در
کتابخانه
بازدید : 327613تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse دیباچه دیباچه
مقدمه
Expand معنی «سیره» و انواع آن معنی «سیره» و انواع آن
Expand منطق عملی ثابت منطق عملی ثابت
Expand  «سیره» و نسبیّت اخلاق «سیره» و نسبیّت اخلاق
Expand كیفیت استخدام وسیله كیفیت استخدام وسیله
Expand پاسخ به دو پرسش پاسخ به دو پرسش
Expand ارزش مسأله ی تبلیغ و شرایط مُبلّغ ارزش مسأله ی تبلیغ و شرایط مُبلّغ
Expand روش تبلیغ روش تبلیغ
Expand سیره ی نبوی و گسترش سریع اسلام سیره ی نبوی و گسترش سریع اسلام
Expand ضمیمه ضمیمه
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
پدیده ی دعوت كه فردی از افراد یك نوع، سایر افراد را به عقیده و مرامی بخواند و آنها را به سویی بكشاند، از مختصات اجتماع بشری است.

شعاع تأثیر این دعوتها از حیث عرض و طول و عمق یكسان نیست، متفاوت است. تأثیر بیشتر آنها كم [بوده ] و در ابعاد كوچكی صورت گرفته و می گیرد و لهذا از جنبه ی تاریخی و اجتماعی قابل توجه و اهمیت نیست. اما پاره ای از دعوتهاست كه لااقل در یك بعد پیشروی داشته است، مثلاً سطح وسیعی را ولو برای مدت كوتاهی فرا گرفته، و یا قرنهای متمادی- هر چند در میان مردمی اندك- دوام یافته، و یا نفوذی ریشه دار گرچه در میان مردمی اندك و در زمانی نسبتاً كوتاه پیدا كرده است. این گونه دعوتها درخور اهمیت و شایسته ی بررسی و تحلیل و احیاناً تجلیل است.

آنچه بیش از همه در خور اهمیت و قابل توجه است، دعوتهایی است كه در همه ی ابعاد پیشروی داشته است؛ هم سطح بسیار وسیعی را اشغال كرده و هم قرنهای متمادی در كمال اقتدار حكومت كرده و هم تا اعماق روح بشر ریشه دوانده است.

این گونه دعوتهای سه بعدی مخصوص سلسله ی پیامبران است. كدام مكتب فكری و فلسفی را می توان پیدا كرد كه مانند ادیان بزرگ جهان بر صدها میلیون نفر در مدت سی قرن و بیست قرن و حداقل چهارده قرن حكومت كند و به سرّ ضمایر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 24
افراد چنگ بیندازد؟ همین جهت سبب شده كه پیامبران، مستقیم یا غیر مستقیم، آفریننده ی اصلی تاریخ باشند.

تاریخ به دست بشر، و بشر بیش از هر چیز دیگر به دست پیامبران ساخته و پرداخته شده است. اگر در عرصه ی خلاقیت و سازندگی، زمینه را «انسان» فرض نماییم، هیچ هنرمند و صنعتگری به پای پیامبران نمی رسد. ناموس آفرینش، جهان را مسخّر انسان، و انسان را مسخّر نیروی ایمان، و پیامبران را سلسله جنبان این نیرو قرار داده است.

هر چیزی جز آنچه ایمان نام دارد، از عقل و علم و هنر و صنعت و قانون و غیره، ابزاری است در دست آدمی و وسیله ای است برای ارضای تمایلات و تسكین غرایز و تأمین خواسته های پایان ناپذیر او. آدمی همه ی اینها را در راه مقاصد و هواهای نفس خویش استخدام می كند و همچون ابزاری از آنها بهره می برد. تنها نیروی ایمان است، آنهم از نوع ایمانی كه پیامبران عرضه می كنند كه از یك طرف به تعبیر قرآن حیات تازه ای به روح می دهد [1]، یعنی با ارائه ی یك سلسله هدفهای عالی و انسانی و مافوق طبیعی خواسته های نوی به وجود می آورد و بالتبع احساسات رقیق و عواطف لطیف خلق می كند و بالأخره جهان درون انسان را دگرگون ساخته و بسی وسعت می بخشد، و از طرف دیگر تمایلات و غرایز طبیعی را تعدیل و مهار می نماید.

در مقابل قدرت علمی و فنی بشر، هیچ دژ تسخیرناپذیری وجود ندارد جز یكی؛ آن دژ روح و نفس آدمی است. كوه و صحرا و دریا و فضا و زمین و آسمان، همه در قلمرو قدرت علمی و فنی بشر است. تنها مركزی كه از این قلمرو خارج است، نزدیكترین آنها به آدمی است. مطیع كردن و مسخّر ساختن این دژ به قول مولوی:

كار عقل و هوش نیست، «شیرباطن سُخره ی خرگوش نیست» .

