در
کتابخانه
بازدید : 327579تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand دیباچه دیباچه
مقدمه
Expand معنی «سیره» و انواع آن معنی «سیره» و انواع آن
Expand منطق عملی ثابت منطق عملی ثابت
Expand  «سیره» و نسبیّت اخلاق «سیره» و نسبیّت اخلاق
Expand كیفیت استخدام وسیله كیفیت استخدام وسیله
Collapse پاسخ به دو پرسش پاسخ به دو پرسش
Expand ارزش مسأله ی تبلیغ و شرایط مُبلّغ ارزش مسأله ی تبلیغ و شرایط مُبلّغ
Expand روش تبلیغ روش تبلیغ
Expand سیره ی نبوی و گسترش سریع اسلام سیره ی نبوی و گسترش سریع اسلام
Expand ضمیمه ضمیمه
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در عیون اخبارالرضا در مباحثاتی كه امام رضا علیه السلام با اصحاب ملل و مقالات یعنی با نمایندگان مذاهب مختلف غیراسلامی و بعضی مذاهب اسلامی، با یهودیها، نصرانیها، زردشتیها، ستاره پرستان و بعضی از علمای اهل تسنن انجام داده، روایت شده است كه در مجلسی كه مأمون تشكیل داده بود و امام مباحثه می كرد، حضرت رضا از یكی از پیشوایان اهل تسنن سؤال كرد كه شما درباره ی داستان داوود كه اجمالش در قرآن آمده است چه می گویید؟ او همین حرف را زد. امام فرمود: سبحان اللّه! چطور شما به پیغمبر خدا چنین نسبتی می دهید؟ ! آخر این چه پیغمبری شد كه مشغول نماز باشد، چشمش به یك كبوتر زیبا كه بیفتد آنچنان دستپاچه بشود كه نمازش را بشكند؟ ! این گناه اول، یعنی فسق. تازه بعد از شكستن نمازش مثل بچه ها دنبال كبوتر بدود، در حالی كه هم پیغمبر است و هم پادشاه، و گویی كسی هم نبوده كه به او بگوید آن كبوتر را برای من بگیر. تا پشت بام برود و آنجا یك كبوتر دیگر از نوع انسان برایش پیدا بشود، چشمش به یك زن زیبا بیفتد، این دلِ هرجایی كه دنبال كبوتر بود كبوتر را رها كند و یك دل نه صد دل عاشق این زن بشود. این گناه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 119
دوم. تازه تحقیق كند كه این زن شوهر دارد یا ندارد. به او بگویند شوهر دارد. زن چه كسی است؟ زن یك سرباز فداكار كه دارد در میدان جنگ فداكاری می كند. دوز و كلك درست كند كه این سرباز كشته بشود برای اینكه با زن او هم بستر بشود. پس فسق هست، فجور هست، قتل نفس هست، نماز شكستن هست، عشق به زن شوهردار هست؛ آخر این چه پیغمبری شد؟ ! .

حالا ریشه ی قضیه چیست؟ از امام سؤال كردند: پس قضیه چیست؟ فرمود: قرآن كه اصلاً این حرفها را طرح نكرده. این حرفها چیست كه از خودتان ساخته اید؟ ! قضیه این است: روزی داوود- كه حكمتها و قضاوتهای او ضرب المثل است- كوچكترین عُجبی در قلبش پیدا شد كه اگر قضاوت هم هست قضاوت داوودی است؛ آنچنان صحیح در میان مردم قضاوت می كنم كه هیچ وقت یك ذره تخلّف نمی شود (مثل داستان یونس و داستان آدم و داستانهای دیگر) . یك ذره عجب سبب می شود كه خدا عنایت خودش را از بنده بگیرد تا بنده عجزش بر خودش ثابت بشود. ما در دعاهایمان می خوانیم: «وَ لا تَكِلْنی اِلی نَفْسی طَرْفَةَ عَیْنٍ اَبَداً» . انسان در هر مقامی كه باشد، همیشه باید به خدا عرض كند: خدایا مرا یك چشم بر هم زدن به خودم وامگذار.

