در
کتابخانه
بازدید : 327699تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand دیباچه دیباچه
مقدمه
Expand معنی «سیره» و انواع آن معنی «سیره» و انواع آن
Expand منطق عملی ثابت منطق عملی ثابت
Expand  «سیره» و نسبیّت اخلاق «سیره» و نسبیّت اخلاق
Expand كیفیت استخدام وسیله كیفیت استخدام وسیله
Collapse پاسخ به دو پرسش پاسخ به دو پرسش
Expand ارزش مسأله ی تبلیغ و شرایط مُبلّغ ارزش مسأله ی تبلیغ و شرایط مُبلّغ
Expand روش تبلیغ روش تبلیغ
Expand سیره ی نبوی و گسترش سریع اسلام سیره ی نبوی و گسترش سریع اسلام
Expand ضمیمه ضمیمه
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
سؤال دیگر كه من خودم آن را یك مقدار توسعه می دهم این بود كه اگر در اسلام جایز نیست از وسیله های نامشروع و فاسد برای هدف مشروع استفاده بشود، چرا پیغمبر اجازه می داد كه مسلمین بروند جلوی قافله ی مال التجاره ی كفار قریش را- كه از شام به مكه می رفت- وقتی كه از نزدیك مدینه عبور می كرد بگیرند و كالای آن را تصاحب كنند كه اروپاییها حتی تعبیر زشت «راهزنی» را به كار برده اند؟ آیا غیر از این بود كه این كار برای هدف مقدسی بود؟ من این سؤال را توسعه می دهم، می گویم ممكن است كسی بگوید خود جهاد هم از همین قبیل است چون جهاد هم در نهایت امر یعنی كشتن انسانها! بدیهی است كشتن انسانها فی حدذاته كار درستی نیست.

كاری كه فی حدذاته درست نیست، چرا اسلام اجازه می دهد؟ می گویید برای هدفی مقدس. پس خود اجازه ی جهاد در اسلام، اجازه دادن این است كه از وسایل نامشروع برای هدف مشروع استفاده بشود.

مثالهای دیگری نیز در این زمینه داریم: مگر فقه ما نمی گوید كه «دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز است» . این جمله مال سعدی است ولی فقه هم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 127
این مطلب را اجازه می دهد. فقه هم می گوید اگر در جایی دروغی به مصلحت اجتماع بود، ا ین دروغ گفته شود، به این معنا كه اگر در جایی امر دایر است میان یك راست گفتن و مثلاً نفس محترم یك شخص مؤمن بیگناهی را به كشتن دادن، و یا دروغ گفتن و بیگناهی را نجات دادن، در اینجا دروغ بگو و بیگناه را نجات بده.

این همان دروغ مصلحت آمیز است. این مگر غیر از این است كه ما از وسیله ی نامشروع برای هدف مشروع استفاده می كنیم؟ .

جواب این است: در بعضی از موارد حتی وسیله، نامشروع هم نیست. در مورد جهاد و [تصاحب ] مال و ثروت [كفار] قضیه از این قرار است. این اشتباه است كه ما خیال كنیم همین قدر كه انسان، انسان بیولوژیكی به اصطلاح شد دیگر جان و مالش محترم است؛ از نظر انسان بما هو انسان درهر شرایطی بود، بود. این طرز فكر فرنگیهاست كه می گویند انسانها یعنی نوع آدم، انسان زیست شناسی، انسان بیولوژی، انسانی كه علم بیولوژی او را انسان می داند، و البته انسانی كه علم بیولوژی او را انسان می داند یعنی آن موجودی كه یك سر و دو گوش و دو دست به این شكل خاص داشته باشد، ناخنهایش پهن باشد، مستقیم القامه باشد و روی دو پا راه برود.

موجودی با این علائم، انسان بیولوژی است. از نظر زیست شناسی و بیولوژی معاویه یك انسان است و ابوذر هم یك انسان؛ یعنی این طور نیست كه مثلاً بگوییم گروه خون ابوذر بر گروه خون معاویه از نظر بیولوژی ترجیح دارد. از نظر بیولوژی موسی چومبه و لومومبا دو انسان هستند در یك حد.

