در
کتابخانه
بازدید : 327631تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand دیباچه دیباچه
مقدمه
Expand معنی «سیره» و انواع آن معنی «سیره» و انواع آن
Expand منطق عملی ثابت منطق عملی ثابت
Expand  «سیره» و نسبیّت اخلاق «سیره» و نسبیّت اخلاق
Expand كیفیت استخدام وسیله كیفیت استخدام وسیله
Expand پاسخ به دو پرسش پاسخ به دو پرسش
Collapse ارزش مسأله ی تبلیغ و شرایط مُبلّغ ارزش مسأله ی تبلیغ و شرایط مُبلّغ
Expand روش تبلیغ روش تبلیغ
Expand سیره ی نبوی و گسترش سریع اسلام سیره ی نبوی و گسترش سریع اسلام
Expand ضمیمه ضمیمه
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
شرط دیگر تبلیغ دین پرهیز از تكلّف است. آیه ای داریم در قرآن در سوره ی مباركه ی ص:

ما أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ اَلْمُتَكَلِّفِینَ [1].

من معامله گر نیستم، مزدی نمی خواهم، و من متكلّف نیستم.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 151
در مورد «تكلّف» مفسرین سخنانی دارند كه شاید همه ی آنها به یك مطلب برگردد. تكلّف یعنی به خود بستن، خود را به مشقّت انداختن. چطور؟ یك وقت خدای ناخواسته انسان چیزی را اعتقاد ندارد، چیزی را كه اعتقاد ندارد می خواهد اعتقادش را در دل مردم وارد كند. دردی از این بالاتر نیست كه انسان خودش به چیزی اعتقاد نداشته باشد، بعد بخواهد آن اعتقاد را در دل مردم وارد كند. گفت:

ذات نایافته از هستی بخش
كی تواند كه شود هستی بخش
كهنه ابری كه بود ز آب تهی
كی تواند كه كند آبدهی
كهنه ابری كه آب ندارد، می خواهد سرزمینها را سیراب كند! چون یك انسان این كار را می خواهد بكند خیلی برایش سخت است.

معنی دیگر «تكلّف» - كه ابن مسعود اینچنین گفته است و بسیاری از مفسرین دیگر هم اینچنین گفته اند- «قول به غیر علم» است؛ یعنی غیر از پیغمبر و امام، هر كس دیگر را شما در دنیا پیدا كنید و بخواهید همه ی مسائل را از او سؤال كنید قهراً نمی داند. گفت: «همه چیز را همگان دانند» . چه كسی می تواند ادعا كند كه هرچه می توانید از مسائل دینی (دایره اش را محدود می كنم) از من بپرسید تا جواب همه را به شما بدهم؟ بله، پیغمبر می تواند ادعا كند، علی می تواند بگوید: «سَلونی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدونی» [2]. غیر علی هر كه می خواهد باشد، توقع از او بیجاست. پس من باید حد خودم را بشناسم. من فلان مسائل از مسائل دینی را ممكن است بدانم. خوب، آنچه را كه می دانم همان را به مردم ابلاغ كنم. چیزی را كه نمی دانم، از من می پرسند، باز می خواهم به زور آن را بگویم. خوب، چیزی را كه نمی دانی چگونه می توانی به دیگران بفهمانی؟ ! ابن مسعود گفت: «قُلْ ما تَعْلَمُ، وَ لا تَقُلْ ما لا تَعْلَمُ» آنچه را كه می دانی بگو و آنچه را كه نمی دانی نگو. آنچه را كه نمی دانی، اگر از تو بپرسند، با كمال صراحتْ مردانه بگو نمی دانم. بعد این آیه را خواند:

«ما أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ اَلْمُتَكَلِّفِینَ. » .

ابن الجوزی یكی از وعاظ معروف است. رفته بود بالای منبری كه سه پله
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 152
داشت. داشت برای مردم صحبت می كرد. زنی از پای منبر بلند شد مسأله ای از او پرسید. او گفت: نمی دانم. زن، پررو بود، گفت: تو كه نمی دانی چرا سه پله از دیگران بالاتر نشسته ای؟ گفت: این سه پله را كه من بالاتر نشسته ام به آن اندازه ای است كه من می دانم و شما نمی دانید. به اندازه ی معلوماتم بالا رفته ام. اگر به اندازه ی مجهولاتم می خواستم بالا بروم باید منبری درست می كردند كه تا فلك الافلاك بالا می رفت.

من اگر به اندازه ی نمی دانم هایم می خواستم بالای منبر بروم، منبری لازم بود كه تا آسمان باید بالا می رفت. انسان چیزی را كه نمی داند می گوید نمی دانم.

می دانیم كه شیخ انصاری شوشتری بوده است. مردی است كه در علم و تقوا نابغه ی روزگار است. هنوز علما و فقها به فهم دقایق كلام این مرد افتخار می كنند. می گویند وقتی چیزی از او می پرسیدند، اگر نمی دانست تعمد داشت بگوید نمی دانم، می گفت:

ندانُم ندانُم ندانُم. این را می گفت كه شاگردها یاد بگیرند كه اگر چیزی را نمی دانند ننگشان نشود، بگویند نمی دانم.

سالی رفته بودیم نجف آباد اصفهان، ماه رمضان بود، چون تعطیل بود و دوستان ما آنجا بودند به آنجا رفته بودیم. یادم هست كه آمدم از عرض خیابان رد بشوم، وسط خیابان كه رسیدم یك بابای دهاتی آمد جلوی مرا گرفت، گفت: آقا مسأله ای دارم، مسأله ی مرا جواب بدهید. گفتم: بگو. گفت: غسل جنابت به تن تعلق می گیرد یا به جون؟ گفتم: من معنای این حرف را نمی فهمم. غسل جنابت مثل هر غسلی از یك جهت به روح آدم مربوط است چون نیت می خواهد، و از جهت دیگر به تن آدم، چون انسان تنش را باید بشوید. مقصودت این است؟ گفت: نه، جواب درست باید بدهی. غسل جنابت به تن تعلق می گیرد یا به جون؟ گفتم: من نمی دانم. گفت: پس این عمامه را چرا سرت هشته ای [3]؟ .

«وَ ما أَنَا مِنَ اَلْمُتَكَلِّفِینَ » من متكلّف نیستم. پیغمبر چنین سخنی می گوید.


[1] ص/86.
[2] سفینة البحار ، ج /1ص 586 [بپرسید از من قبل از آنكه مرا نیابید. ]
[3] [یعنی گذاشته ای. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است