در
کتابخانه
بازدید : 327634تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand دیباچه دیباچه
مقدمه
Expand معنی «سیره» و انواع آن معنی «سیره» و انواع آن
Expand منطق عملی ثابت منطق عملی ثابت
Expand  «سیره» و نسبیّت اخلاق «سیره» و نسبیّت اخلاق
Expand كیفیت استخدام وسیله كیفیت استخدام وسیله
Expand پاسخ به دو پرسش پاسخ به دو پرسش
Collapse ارزش مسأله ی تبلیغ و شرایط مُبلّغ ارزش مسأله ی تبلیغ و شرایط مُبلّغ
Expand روش تبلیغ روش تبلیغ
Expand سیره ی نبوی و گسترش سریع اسلام سیره ی نبوی و گسترش سریع اسلام
Expand ضمیمه ضمیمه
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این داستان معروف را شاید مكرر شنیده اید ولی چون گواه خوبی بر این مدّعاست باز عرض می كنم. داستان معروف بوعلی سیناست. بوعلی سینا در حواس و فكرش [قویتر از حد معمول بود] چون آدم خارق العاده ای بود. چشمش از دیگران شعاعش بیشتر بود، گوشش خیلی تیزتر بود، فكرش خیلی قویتر بود. كم كم مردم درباره ی حس بوعلی، چشم بوعلی و گوش بوعلی افسانه ها نقل كردند كه مثلاً در اصفهان بود و صدای چكش مسگرهای كاشان را می شنید. البته اینها افسانه است، ولی افسانه ها را معمولاً در زمینه هایی می سازند كه شخص جنبه ی خارق العاده ای داشته باشد. شاگردش بهمنیار به او می گفت: تو از آن آدمهایی هستی كه اگر ادعای پیغمبری كنی، مردم از تو می پذیرند و از روی خلوص نیت ایمان می آورند. می گفت:

این حرفها چیست؟ تو نمی فهمی. بهمنیار می گفت: خیر، مطلب از همین قرار است.

بوعلی خواست عملاً به او نشان بدهد. در یك زمستانی كه با یكدیگر در مسافرت بودند و برف زیادی آمده بود، مقارن طلوع صبح كه مؤذن اذان می گفت، بوعلی بیدار بود، بهمنیار را صدا كرد: بهمنیار! بله. بلند شو. چكار داری؟ خیلی تشنه ام، این كاسه را از آن كوزه آب كن بده كه من رفع تشنگی كنم. در آن زمان وسایلی مثل بخاری و شوفاژ كه نبوده. مدتی زیر لحاف در آن هوای سرد خودش را گرم كرده بود. حالا از این بستر گرم چگونه بیرون بیاید؟ ! شروع كرد استدلال كردن كه استاد! خودتان طبیب هستید، از همه بهتر می دانید، معده وقتی كه در حال التهاب باشد اگر انسان آب سرد بخورد، یكمرتبه سرد می شود، ممكن است مریض بشوید، خدای ناخواسته ناراحت بشوید. گفت: من طبیبم تو شاگرد منی، من تشنه ام برای من آب بیاور. باز شروع كرد به استدلال كردن و بهانه آوردن كه آخر صحیح نیست، درست است كه شما استاد هستید ولی من خیر شما را می خواهم، اگر من خیر شما را رعایت كنم بهتر از این است كه امر شما را اطاعت كنم. (گفت: آدم تنبل را كه كار بفرمایی نصیحت پدرانه به تو می كند) . شروع كرد از این نصیحتها كردن. همینكه بوعلی خوب به خودش ثابت كرد كه او بلند شو نیست، گفت: من تشنه نیستم، خواستم تو را امتحان كنم. یادت هست كه به من می گفتی چرا ادعای پیغمبری نمی كنی، مردم می پذیرند؟ من اگر ادعای پیغمبری كنم، تو كه شاگرد منی و چندین سال پیش من درس خوانده ای حاضر نیستی امر مرا اطاعت كنی؛ خودم دارم به تو می گویم بلند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 148
شو برای من آب بیاور، هزار دلیل برای من می آوری علیه حرف من؛ آن بابا بعد از چهارصدسال كه از وفات پیغمبر گذشته، بستر گرم خودش را رها كرده رفته بالای مأذنه به آن بلندی، برای اینكه این ندا را به عالم برساند كه: «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللّهِ» . او پیغمبر است، نه من كه بوعلی سینا هستم.

وقتی كه پیامی، آنهم پیام الهی بخواهد به دلها برسد و دلها را تحت نفوذ و تسخیر خودش دربیاورد، جامعه ها را به حركت دربیاورد، آنهم نه تنها حركتی در مسیر منافع و حقوق بلكه بخواهد انسانها را تائب كند، اشكها را بریزد كه وقتی آیات قرآنش خوانده می شود سیل اشكها جاری بشود: «یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً. . . وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْكُونَ» [1]بیفتند روی زمین و بگریند و بگریند، این كار آسانی نیست، بسیار دشوار و مشكل است.
[1] اسری /107 و 109.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است