ولی در باب انسان، سخن در انسان زیست شناسی نیست؛ سخن در انسانی است با معیارهای انسانیت، [ولهذا] یك انسان ضد انسان از آب در می آید. موسی چومبه انسان ضد انسان است، معاویه انسان ضد انسان است، شمر بن ذی الجوشن انسان ضد انسان است، یعنی ضد انسانیتها. در آنجا ملاك، انسانیتهاست. انسانیت این نیست كه دندانهای یك موجود به فلان شكل باشد. انسانیت یعنی شرافت، فضیلت، تقوا، عدالت، آزادیخواهی، آزادمنشی، حلم، بردباری؛ اینها كه معیارهای انسانی است. انسان بیولوژی، انسان بالقوّه ی اجتماعی است نه انسان بالفعلِ اجتماعی. اگر انسانی بر ضد انسانیت قیام كند؛ آن انسانی كه بر ضد آزادی قیام كرده، بر ضد توحید قیام كرده، بر ضد عدالت قیام كرده، بر ضد راستی و درستی قیام كرده، بر ضد همه ی خوبیها قیام كرده، او از ابتدا احترام ندارد، خون و مالش احترام ندارد؛ نه اینكه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 128
خون و مالش احترام دارد و از بین بردن خون و مال او كار زشتی است ولی ما برای هدف مقدس این كار زشت را انجام می دهیم. اصلاً زشت نیست. مسأله ی قصاص و قاتل را قصاص كردن به معنی این نیست كه ما مع الاسف كار زشتی را مرتكب می شویم به خاطر یك مصلحت عالیتر. اگر انسانی به حدی رسید كه انسانهای دیگر را بدون تقصیر كشت، یعنی دیگر حرمت خودش را از بین برد. آن دستی كه عالماً عامداً و با ابلاغ، به خیانت دراز می شود، حرمت خودش را از بین برده است. چه خوب گفت سیّد مرتضی در جواب ابوالعلای معرّی. ابوالعلاء گفت: من این قانون اسلام را نمی فهمم چطور است كه در یك جا می گوید دیه ی یك دست پانصد دینار است و در جای دیگر می گوید اگر دزدی كرد، حتی به خاطر ربع دینار بریده شود.

ارزشش چقدر است؟ ربع دینار یا پانصد دینار؟ چطور تا دو هزار درجه نوسان پیدا می كند؟ سیّد مرتضی فرمود:

عِزُّ الْاَمانَةِ اَغْلاها، وَ اَرْخَصَها
ذُلُّ الْخِیانَةِ فَافْهَمْ حِكْمَةَ الْباری
دست به معنای این عضو گوشتی احترام ندارد. اگر می گویند دیه ی دست پانصد دینار است، دست امین احترام دارد. احترام مال انسانیت و امانت است؛ عزتِ امانت است كه قیمتش را بالا برده است، و ذلتِ خیانت و دزدی است كه این قدر درجه را پایین می آورد. امانت ارزش را بالا می برد، خیانت ارزش را پایین می آورد. انسانیت ارزش خون و مال را بالا می برد و در مقابل، آن معیارهای دروغ و كذب و غیبت و آدم كشی و ظلم و تجاوز به حقوق مردم و آزادیها و غیره تمام ارزشها را پایین می آورد كه از هر بی ارزشی بی ارزش تر می شود.

كفار قریش كه تا آن وقت لااقل سیزده سال كاری نداشته اند جز اینكه حلقوم پیغمبر را بگیرند كه ندای حقیقت به مردم نرسد چون بر ضد منافع آنهاست، مسلمین را تعذیب كنند، در زیر شكنجه ها بكشند و از هیچ جنایتی خودداری نكنند در حالی كه می فهمند او دارد حق را می گوید، باز ما بگوییم مال اینها محترم است، مال التجاره شان محترم است؟ ! اولاً آن مال التجاره را از كجا به دست آورده اند؟ به نصّ قرآن در مكه یك عده رباخوار بودند كه مالی هم كه به دست آورده بودند از دزدی و رباخواری به دست آورده بودند. آیا مال اینها محترم است؟ ! .