و از قضا خطرناكترین دشمنان آسایش و آرامش، امنیت و عدالت، آزادی و مساوات، و بالأخره خوشبختی و سعادت بشر در همین دژ پنهان شده و كمین كرده است:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 25
«اَعْدی عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتی بَیْنَ جَنْبَیْكَ. » [2].

بشر امروز پس از اینهمه موفقیتهای علمی، دردمندانه می نالد. از چه می نالد؟ كسریها و كمبودهایش در كدام ناحیه است؟ آیا جز در ناحیه ی خُلق و خوی و «آدمیت» است؟ بشر امروز از نظر علمی و فكری پا به جایی نهاده كه آهنگ سفر افلاك كرده و سقراطها و افلاطونها باید افتخار شاگردی اش را بپذیرند، اما از نظر روح و خوی و منش، یك «زنگی مستِ تیغِ بُرّان به دست» بیش نیست. انسان امروز با همه ی پیشرفتهای معجزآسا در ناحیه ی علم و فن، از لحاظ مردمی و انسانیت گامی پیش نرفته بلكه به سیاهترین دوران سیاه خویش بازگشته است با یك تفاوت، و آن اینكه از بركت قدرت علمی و فلسفی و ادبی خویش، برخلاف گذشته، تمام جنایتها را در زیر پرده ای از تظاهر به انسانیت و اخلاق، نوع پرستی، آزادیخواهی و صلح دوستی انجام می دهد. صراحت و یكرویی جای خود را به دورویی و فاصله میان ظاهر و باطن داده است. در هیچ دوره ای مانند عصر جدید در باره ی عدالت، آزادی، برادری، انساندوستی، صلح و صفا، راستی و درستی، امانت و صداقت، احسان و خدمت سخن گفته نشده است، و در هیچ عصری هم مانند این عصر بر ضد این امور عمل نشده است. در نتیجه بشر امروز مصداق سخن خداوند شده است:

«وَ مِنَ اَلنّاسِ مَنْ یُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِی اَلْحَیاةِ اَلدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اَللّهَ عَلی ما فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ اَلْخِصامِ. `وَ إِذا تَوَلّی سَعی فِی اَلْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِكَ اَلْحَرْثَ وَ اَلنَّسْلَ. » [3].

در جهان امروز از یك طرف لاف نوع خواهی و بشردوستی با بانگی هرچه بلندتر گوشها را می خراشد، و از طرف دیگر دامنه ی ملت پرستی- كه خود نوعی 61
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 26
توحش است- با همه ی تعصبات و خودخواهی ها و قساوتها و آتش افروزی های ناشی از آن روز به روز بالا می گیرد. این یكی از تناقضاتی است كه منطق بشر امروز گرفتار آن است.

آیا سخنی یاوه تر و دعوتی پوچتر از این می توان یافت كه از طرفی مذهب، آن یگانه پشتوانه ی ارزشهای انسانی را پشت سر بگذاریم و از طرف دیگر دم از انسانیت و اخلاق بزنیم و بخواهیم با زور لفّاظی و پند و اندرزهای توخالی، طبیعت بشر را تغییر دهیم؟ كاری است از قبیل نشر اسكناس بدون ضامن و پشتوانه.

نه این است كه بشرِ این قرن این نقصها و كمبودیها را احساس نمی كند و یا به فكر چاره نیفتاده است؛ خیر، به تمام وجود خویش آن را لمس می كند. این فلسفه های پرطمطراق و سازمانهای عظیم بین المللی و اعلامیه های بلند بالا به نام «حقوق بشر» مولود چه احساسی غیر از احساس این كم و كسرهاست؟ اما متأسفانه مثل اینكه تجربه ی معروف «زنگ و گربه» بار دیگر تكرار می شود. عیب و اشكال كار همان عیب و اشكال است: فقدان قدرت اجرایی.

این فلسفه ها و سازمانها و اعلامیه ها و قطعنامه ها سودی به انسان محروم نبخشید، بلكه نتیجه ی معكوس داد و «سركنگبین صفرا فزود» ؛ ریسمانهایی كه به نام بالا كشیدن او از قعر چاه به وجود آمده، به صورت حلقه هایی دور گلویش پیچیده و بیش از پیش آن را فشار می دهد.

