردم، تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است كه بر بحر می زند رقمی
نیرویی كه تا این حد قدرتمند است و زمام اختیار را از كف می گیرد و به قول مولوی آدمی را همچون پر كاهی در كف تندبادی به این سو و آن سو می كشد و به قول راسل چیزی است كه تمایل به آنارشی دارد، چگونه می تواند قابل توصیه باشد؟ ! .

به هر حال، احیاناً آثار مفید داشتن یك مطلب است و قابل تجویز و توصیه بودن مطلب دیگر است. از اینجا معلوم می شود كه ایراد و اعتراض برخی متشرّعین بر برخی از حكمای اسلامی [3]- كه این بحث را در الهیات مطرح كرده اند و آثار و فواید آن را بیان كرده اند- ناوارد است، زیرا این طبقه خیال كرده اند كه عقیده ی آن دسته از حكما این است كه این مطلب قابل تجویز و توصیه هم هست، و حال آنكه نظر آنها تنها به آثار مفیدی است كه در شرایط تقوا و عفاف به بار می آورد بدون اینكه آن را قابل تجویز و توصیه بدانند، درست مانند مصائب و بلایا.


[1] «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» روم/21.
[2] زناشویی و اخلاق ، ص 134.
[3] بوعلی، رساله ی عشق ، و صدرالمتألهین سفر سوم اسفار.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است