پس این طور نیست كه در عین اینكه این مالها محترم است، پیغمبر به آن دلیل اجازه ی تصاحب آنها را داده است كه هدفش مقدس است، بلكه اگر هدف مقدسی هم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 129
نبود این مال احترام نداشت.

در موارد دیگر، مسأله از این قبیل نیست بلكه از قبیل اهم و مهم است كه فقها در باب مقدمه ی واجب، بالخصوص، مطرح كرده اند كه در این مورد هم باید توضیحی برایتان عرض كنم:

سخن ما در اینكه هدف وسیله را مباح نمی كند و نیز سخن علامه ی طباطبائی در هدف نبوت، این بود كه ما در راه ایمان، برای حفظ و تقویت ایمان مردم، در راه دعوت مردم به حق و حقیقت و اسلام، نباید از باطل استفاده كنیم؛ یعنی ایمان و دعوت به راه حق، طبیعتش یك طبیعتی است كه وسیله ی پوچ و باطل نمی پذیرد.

سخن ما در اینجا بود نه در جای دیگر. آیه ای كه ایشان به آن استدلال می كنند آیه ی بسیار عتاب آمیزی نسبت به پیغمبر اكرم است:

«وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً. `إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ اَلْحَیاةِ وَ ضِعْفَ اَلْمَماتِ. » [1].

پیغمبر! اگر عنایت الهی نبود نزدیك بود لغزش كنی. حالا لغزش پیغمبر چه بوده؟ آن طور كه در تفاسیر نوشته اند نه این است كه پیغمبر لغزش كرده است؛ شاید تصوركی برای پیغمبر پیدا شده ولی فوراً تصمیم به خلافش گرفته است. قرآن در عین حال عتابش می كند. آنها گفتند: یا رسول اللّه! به ما اجازه بده برای اینكه اسلام اختیار كنیم یك سال نماز نخوانیم، یا یك سال متعرّض بتهای ما نشو. پیغمبر چنین تصمیمی نگرفت ولی شاید در قلب او خطور كرد كه برای هدایت اینها و برای خدا یك مداهنه ای، یك سازشی، یك مماشاتی كنم (نظیر آنچه كه از علی علیه السلام می خواستند كه برای خدا با معاویه مماشات كن) . نه، طبیعت ایمان این مداهنه ها و این مماشاتها را نمی پذیرد. اگر مسأله ی ایمان و حقیقت مطرح نبود، بلكه مسأله ی حقوق اجتماعی و حقوق افراد [مطرح بود مانعی نداشت ] . مثلاً برای نجات جان یك فرد چه مانعی دارد كه انسان دروغ هم بگوید، بعد هم كشف بشود كه او این دروغ را برای نجات جان وی گفته است. عیبی ندارد. ولی من بخواهم مردم را دعوت به خدا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 130
كنم، دلیلی ذكر كنم بی حقیقت و دروغ، بعد معلوم بشود كه این دلیلی كه من آوردم و راهی كه برای دعوت مردم به حقیقت طی كردم دروغ بوده و اصلاً من با دروغ مردم را با ایمان كردم، این ضربه ای به ایمان می زند كه دیگر التیام پذیر نیست.

پس سخن ما در موضوع تبلیغ بود. قبلاً مثالی عرض كردم كه بعضی می گویند در راه تقویت ایمان، تهمت هم به اهل بدعت بزنید و به عبارت دیگر برای تقویت ایمان، به اهل بدعت هر دروغی می خواهید ببندید. آنها می خواستند یك چراغ سبز به اصطلاح داشته باشند، به بهانه ی اینكه هدف ما ایمان است و هر وقت هدف ایمان شد اسلام به ما چراغ سبز نشان داده كه به دشمنان اسلام دروغ ببندید. گفتیم نه، هرگز اسلام برای ایمان و در راه دعوت به حق و حقیقت، دروغ را اجازه نمی دهد، به هیچ شكلی و به هیچ نحوی. سایر كارهای مقدس هم از همین قبیل است.
[1] أسری /74 و 75.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است