حقیقت این است: چیزی كه در نظام آفرینش محكوم چیز دیگر آفریده شده، به زور فلسفه و اعلامیه و مقاله و خطابه نمی توان آن را حاكم بر آن چیز قرار داد. علم و فكر و فلسفه حاكم بر طبیعت جهانی است اما محكوم طبیعت انسانی. حقوق بشر تا وقتی كه فقط شكل یك فلسفه دارد، طبعاً ابزاری برای طبیعت بشر خواهد بود.

ما اكنون در جهانی زندگی می كنیم كه آن چیزی كه محكوم طبیعت بشر است سخت توسعه یافته و نیرو گرفته، اما آن چیزی كه حاكم بر طبیعت اوست ناتوان مانده است و لااقل به نسبت توسعه و توانایی آن دیگری پیش نرفته است. نتیجه ی آنهمه پیشرفتها در سطح مسائلی كه محكوم طبیعت بشر است این شده كه هركس در راهی كه می رود و در پی مقصودی كه می خواهد، سریعتر و پرقدرت تر می رود و می دود بدون آنكه در نوع خواسته و طرز تفكر او در باره ی زندگی و هدف زندگی و در احساسات و تمایلات و عواطف او و بالأخره در سطح مسائلی كه حاكم بر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 27
طبیعت اوست كوچكترین تغییری پیدا شده باشد. بشر تا توانسته محیط اطراف خود را تغییر داده بدون آنكه بتواند یا بخواهد خود را و طرز تفكر خود را و عواطف و تمایلات خود را عوض كند. ریشه ی مشكلات امروز بشر را در همین جا باید جست، همچنانكه ریشه ی نیاز بشر را به دین و معنویت و ایمان و پیامبر نیز در همین جا باید به دست آورد.

مصلح و مفكّر بزرگ اسلامی، اقبال لاهوری می گوید:

«بشریت، امروز به سه چیز نیازمند است: تعبیری روحانی از جهان، آزادی روحانی فرد [4]و اصولی اساسی دارای تأثیر جهانی كه تكامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه كند. » .

آنگاه اضافه می كند و می گوید:

«شك نیست كه اروپای جدید دستگاههای اندیشه ای و مثالی تأسیس كرده است، ولی تجربه نشان می دهد كه حقیقتی كه از راه عقل محض به دست می آید نمی تواند آن حرارت اعتقاد زنده ای را داشته باشد كه تنها به الهام شخصی حاصل می شود. به همین دلیل است كه عقل محض چندان تأثیری در نوع بشر نكرده، در صورتی كه دین پیوسته مایه ی ارتقای افراد و تغییر شكل جوامع بشری بوده است. مثالیگری اروپا هرگز به صورت عامل زنده ای در حیات آن در نیامده و نتیجه ی آن «منِ» سرگردانی است كه در میان دموكراسیهای ناسازگار با یكدیگر به جستجوی خود می پردازد، كه كار منحصر آنها بهره كشی از درویشان به سود توانگران است. سخن مرا باور كنید كه اروپای امروز بزرگترین مانع در راه پیشرفت اخلاق بشریت است. » [5]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 28
اگر نهرو، نخست وزیر فقید هند، پس از یك عمر لادینی در شامگاه عمر خویش به جستجوی خدا برمی آید و معتقد می شود كه: «در برابر خلأ معنوی تمدن جدیدی كه رواج می پذیرد، بیش از دیروز باید پاسخهای معنوی و روحانی بیابیم» برای این است كه به ریشه ی اصلی مشكلات امروز بشر پی برده و دانسته كه بشر امروز بیش از هر وقت دیگر نیازمند به آزادی روحانی و معنوی است و [رفع ] این نیازمندی بدون اینكه در طرز تفكر و جهان بینی او تغییر اساسی داده شود- كه هستی و حیات را بامعنی بداند نه پوچ و عبث- میسر نیست. و اگر برنارد شاو را می بینیم كه می گوید:

«چنین پیش بینی می كنم و از هم اكنون آثار آن پدیدار شده است كه ایمان محمد مورد قبول اروپای فردا خواهد بود، و به عقیده ی من اگر مردی چون او صاحب اختیار دنیای جدید شود طوری در حل مسائل و مشكلات دنیا توفیق خواهد یافت كه صلح و سعادت آرزوی بشر تأمین خواهد شد. » .

برای این است كه احساس می كند كه علاوه بر لزوم تفسیری روحانی از جهان و لزوم آزادی روحانی افراد، اصولی اساسی دارای تأثیر جهانی لازم است كه تكامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه كند و به قول اقبال: «مبتنی بر وحیی باشد كه از درونی ترین ژرفنای زندگی بیان شود و به ظاهری بودن صوری آن رنگ باطنی دهد» .