امّ سَلَمه می گوید: یك شب در دل شب بیدار شدم، دیدم پیغمبر در بستر نیست.

یك وقت متوجه شدم در گوشه ی اتاق مشغول عبادت است. به سخنانش گوش كردم، دیدم می گوید: «اِلهی لا تُشْمِتْ بی عَدُوّی وَ لا تَرُدَّنی اِلی كُلِّ سوءٍ اسْتَنْقَذْتَنی مِنْهُ. . . وَ لا تَكِلْنی اِلی نَفْسی طَرْفَةَ عَیْنٍ اَبَداً» [1]خدایا مرا به بدیهایی كه از آنها رهانیده ای برنگردان، خدایا مرا دشمن شاد نفرما. . . خدایا مرا یك لحظه، یك چشم به هم زدن به خودم وامگذار، یعنی عنایت و لطف خودت را از من مگیر. (این را پیغمبر آخرالزمان می گوید) . به اینجا كه رسید، امّ سلمه بی اختیار شروع كرد هق هق گریه كردن و فریاد زدن. دعای نماز پیغمبر كه تمام می شود می فرماید: امّ سلمه چرا می گریی؟ عرض می كند: یا رسول اللّه! وقتی كه شما این سخن را می گویید كه خدایا مرا یك چشم به هم زدن به خود وامگذار، پس وای به حال ما. نفرمود من تعارف كردم- العیاذباللّه- برای تعلیم تو گفتم. فرمود: البته همین است. برادرم یونس خدا یك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 120
لحظه او را به خود واگذاشت، و آمد به سرش آنچه آمد.

حال چطور می شود خدا عنایت خودش را بگیرد؟ كوچكترین تصوری از منیّت برای یك پیغمبر خدا پیش بیاید، عنایت خدا گرفته می شود و سقوطش همان.

امام رضا فرمود: در دل مقدس این پیغمبر بزرگ این عجب پیدا شد كه آیا از من بهتر قاضی هم در عالم هست؟ تصور «من» در قلب داوود پیدا شد. داوود! تو دیگر نباید فكر «من» ، تصور «من» در ذهنت باشد. خدا این امتحان را پیش آورد. عنایت خدا كه از داوود گرفته شد، در قضاوتش شتاب كرد حتی به صورت تقدیری؛ یعنی یادش رفت كه وقتی مدعی دعوی خودش را طرح می كند، قاضی نباید یك كلمه حرف بزند ولو به صورت تقدیر و فرض. یك نفر آمده می گوید: این آقا كه می بینید مال بنده را برده است؛ با ثروت زیادی كه دارد (نودونه گوسفند دارد و من یكی دارم) به این یك گوسفند من هم طمع كرده. داوود تحت تأثیر عواطف انساندوستی خودش قرار گرفت، صبر نكرد كه ببیند طرف چه می گوید. آخر او هم از خودش دفاعی دارد. فوراً گفت: درواقع- شاید هم به صورت تقدیر: اگر این طور باشد- او به تو ظلم كرده است. تا چنین پیشدستی كرد، یكمرتبه متوجه شد كه داوود! شرط قضاوت این نبود كه حرف دیگری را نشنیده، سخن بگویی؛ قاضی باید سكوت كند بگذارد دیگری هم حرفش را بزند و از خودش دفاع كند، آن وقت حرفش را بزند.

اینجا بود كه داوود فهمید اشتباه كرده است. نه تنها فهمید در امر قضاوت اشتباه كرده، بلكه ریشه ی اشتباه خودش را هم فوراً به دست آورد: داوود! از كجا خوردی؟ از آنجا كه فكر «من» كردی، گفتی منم. این ضربه ای بود كه از آن «من» خوردی. در قرآن صحبت زنی نیست، صحبت اوریایی نیست، صحبت مرغی كه پریده باشد نیست، صحبت این حرفها نیست.
[1] بحار جدید، ج /16ص 217.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است