قرآن در آیات زیبا و دلنشین خود سه چیز را به عنوان شدیدترین نیازمندیهای بشر یادآوری می كند:

1. ایمان به «اللّه» ، ایمان به این كه «جهان را صاحبی باشد خدا نام» . به عبارت دیگر تفسیری روحانی از جهان.

2. ایمان به رسول و رسالت او؛ یعنی ایمان به تعلیمات آزادیبخش و جانداری كه تكامل اجتماع را بر مبنای روحانی توجیه كند و به زندگی صوری رنگ معنوی بدهد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 29
3. جهاد به مال و نفس در راه خدا [6]، یعنی آزادی و آزادگی معنوی.

نیازی مبرم تر از این نیازها نتوان یافت.

در میان مكتبها و مسلكها و دینها و آیینها، تنها اسلام است كه قدرت پاسخگویی به این سه نیاز را دارد. پس از چهارده قرن كه از ظهور اسلام می گذرد، جهان همان اندازه نیازمند آن است كه در روز اول بود. آن روزی كه احساس این نیازها عمومیت پیدا كند- و چنین روزی دور نیست- بشر راهی جز اینكه خود را به آغوش اسلام افكند نخواهد داشت.

امروز نوعی ضعف و اعراض نسبت به همه ی مذاهب مشهود است. اسلام نیز در درون خود دچار نوعی بحران است. حقیقت این است كه اسلام در این جهت غرامت اشتباه كلیسا را می پردازد. عكس العمل های ناهنجاری كه كلیسا در دوره ی رنسانس در برابر علم و تمدن نشان داد، ضربه ی بزرگی به حیثیت مذهب به طور عموم وارد آورد و سبب شد كه افكار سطحی خاصیت دین و مذهب را به طور كلی مبارزه با علم و دانش تلقی كنند. این قضاوت دیری نخواهد پایید. از هم اكنون بر كسانی كه لااقل در تاریخ اسلام مطالعه ای دارند روشن است كه حساب اسلام از كلیسا جداست. اسلام خود بنیانگذار یك تمدن عظیم است و در تاریخ افتخارآمیز خود دانشگاهها به وجود آورد و دانشمندان نابغه به جهان تحویل داد و به علم و تمدن كمك فراوان كرد. [با مطالعه ی تاریخ اسلام ] به ارزش عظیم و غرورآمیز خدمات اسلام به تمدن بشری و دیون بسیار سنگین اروپای امروز به تمدن اسلامی واقف [می شویم ] ؛ معلوم [می گردد] كه آنچه در باره ی اسلام صادق است درست ضد آن چیزی است كه در باره ی كلیسا صادق می باشد. كلیسا نه تنها تمدنی به وجود نیاورد بلكه تمدنی را كه به او گرویده بود فاسد كرد، ولی اسلام خود تمدن درخشانی به وجود آورد و به جهان عرضه داشت. اسلام تنها دینی است كه توانسته خود بنیانگذار یك تمدن همه جانبه بشود. به قول شیخ محمد عبده:

«اروپا از آن روزی كه مذهب خویش را رها كرد جلو رفت و ما از آن روزی كه مذهب خویش را رها كردیم عقب رفتیم. »
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 30
تفاوت دو مذهب از همین جا روشن می شود. . . رها كردن اروپا مذهب خویش را، پس از برخورد با جهان اسلام صورت گرفت و این رها كردن به صورت گرایش به ارزشهای اسلامی انجام شد.
[1] . «یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما یُحْیِیكُمْ» . انفال/24.
[2] . حدیث نبوی: [بزرگترین دشمنان تو همان نفس توست كه میان دو پهلوی توست ] .
[3] بقره/204 و 205 [و پاره ای از مردم هستند كه سخن آنها در (مصالح) زندگانی دنیا تو را به شگفت آورد و خوشایند توست و خداوند را بر آنچه در دل دارند گواه می گیرند و حال آنكه سرسخت ترین دشمنان هستند و چون از نزد تو بروند، كوشش می كنند تا در زمین فساد كنند و كشت و زرع (منابع اقتصادی) و نسل (نیروهای انسانی) را تباه سازند] .
[4] تنها آزادیهای سیاسی و اجتماعی كافی نیست.
[5] . احیای فكر دینی در اسلام ، ص 203 و 204.
[6] . «تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اَللّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ» . صف/11.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است